دول خلیج‌فارس گرفتار قفل ژئوپلیتیک: نیازمندی امنیتی به غرب و وابستگی اقتصادی به شرق

تاریخ : 1404/06/03
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حقوق انرژی حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: جنگ کوتاه ژوئن ۲۰۲۵ (خرداد 1404) میان ایران و اسرائیل پایان یافت؛ اما پیام آن برای کشورهای عرب خلیج‌فارس پابرجاست: آمریکا همچنان ستون امنیت منطقه برای آن‌هاست. بااین‌حال، هرچه پیوندهای اقتصادی با شرق عمیق‌تر می‌شود، معادله امنیتی شکننده‌تر خواهد شد. آینده خلیج‌فارس را نه یک قدرت؛ بلکه موازنه‌ای پرریسک میان شرق و غرب تعیین خواهد کرد.

اين نوشتار در تاريخ سوم شهریورماه ۱۴۰۴ در روزنامۀ اعتماد منتشر شد.

 

دول خلیج‌فارس گرفتار قفل ژئوپلیتیک:

نیازمندی امنیتی به غرب و وابستگی اقتصادی به شرق

 

 

جنگ ژوئن ۲۰۲۵ (خرداد 1404) میان ایران و اسرائیل تنها چند روز طول کشید؛ اما درس‌های ماندگاری برای پایتخت‌های عرب خلیج‌فارس داشت. بمباران مواضع ایران از سوی آمریکا و اعلام و پذیرش آتش‌بس از جانب دولت ترامپ نشان داد که امنیت منطقه‌ای پایتخت‌های عرب خلیج‌فارس همچنان در دست واشنگتن است؛ حتی در شرایطی که اقتصاد این کشورها بیش از هر زمان دیگر به چین و روابط انرژی به روسیه گره‌خورده است.

1) امنیت متکی بر هژمون

«امنیت متکی بر هژمون» (Hegemonic Security Order) یک مفهوم نظری در روابط بین‌الملل است که از دل نظریه‌های هژمونی و نظم بین‌المللی بیرون می‌آید. در عمل، امنیت متکی بر هژمون یعنی یک قدرت مسلط (هژمون) وجود دارد که حاضر است هزینه‌های کلان برای حفظ ثبات و نظم منطقه‌ای یا جهانی بپردازد. دیگر دولت‌ها به‌جای تکیه‌بر ظرفیت‌های داخلی یا ترتیبات جمعی، امنیت خود را از طریق پیوستن به نظم امنیتی طراحی‌شده از سوی هژمون تأمین می‌کنند. هژمون از برتری نظامی (پایگاه‌ها، نیروی هوایی، ناوگان دریایی) و ابزارهای دیپلماتیک (ائتلاف‌ها، میانجیگری در بحران‌ها) استفاده می‌کند تا مانع بروز جنگ‌های پرهزینه یا گسترش بی‌ثباتی شود. نتیجه عملی دولت‌های کوچک‌تر «تضمین بقا» و «بازدارندگی» را از هژمون می‌خرند (اغلب با پرداخت هزینه‌های اقتصادی یا سیاسی: خرید سلاح، پذیرش نفوذ سیاسی یا پیروی از سیاست‌های کلان).

با این اوصاف «امنیت متکی بر هژمون» با «امنیت جمعی» متفاوت است. در امنیت جمعی، کشورها با همکاری یکدیگر (مثلاً در چارچوب سازمان ملل یا اتحادیه‌ها) مسئولیت حفظ امنیت را به عهده می‌گیرند. یک بازیگر مسلط بار اصلی را به دوش می‌کشد و بقیه دولت‌ها «مصرف‌کننده امنیت» هستند.

فواز جرجس؛ استاد روابط بین‌الملل LSE، براین نظر است که «ایالات‌متحده هنوز تنها قدرتی است که می‌تواند در لحظه بحران امنیتی تصمیم بگیرد و همه بازیگران را وادار به تبعیت کند. این همان تعریف عملی از امنیت متکی بر هژمون است.» در همین بحران ژوئن ۲۰۲۵، ارتش‌های منطقه‌ای (عربستان، امارات، قطر) عملاً نقشی در تعیین پایان جنگ نداشتند. این مصداق روشن «امنیت متکی بر هژمون» است: امنیت خلیج‌فارس، محصول تصمیم و مداخله آمریکا بود، نه توانایی بازیگران محلی. وقایع ژوئن به‌روشنی نشان داد که بدون مداخله آمریکا، هیچ سازوکار منطقه‌ای قادر به توقف درگیری نیست. درحالی‌که چین و روسیه در اقتصاد و انرژی نقش پررنگ‌تری یافته‌اند، تنها واشنگتن است که می‌تواند مسیر جنگ را عوض کند.

