پارادوکس لاگوس و نسخه جهانی فروپاشی مشروعیت: شکاف انتظارات، قاتل خاموش دموکراسی‌ها

تاریخ : 1404/05/21
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حکمرانی خوب
نمایش ساده

گزیده جستار: پدیده‌ای که شاید بتوان آن را «پارادوکس لاگوس» نامید، امروز خود را با قدرتی بی‌سابقه در تاریخ سیاست جهانی نشان می‌دهد. لاگوس، رئیس‌جمهور پیشین شیلی، در خاطره‌ای از دوران ریاست‌جمهوری‌اش می‌گوید که علی‌رغم تأمین خدمات پایه‌ای برای ساکنان محله‌ای فقیرنشین، در انتخابات بعدی رأی آن‌ها را از دست داد؛ چرا؟ چون مردم انتظار داشتند خانه‌ها جای پارک هم داشته باشند.

اين نوشتار در تاريخ بیست‌ویکم مرداد‌ماه 1404 در هفته‌نامۀ آفتاب حقوقی منتشر شد.

 

پارادوکس لاگوس و نسخه جهانی فروپاشی مشروعیت:

شکاف انتظارات، قاتل خاموش دموکراسی‌ها

 

 

 

در سال ۲۰۲۴، موجی از دگرگونی‌های سیاسی سراسر جهان را درنوردید. از هند و برزیل تا فرانسه و آمریکا، رأی‌دهندگان حاکمان مستقر را کنار زدند؛ نه‌فقط در واکنش به ناکارآمدی، بلکه به‌نظر می‌رسد ریشه نارضایتی عمیق‌تر و ساختاری‌تر باشد. آیا ممکن است تمام این ملت‌ها هم‌زمان در ارزیابی رهبران خود دچار اشتباه شده باشند؟ یا مسئله، به‌طور بنیادین، از جای دیگری آب می‌خورد؟

پدیده‌ای که شاید بتوان آن را «پارادوکس لاگوس» نامید، امروز خود را با قدرتی بی‌سابقه در تاریخ سیاست جهانی نشان می‌دهد. لاگوس، رئیس‌جمهور پیشین شیلی، در خاطره‌ای از دوران ریاست‌جمهوری‌اش می‌گوید که علی‌رغم تأمین خدمات پایه‌ای برای ساکنان محله‌ای فقیرنشین، در انتخابات بعدی رأی آن‌ها را از دست داد؛ چرا؟ چون مردم انتظار داشتند خانه‌ها جای پارک هم داشته باشند.

این روایت، دیگر تنها داستانی از حاشیه سانتیاگو نیست. امروز، در تمام جهان، شهروندان با سرعتی باورنکردنی انتظار دارند دولت‌ها انتظاراتی فزاینده و متنوع را در بازه‌های زمانی کوتاه برآورده کنند؛ از کاهش نابرابری و فساد گرفته تا بازسازی کامل اقتصاد، آن‌هم در یک یا دو دوره چهارساله. روایت سال ۲۰۲۴ و پارادوکس لاگوس به‌خوبی نشان می‌دهد که نارضایتی امروز شهروندان صرفاً ناشی از ناکارآمدی یا شکست در شاخص‌های کلان اقتصادی نیست، بلکه ریشه در شکاف ساختاری میان «افق انتظارات» و «ظرفیت نهادی» دارد. این افق، تحت تأثیر مستقیم مقایسه‌های اجتماعی و الگوریتم‌های رسانه‌ای، به‌طور مداوم گسترش می‌یابد.

پارادوکس لاگوس هشدار می‌دهد که ناپایداری سیاسی امروز ممکن است نه از کمبود منابع یا فساد فزاینده، بلکه از ناتوانی ساختاری همه نظام‌ها؛ دموکراتیک یا اقتدارگرا، در پاسخ به انتظاراتی ناشی از اقتصاد سیاسیِ الگوریتمی باشد. فشار فزاینده بر سیاستمداران برای ارائه نتایج فوری، احتمال وعده‌های غیرواقعی و سیاست‌های کوته‌بینانه را بالا می‌برد. مشروعیت نه بر اساس روند بلندمدت، بلکه بر اساس قضاوت لحظه‌ای و مقایسه‌های فرامرزی سنجیده می‌شود.

