گزیده جستار: بیجهت نیست که کارگردان فیلم معاون، «حسِ بدِ کمتر به آقای معاون» پس از دیدن این فیلم را نیز قابلقبول دانسته است!
اين نوشتار در تاريخ چهاردهم اردیبهشتماه ۱۳98 در شماره 111 مجله کرگدن منتشر شده است.
چطور یک انسان معمولی به شخصیت پُرقدرت تبدیل میگردد؟! کمدی سیاه آدام مک کی درباره یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی معاصر آمریکاست. فیلم «معاون»[i] مسیر ترقی سیاسی «دیک چِنی» برای تبدیلشدن به قدرتمندترین معاون رئیسجمهور در تاریخ ایالاتمتحده آمریکا را به تصویر میکشد. او در این مقام با نظرات و تصمیمات خود، کشورش و همچنین سایر کشورها را به راهی سوق داد که همچنان پیمودن آن ادامه دارد.
لین چنی (همسر دیک) به او گفته بود «یا شجاعت تبدیلشدن به آدم مهمی را به دست میآوری و یا اینکه من از پیشت خواهم رفت». بهاینترتیب دیک راهش را به کنگره 1968 امریکا پیدا میکند. فیلم معاون اثر آدام مک کی درباره همین روند تغییر شخصیت و به قدرت رسیدن معاون جرج دبلیو بوش یعنی دیک چنی است. فیلم معاون میتوانست تبدیل به یک فیلم رخوتآور خستهکننده یا مستندی تبدیل شود که صرفاً قصد ارائه اطلاعات در حد ویکیپدیا را داشته یا نحوه به قدرت رسیدن چنی را به مخاطبش نشان دهد؛ اما آدام مک کی همچون فیلم رکود بزرگ[ii] (مربوط به بحران مالی سال 2007 و 2008) به طرز هوشمندانهای به مرز کمدی سیاه و انتقادی نزدیک میشود و از یک درام سیاسی- اجتماعی محض فاصله میگیرد. کریستین بیل نیز دومین همکاری خود را با آدامز دارد و برای این فیلم جایزه گلدن گلوب را در هفتاد و ششمین دوره این مراسم در بخش بهترین بازیگر کمدی و موزیکال دریافت نمود. بیل در مراسم گلدن گلوب از شیطان تشکر کرد که الهامبخشش شده تا از عهده ایفای نقش دیک چنی برآید. او در شب جوایز انتخاب منتقدان هم برنده جایزه بهترین بازیگر در فیلمی کمدی شد. او این بار از داوری فیلم در شاخه کمدی استفاده کرد تا به دیک چنی بتازد: «به گمانم زمانه بهگونهای است که اجازه میدهد فیلم «معاون» کمدی در نظر گرفته شود، اما در حقیقت این فیلم تراژدی است».
دولت بعثی عراق، دولتی نبود که صرفاً نارضایتی واشنگتن را برانگیخته باشد، از این نوع دولتها برای واشنگتن همیشه وجود داشته و دارند. ویژگی این دولت در تاریخ نیمقرن بعد از جنگ جهانی دوم این است که نخستین دولتی بود که سرنگونی آن موضوع قانون مصوب کنگره (قانون آزادسازی عراق[iii] مصوب 1989) بود. در تمام دوران جنگ سرد هیچ رژیم کمونیستی به این صورت غیرقانونی اعلام نشده بود. از این منظر حسابوکتاب عراق در زمان جرج بوشِ پسر هنوز تسویه نشده بود. فیلم نشان میدهد دیک چنی علاقهمندی زیادی به این تسویه داشته است؛ اگرچه بعدها مشخص گردید شرکت هالیبرتون و شرکت کی بی آر[iv] (یکی از شرکتهای تابعه هالیبرتون) منتسب به دیک چنی از بزرگترین کاسبان این تسویه، بهحساب آمدهاند که بابت انجام قراردادهایی برای وزارت دفاع آمریکا در عراق چند ده میلیارد دلار سود بردهاند.
چنی جهت توجیه حقوقی تصمیمات خودسرانه جرج بوشِ پسر به نظریه «قدرت اجرایی واحد»[v] مستنبط از اصل دوم قانون اساسی این کشور متوسل شد که بهموجب آن «قدرت اجرایی»[vi] ایالاتمتحده در اختیار رئیسجمهور قرار گرفته است. چنی با استفاده از کلمه «شکنجه» در رابطه با «فنون بازجویی پیشرفته»[vii] برای به دست آوردن اطلاعات از افرادی که به اتهام عملیات تروریستی دستگیرشدهاند، مخالف بود.
«ترامپیسم»[viii] آشکار است و ریسک فعال شدن تمایلات عمومی نفرت پراکنی که موقتاً آرام گرفته بودند را با خود به همراه آورده است درحالیکه «چِنیسم»[ix] مَستور بود و ریسک ابتلا به یک پروژۀ حکومتی و دارای عواقب گسترده را پیش از آنکه کسی متوجه شده باشد ایالاتمتحده خود را به چه چیزی متعهد کرده، به همراه میآورد. تفاوت ترامپیسم و چِنیسم از جنس تفاوت میان امرِ سیاسی و امرِ حکومتی است. ترامپیسم ناظر بر «امر سیاسی» است و چِنیسم ناظر بر «امر حکومتی» است. در امر سیاسی، مردم عادی در تصمیمگیریها و روند اجرای آنها امکان زیادی برای ابراز نظر دارند؛ درحالیکه در امر حکومتی، مردم عادی نقش مهمی در تصمیمات متخذه ندارند. به همین دلیل چِنیسم ترسناکتر است.
چنی همچنین تنها برنده برجام را نیز ایرانیها میداند؛ زیرا هرچه را میخواستهاند بهواسطه آن به دست آوردهاند. او وضعیت را طوری میداند که آمریکا مهمترین چیزها ازجمله حق غنیسازی را به ایرانیها واگذار کرده است. او بازندگان این توافقنامه را آمریکا؛ دوستان و همپیمانان این کشور در منطقه مثل اسرائیلیها و سعودیها میداند. ازنظر او این توافقنامه یک شکست بزرگ، از جنبه جایگاه آمریکا در منطقه است. در کتاب «استثنایی: چرا جهان به آمریکا نیاز دارد»[x] دیک چنی توافقنامه اوباما با ایران را به توافقنامه نِویل چمبرلین[xi] (نخستوزیر بریتانیا) در سال ۱۹۳۸ در برلین تشبیه کرده که در آن با آدولف هیتلر مماشات شده بود.
با این اوصاف، بیجهت نیست که کارگردان فیلم معاون، «حسِ بدِ کمتر به آقای معاون» پس از دیدن این فیلم را نیز قابلقبول دانسته است![xii]
[i] Vice
[ii] The Big Short
[iii] Iraq Liberation Act
[iv] Halliburton and Kellogg Brown & Root (KBR)
[v] Unitary Executive Theory
[vi] Executive Power
[vii] Enhanced Interrogation Program
[viii] Trumpism
[ix] Cheneyism
[x] Exceptional: Why the World Needs a Powerful America
[xi] Neville Chamberlain
[xii] Feeling a little bad for Cheney in the end is good.