2) تناقض راهبردی قفل ژئوپلیتیک

کشورهای عرب خلیج‌فارس در حال تجربه «وابستگی مضاعف» هستند. از یک‌سو، چین بزرگ‌ترین مشتری انرژی آن‌هاست: عربستان بیش از ۴۵ درصد نفت خود را به چین می‌فروشد و حجم تجارت غیرنفتی امارات و پکن از ۱۰۰ میلیارد دلار گذشته است. از سوی دیگر، مسکو در اوپک‌پلاس شریک حیاتی ریاض برای مدیریت بازار جهانی نفت به شمار می‌رود. دولت‌های عرب خلیج‌فارس امروز در نوعی «قفل ژئوپلیتیک» گرفتارند. گریگوری گوس؛ استاد دانشگاه تگزاس، تصریح می‌کند که «دول خلیج (فارس) در یک قفل ژئوپلیتیک گرفتارند: برای امنیت به غرب نیاز دارند، برای اقتصاد به شرق.»

 فرمول ژئوپلیتیک خلیج‌فارس بدین‌صورت است که برای امنیت و بقا، ناچارند به غرب و به‌ویژه ایالات‌متحده تکیه کنند؛ تنها قدرتی که حاضر و قادر است هزینه حضور نظامی، حفاظت از خطوط دریایی و مداخله مستقیم در بحران‌ها را بپردازد. برای رشد و رفاه اقتصادی اما روزبه‌روز بیشتر به شرق گره می‌خورند: چین به‌عنوان بزرگ‌ترین مشتری انرژی و شریک تجاری و روسیه به‌عنوان شریک حیاتی در اوپک‌پلاس. این دوگانه، همان چیزی است که کارشناسان از آن با عنوان وابستگی مضاعف یاد می‌کنند. نتیجه آن، شکل‌گیری وضعیتی است که دول عرب خلیج نه می‌توانند از چتر امنیتی آمریکا خارج شوند و نه می‌توانند اقتصاد خود را از مدار چین و روسیه جدا کنند. به قول گریگوری گوس «سیاست خلیج (فارس) امروز بازی روی دو نیمکت است: بدون واشنگتن امنیتی وجود ندارد و بدون پکن و مسکو اقتصاد به مشکل برمی‌خورد.»

واشنگتن با تکیه‌بر این وابستگی امنیتی، قدرت چانه‌زنی گسترده‌ای دارد: از فروش تسلیحات پیشرفته گرفته تا اعمال فشار در سیاست انرژی. پایتخت‌های خلیج‌فارس نیز اما دست‌خالی نیستند. روابط تجاری با چین، همکاری نفتی با روسیه و سرمایه‌گذاری‌های عظیم در بازارهای آمریکا و اروپا ابزارهای متقابلی در اختیارشان گذاشته است. یک دیپلمات اروپایی در ابوظبی تصریح می‌کند که «این روابط دیگر یک‌طرفه نیست. واشنگتن نیازمند سرمایه و انرژی خلیج است، همان‌طور که خلیج‌فارس به چتر امنیتی آمریکا وابسته است.» ریاض، ابوظبی و دوحه هم‌زمان در دو مسیر حرکت می‌کنند: استقبال مجلل از ترامپ در ماه مه ۲۰۲۵ نشان داد که آن‌ها هنوز آمریکا را ضامن امنیت می‌دانند؛ اما قراردادهای انرژی با چین و سرمایه‌گذاری مشترک با روسیه گواه این است که به دنبال متنوع‌سازی شرکای راهبردی هستند. ازنظر کریستین اولریشسن؛ پژوهشگر خلیج‌فارس در دانشگاه رایس، «سیاست خارجی خلیج (فارس) اکنون یک بازی ظریف بالانس است؛ بدون این بالانس، هیچ‌یک از این دولت‌ها نمی‌توانند بقا یا مشروعیت داخلی خود را تضمین کنند.»

چین آرام‌آرام ابزارهای امنیتی غیرمستقیم خود را گسترش می‌دهد؛ از پایگاه دریایی در جیبوتی تا حضور در پروژه‌های زیرساختی خلیج‌فارس. روسیه نیز می‌کوشد از طریق انرژی، پایگاهی پایدارتر برای نفوذ خود ایجاد کند؛ اما هیچ‌یک هنوز آماده جایگزینی آمریکا نیستند. اندیشکده بروکینگز در واشنگتن اصرار دارد که «در کوتاه‌مدت، ایالات‌متحده بی‌رقیب می‌ماند. در بلندمدت اما وابستگی مضاعف ممکن است نظم امنیتی آمریکایی را فرسوده کند.»

 

 

روشن‌ساز کلام

جنگ کوتاه ژوئن ۲۰۲۵ (خرداد 1404) میان ایران و اسرائیل پایان یافت؛ اما پیام آن برای کشورهای عرب خلیج‌فارس پابرجاست: آمریکا همچنان ستون امنیت منطقه برای آن‌هاست. بااین‌حال، هرچه پیوندهای اقتصادی با شرق عمیق‌تر می‌شود، معادله امنیتی شکننده‌تر خواهد شد. آینده خلیج‌فارس را نه یک قدرت؛ بلکه موازنه‌ای پرریسک میان شرق و غرب تعیین خواهد کرد.