1) شکاف انتظارات در عصر پوپولیسم، قطبی‌سازی و پساحقیقت

در دنیای امروز، سیاست دیگر فقط عرصه‌ی برنامه‌ها و شاخص‌های عملکرد نیست. سه نیروی هم‌زمان پوپولیسم، قطبی‌سازی و پساحقیقت در کنار رسانه‌های اجتماعی، منطق واکنش سیاسی مردم را تغییر داده‌اند. نتیجه آن است که حتی دولت‌های موفق در شاخص‌های واقعی، در میدان قضاوت عمومی شکست می‌خورند.

در گذشته، رأی‌دهندگان بیش‌تر بر اساس ارزیابی عینی عملکرد دولت‌ها؛ از رشد اقتصادی گرفته تا کیفیت خدمات عمومی، تصمیم می‌گرفتند. امروز، اما احساسات، هویت‌گرایی و نارضایتی‌های شخصی جای آن معیارهای عقلانی را گرفته است. این تغییر، کار سیاست‌گذاران و تحلیلگران را برای پیش‌بینی رفتار انتخاباتی به‌مراتب دشوارتر کرده است.

رسانه‌های اجتماعی به‌طور مستقیم این روند را تشدید می‌کنند. تنها با چند کلیک، کاربران در معرض تصاویر زندگی‌های به‌ظاهر ایدئال، رفاه بی‌دغدغه و موفقیت‌های خیره‌کننده قرار می‌گیرند. مقایسه‌ی ناخواسته با این تصاویر، احساس محرومیت را حتی در کشورهایی که اقتصادشان در مسیر رشد است، تقویت می‌کند. این محرومیت نسبی که اغلب ارتباطی با داده‌های واقعی ندارد، به موتور تولید مطالبات غیرواقع‌بینانه تبدیل‌شده است.

در چنین شرایطی، شکاف میان «انتظارات عمومی» و «ظرفیت واقعی دولت‌ها» رو به گسترش است. حتی اگر دولتی بتواند بهبود ملموسی در شاخص‌های اقتصادی یا خدمات اجتماعی ایجاد کند، بازهم ممکن است در جنگ روایت‌ها و ادراکات عمومی شکست بخورد. این شکاف نه‌تنها به بی‌اعتمادی عمومی دامن می‌زند، بلکه مسیر را برای رشد پوپولیسم و سیاست‌گذاری کوتاه‌مدت هموار می‌کند؛ چرخه‌ای که برون‌رفت از آن بدون بازنگری جدی در رابطه‌ی دولت‌ها با افکار عمومی دشوار خواهد بود.

2) نسخه جهانی فروپاشی مشروعیت

تکیه‌بر چارچوب تحلیلی ساموئل هانتینگتون (1968) درباره شکاف میان رشد سریع طبقه متوسط و ظرفیت نهادی، نشان می‌دهد که پدیده‌ای که در نیمه دوم قرن بیستم ویژه کشورهای درحال‌توسعه تلقی می‌شد، امروز به هسته دموکراسی‌های پیشرفته رسیده است. با پیوند این چارچوب به نظریه «محرومیت نسبی» تد گور (Gurr, 1970) و مفهوم «دموکراسی‌های خسته» (Tormey, 2015)، مقاله استدلال می‌کند که پوپولیسم، قطبی‌سازی و پساحقیقت نه صرفاً چالش‌هایی گذرا، بلکه نشانه‌های یک بحران ساختاری در حکمرانی معاصر هستند.

هانتینگتون در سال 1968 در کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی (Political Order in Changing Societies) استدلال کرد که بی‌ثباتی سیاسی زمانی رخ می‌دهد که نهادهای سیاسی قادر به پاسخ‌گویی به مطالبات اجتماعی و اقتصادی طبقات نوظهور نباشند. این تحلیل عمدتاً در مورد کشورهای درحال‌توسعه دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مصداق داشت، جایی که فرآیند مدرن‌سازی سریع‌تر از ظرفیت نهادی پیش می‌رفت.

شاخص‌های اخیر بی‌اعتمادی عمومی، نارضایتی اقتصادی و قطبی‌سازی سیاسی در ایالات‌متحده، بریتانیا، فرانسه و آلمان، نشان می‌دهد که همان پارادوکس هانتینگتونی اکنون در هسته دموکراسی‌های پیشرفته عمل می‌کند. رویدادهایی مانند جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه، بحران پسابرگزیت در بریتانیا و حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به کنگره آمریکا، نشانه‌های واضح این الگو هستند (Inglehart & Norris, 2016;  Levitsky & Ziblatt, 2018).

