گزیده جستار: اگر قدرتهای بزرگ شرق به این نتیجه برسند که هستهایشدن متحدانشان نه تهدید، بلکه تضمینکنندهی ثبات چندقطبی است، آنگاه رژیمNPT از درون تهی میشود. جهانِ پس از ۲۰۲۵، بهجای «نظم ضداشاعهای»، در آستانهی نظمی قرار دارد که در آن تعدد قدرتهای هستهای نه استثناء، بلکه قاعدهای نوین در سیاست جهانی خواهد بود.
اين نوشتار در تاريخ ششم آبانماه ۱۴۰۴ در هفتهنامۀ آفتاب حقوقی منتشر شد.
گذار از نظم غیراشاعهای به نظم موازنهای ضدهژمونیک:
رویکردهای چین و روسیه نسبت به برنامههای هستهای کره شمالی و ایران

در سالهای اخیر، بهویژه در بازهی ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۵، چین و روسیه در قبال دو پروندهی دیرپای هستهای کره شمالی و ایران دچار چرخش راهبردی محسوسی شدهاند. اگر تا پیشازاین، «خلع سلاح هستهای» پیششرط تعامل با پیونگیانگ و «تضمین صلحآمیز بودن» برنامهی تهران محور گفتوگوها بود، اکنون رویکردهای دو قدرت شرقی به مرحلهای جدید از پساغیراشاعه واردشده است؛ مرحلهای که در آن، مسئلهی هستهای نه بهعنوان تهدیدی جهانی، بلکه بهعنوان ابزار تنظیم موازنه در نظم چندقطبی نوظهور تعبیر میشود.
1) چرخش آشکار روسیه: از مهار تا مشروعیتبخشی به کره شمالی
روسیه در قبال کره شمالی در مسیر گسستی بنیادین حرکت کرده است. مسکو که در دهههای گذشته، هرچند منفعل، اما در چارچوب قطعنامههای شورای امنیت بر ضرورت خلع سلاح پیونگیانگ تأکید داشت، از سال ۲۰۲۴ به بعد عملاً از این چارچوب خارجشده است. معاهدهی جامع شراکت استراتژیک میان دو کشور در ژوئن ۲۰۲۴ نقطهی عطف این تحول به شمار میرود؛ معاهدهای که همکاریهای نظامی، فناورانه و حتی دفاع مشترک را در برمیگیرد. در ماههای اخیر، مقامهای روسی بهطور ضمنی گفتهاند دیگر بر خلع سلاح کامل کرهشمالی پافشاری نمیکنند و این موضوع را «پروندهای بستهشده» میدانند.
در عمل، روسیه با وتو کردن سازوکارهای نظارتی شورای امنیت بر تحریمهای کره شمالی و ارائهی کمکهای مالی و فنی به برنامهی هستهای آن، بهطور غیرمستقیم مشروعیت بینالمللی سلاحهای هستهای پیونگیانگ را تقویت کرده است. انگیزهی اصلی این تغییر، نیاز فوری مسکو به پشتیبانی تاکتیکی از سوی کره شمالی در جنگ اوکراین است: ارسال مهمات، تجهیزات سنگین و حتی اعزام محدود نیروی انسانی در ازای تضمینهای سیاسی و امنیتی. بدینترتیب، کره شمالی در معادلهی روسیه به متحدی هستهای برای جبههی دوم در شرق آسیا تبدیلشده است.
2) سیاست تدریجی چین: از خلع سلاح کامل تا مدیریت ثبات در کره شمالی
در سوی دیگر، چین مسیر آرامتر اما معناداری را در پیشگرفته است. در نشستهای سطح بالای سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، ازجمله سفر کیم جونگ اون به پکن در سپتامبر ۲۰۲۵، عبارت «خلع سلاح هستهای» (Denuclearization) برای نخستینبار از بیانیههای رسمی حذف شد. این حذف نمادین، نشانهای از پذیرش واقعیت کره شمالیِ هستهای است؛ هرچند پکن همچنان بهطور لفظی از هدف «صلح پایدار و خلع سلاح تدریجی» سخن میگوید. به گفته «سونگهیون لی»؛ پژوهشگر ارشد بنیاد روابط چین و آمریکا در موسسه جورج بوش: «وقتی اصطلاحی تکراری در چند سند رسمی بهطور همزمان حذف میشود، به معنی تغییر هدفمند در سیاست است، نه اشتباه اداری».