بر اساس نظریه «محرومیت نسبی» (Gurr, 1970)، نارضایتی سیاسی اغلب نتیجه افزایش انتظارات سریع‌تر از توانایی واقعی سیستم برای پاسخ‌گویی است. این شکاف که ممکن است با داده‌های اقتصادی واقعی همخوانی نداشته باشد، به‌واسطه رسانه‌های اجتماعی تشدید می‌شود (Fuchs, 2021). تصاویر پیوسته از رفاه و موفقیت دیگران، احساس محرومیت نسبی را حتی در میان جوامع دارای رشد اقتصادی مثبت تقویت می‌کند.

مفهوم «دموکراسی‌های خسته» (Tormey, 2015) به فرسایش تدریجی اعتماد عمومی و ناتوانی نظام‌های سیاسی در بازتولید مشروعیت اشاره دارد. در این فضا، پوپولیست‌ها؛ از راست افراطی تا چپ رادیکال، با بهره‌گیری از شبکه‌های اجتماعی و وعده‌های ساده‌انگارانه، نارضایتی را به نیروی سازمان‌یافته علیه نهادهای دموکراتیک بدل می‌کنند (Mounk, 2018).

ترکیب سه عامل (۱) رشد انتظارات سریع‌تر از ظرفیت نهادی (Huntington, 1968)؛ (۲) شکاف میان ادراک و واقعیت (Gurr, 1970)؛ (۳) فرسایش مشروعیت دموکراتیک (Tormey, 2015)، نشان می‌دهد که بحران کنونی در جهان توسعه‌یافته یک بازتولید ساختاری از الگوی بی‌ثباتی سیاسی است که پیش‌تر به کشورهای درحال‌توسعه نسبت داده می‌شد. آینده دموکراسی‌ها وابسته به توانایی نهادها در بازتعریف رابطه خود با جامعه، بازسازی اعتماد عمومی و مدیریت چرخه ادراکی-احساسی رسانه‌های نوین خواهد بود.

 

 

روشن‌ساز کلام: شکاف انتظارات، قاتل خاموش دموکراسی‌ها

چنان‌که لاگوس (2023) به‌درستی اشاره کرده، مسئله اصلی جهان امروز فقدان خدمات یا ظرفیت‌های فنی دولت‌ها نیست، بلکه ناتوانی سیاست در همپایی با افق تازه‌ای از انتظارات است؛ افقی که نه از مسیر سیاست‌گذاری آگاهانه، بلکه تحت سلطه الگوریتم‌های پلتفرم‌ها، مقایسه‌های اجتماعی مداوم و تصاویر بصری از رفاه ایدئال ساخته و بازتولید می‌شود.

این افق انتظارات، مرزی سیال و دائماً گسترش‌یابنده دارد و به همین دلیل، هیچ دولت یا نظام سیاسی ـ اعم از دموکراتیک یا اقتدارگرا ـ قادر به تأمین کامل آن نیست. در این شرایط، ناپایداری سیاسی به پدیده‌ای ساختاری بدل شده که موتور محرک آن در خارج از قلمرو سنتی سیاست، یعنی در معماری دیجیتال زندگی روزمره، قرار دارد. این همان پارادوکس تلخی است که جهان را به‌سوی آینده‌ای نامطمئن و پرتنش سوق می‌دهد.

 

منابع:

  • Fuchs, C. (2021). Social Media: A Critical Introduction (3rd ed.). Sage Publications.
  • Gurr, T. R. (1970). Why Men Rebel. Princeton University Press.
  • Huntington, S. P. (1968). Political Order in Changing Societies. Yale University Press.
  • Inglehart, R., & Norris, P. (2016). Cultural Backlash: Trump, Brexit, and Authoritarian Populism. Cambridge University Press.
  • * Lagos, R. (2023). Recuperar la Política. Taurus.
  • Levitsky, S., & Ziblatt, D. (2018). How Democracies Die. Crown Publishing Group.
  • Mounk, Y. (2018). The People vs. Democracy: Why Our Freedom Is in Danger and How to Save It. Harvard University Press.
  • Tormey, S. (2015). The End of Representative Politics. Polity Press