هدف چین، برخلاف روسیه، مشروعیتبخشی به سلاح هستهای پیونگیانگ نیست؛ بلکه جلوگیری از بیثباتی در مرزهای شمال شرقی خود و همزمان، مهار نفوذ آمریکا در شرق آسیا است. چین در شرایطی که روابطش با سئول و توکیو پرتنش و با واشنگتن بحرانی است، تمایل ندارد کره شمالی را با فشار بیشازحد به دامن مسکو یا به سمت اقدامات تحریکآمیزتر سوق دهد. ازاینرو، پکن بهجای خلع سلاح، سیاست «انجماد کنترلشده» را دنبال میکند: حفظ وضع موجود هستهای بدون تشدید تنش.
3) روسیه و پروندهی ایران: از دفاع حقوقی تا همگرایی راهبردی
در قبال ایران، سیاست روسیه ظاهراً در چارچوب حقوقیِ معاهدهی NPT و اصل «استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای» باقیمانده است؛ اما در عمل ابعاد راهبردی جدیدی یافته است. مسکو با محکوم کردن تحریمهای یکجانبهی آمریکا و اروپا، خود را در جایگاه حامی حقوقی و سیاسی تهران تثبیت کرده و همزمان همکاریهای فنی را گسترش داده است.
قرارداد احداث چند نیروگاه جدید تا افق ۲۰۴۰، حضور کارشناسان هستهای دو کشور در پروژههای مشترک و تبادل هیئتهای فنی نشانهی این همگرایی است. در عرصهی سیاسی نیز، روسیه ضمن حمایت از احیای توافقی شبیه برجام، عملاً مانع از تصویب قطعنامههای محدودکنندهی جدید در شورای امنیت شده است. در سطح غیررسمی، پیوند جنگ اوکراین و پروندهی هستهای ایران آشکار است: تهران با احتمال تأمین پهپاد و مهمات برای مسکو، از حمایت فنی و دیپلماتیک در برنامهی هستهای خود بهرهمند میشود.
درنتیجه، روسیه امروز ایران را نه بهعنوان بازیگری پرخطر؛ بلکه بهعنوان متحدی ضدغربی میبیند که میتواند توازن قدرت در خاورمیانه را به سود نظم چندقطبی تغییر دهد.
4) چین و ایران: میانجیِ محتاط، حامیِ نظم جایگزین
رویکرد پکن نسبت به ایران، برخلاف کره شمالی، همچنان در چهارچوب «مشروعیت صلحآمیز» تعریف میشود. چین در همهی بیانیههای رسمی خود بر ضرورت حل دیپلماتیک اختلافات، مخالفت با تحریم و رد استفاده از زور تأکید کرده است. از منظر پکن، پروندهی ایران فرصتی برای ایفای نقش میانجی در نظام بینالملل است؛ همان نقشی که در توافق ایران و عربستان در سال ۲۰۲۳ تجربه شد.
بااینحال، چین در پشت پرده نقشی فعالتر دارد: خرید بخش عمدهی نفت ایران، تأمین احتمالی سامانههای دفاعی و حمایت از عضویت تهران در سازوکارهایی چون سازمان همکاری شانگهای و بریکس. این اقدامات عملاً موجب بیاثر شدن بخش بزرگی از تحریمهای غرب شده و به ایران امکان داده است تا چرخهی فنی هستهای خود را حفظ کند، بیآنکه رسماً از خطوط قرمز عبور کند.
باوجوداین، چین نسبت به تبدیل ایران به قدرت هستهای نظامی نگرانی جدی دارد؛ چراکه چنین رخدادی میتواند امنیت انرژی چین و ثبات خلیجفارس را به خطر اندازد. ازاینرو، سیاست پکن را میتوان «حمایتِ کنترلشده» نامید: حمایت از توان فنی ایران تا جایی که توازن منطقهای حفظ شود، نه آنکه بیثباتی ایجاد کند.
5) همگراییهای راهبردی: محور ضدهژمونیک نوین
در هر دو پرونده، عناصر مشترکی در رفتار چین و روسیه آشکار است: (1) همسویی ضدغربی: هر دو کشور، تحریمها و فشارهای آمریکا را غیرقانونی دانسته و از ظرفیت هستهای متحدان خود بهعنوان اهرم فشار در رقابت ژئوسیاسی استفاده میکنند. (2) پویایی عملگرایانه: مسکو و پکن از ابزار هستهای نه برای تضعیف نظم جهانی، بلکه برای بازتعریف آن بر مبنای موازنهی چندمرکزی بهره میگیرند. در این چارچوب، کره شمالی و ایران نقش بازوی بازدارندهی غیرمستقیم را ایفا میکنند. (3) رد قهر و اجبار: هر دو قدرت با «امنیت تحمیلی» غرب مخالفت کرده و دیپلماسی را شعار محوری خود قرار دادهاند، هرچند در عمل از تخطی متحدانشان از برخی هنجارها چشم میپوشند. (4) تشدید همکاری متقابل: پیوند نظامی با کره شمالی و همکاری فناورانه با ایران دو وجه از یک استراتژی کلانتر هستند که هدف آن توزیع قدرت در برابر محور آتلانتیک است.
درعینحال، تفاوتهای بنیادینی میان دو پرونده وجود دارد که نشان میدهد سیاستهای روسیه و چین تابع ارزیابیهای متفاوتی از ریسک و منافع هستند: (1) پذیرش صریح در برابر حمایت مشروط: روسیه و چین در مورد کره شمالی عملاً واقعیت هستهای را پذیرفتهاند؛ اما در مورد ایران هنوز از خطوط قرمز NPT عبور نکردهاند. پذیرش آشکار سلاح هستهای پیونگیانگ نتیجهی «اعلان و آزمایش» است، درحالیکه در مورد تهران، عدماعلان رسمی و فقدان آزمایش، فضای توجیه دیپلماتیک را باز نگهداشته است. (2) تفاوت زمینهی ژئوپلیتیکی: برنامهی کره شمالی بخشی از رقابت در شمال شرق آسیاست، جایی که روسیه به حمایت مستقیم نظامی نیاز دارد. برنامهی ایران اما در خاورمیانه؛ جایی که چین وابسته به انرژی و ثبات است، مستلزم احتیاط بیشتری است. (3) سطح تغییر سیاست: در پروندهی کره شمالی، تغییر صریح و سریع بوده (حذف کامل واژهی خلع سلاح از ادبیات رسمی)؛ اما در ایران، تغییر تدریجی و در پوشش تداوم برجامی است. (4) ریسک برای منافع چین: چین از منظر انرژی و تجارت جهانی، از بحران خاورمیانه بیش از بحران شبهجزیرهی کره آسیبپذیر است؛ بنابراین، از هستهای شدن ایران بهصورت نظامی واهمه دارد.

روشنساز کلام: گذار از نظم غیراشاعهای به نظم موازنهای
تحولات دو سال اخیر نشان میدهد که منطق «غیراشاعهی مطلق» جای خود را به منطق «اشاعهی انتخابی» داده است. روسیه و چین هر دو در حال بازتعریف مفهوم هستهایشدن در قالب ابزار مشروع موازنهی قدرتاند. کره شمالی در این چارچوب، بازوی بازدارندهی نظامی در شرق آسیاست و ایران، بازوی ژئواکونومیک در خاورمیانه.
این دگرگونی پیامدهای مهمی برای آیندهی رژیمهای بینالمللی کنترل تسلیحات دارد. اگر قدرتهای بزرگ شرق به این نتیجه برسند که هستهایشدن متحدانشان نه تهدید، بلکه تضمینکنندهی ثبات چندقطبی است، آنگاه رژیمNPT از درون تهی میشود. جهانِ پس از ۲۰۲۵، بهجای «نظم ضداشاعهای»، در آستانهی نظمی قرار دارد که در آن تعدد قدرتهای هستهای نه استثناء، بلکه قاعدهای نوین در سیاست جهانی خواهد بود.