گزیده جستار: درمجموع، سیاست خارجی ترامپ را میتوان نقدی عملی (و گاه مخرب) بر نظریه وابستگی متقابل پیچیده دانست؛ گویی او سعی میکند اثبات کند که هنوز میتوان با زور اقتصادی و سیاسی، قواعد بازی را به نفع خود تغییر داد؛ بی آنکه هزینههای خروج از وابستگی را بپردازد.
اين نوشتار در تاريخ هجدهم تیرماه ۱۴۰۴ در روزنامۀ اعتماد منتشر شد.
عبور ترامپ از نظریه وابستگی متقابل
با حمله به تأسیسات اتمی ایران
سیاستهای ترامپ ابتدا نهادهای وابستگی متقابل را نابود کرد، سپس امنیت هستهای را از مسیر تعامل خارج و به مسیر تقابل و حمله هدایت کرد. اگر توافقات بینالمللی و سازوکارهای نظارتی باقیمانده بود، توجیه این حملات سختتر میشد.
در ادبیات روابط بینالملل، نظریه «وابستگی متقابل پیچیده» (Complex Interdependence Theory) جوزف نای و رابرت کیوهان در واکنش به واقعگرایی سنتی، تلاشی برای عبور از تلقی کلاسیکِ آنارشیک و نظامیمحور از جهان در دهه ۱۹۷۰ بود. این نظریه بر همپیوندی فزاینده میان دولتها و نهادهای بینالمللی تأکید داشت؛ بهویژه در جهانی که مسائلی چون تجارت، فناوری، محیطزیست و انرژی، همسنگ با امنیت نظامی اهمیت یافتهاند. روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، اما نقطه عطفی در عقبگرد به نظم واقعگرایانه بود، نظمی که در آن زور، فشار و تخریب مجدد بر گفتوگو و همکاری تقدم یافت.
در ادامه ضمن مرور اصول نظریه نای، نشان خواهم داد که چگونه سیاستهای جهانی ترامپ، بهویژه در قبال ایران، در تضاد مستقیم با اصول این نظریه قرار گرفتند؛ و چگونه حملات به تأسیسات هستهای ایران، تجلی تمامعیار انکار «وابستگی متقابل» در میدان عمل بود.
نظریه نای و کیوهان: جهان پیچیده، نه آنارشیک
در کتاب قدرت و وابستگی متقابل (Power and Interdependence)، نای و کیوهان سه مشخصه اصلی برای جهان بینالملل جدید ترسیم کردند: (1) تعدد کانالهای ارتباطی میان بازیگران (Multiple Channels)؛ از دولتها تا شرکتها و نهادهای مدنی؛ (2) نبود اولویت مطلق میان موضوعات (Absence of Hierarchy among Issues)؛ یعنی تجارت، محیطزیست و بهداشت ممکن است مهمتر از امنیت باشند؛ (3) کاهش نقش نیروی نظامی (Decline in Use of Military Force) در حلوفصل اختلافات، بهویژه میان دولتهای توسعهیافته. در چنین جهانی، ابزارهای فشار و قهر، نهتنها ناکارآمد بلکه مخرباند. وابستگی متقابل، بهرغم آسیبپذیری، نوعی بازدارندگی چندلایه و شبکهای مبتنی بر اصل تعدد موضوعات و همکاریهای غیرامنیتی خلق میکند که جایگزین ساختارهای قدرت صرف میشود.
ترامپ و سیاست خروج: نفی وابستگی، بازگشت به قهر
دونالد ترامپ در مقام رئیسجمهور، بهشکلی هدفمند نهادهای وابستگی متقابل را ازجمله با بیاعتنایی به توافق پاریس، سازمان بهداشت جهانی و سازمان تجارت جهانی تضعیف کرد. همه اینها؛ بهعنوان ابزار فشار و بیثباتسازی در غیاب مکانیسمهای گفتوگو، برآمده از گفتمان «نخست آمریکا» (America First) و طرد همکاریهای چندجانبه بود. او با بازگشت به گفتمان ملیگرایانه و واقعگرایانه، بسیاری از همکاریهای فراملی را نادیده گرفت. ترامپ وابستگی متقابل را نه مزیت، بلکه نقطهضعف تلقی میکرد. از این منظر، برجام نه سازوکاری برای کاهش تنش، بلکه ابزار محدودیت بر قدرت ایالاتمتحده محسوب میشد.
حملات به تأسیسات هستهای ایران: شکست کامل وابستگی متقابل
سیاست فشار حداکثری (Maximum Pressure) در قالب خروج از برجام بهرغم تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی؛ تحریم حداکثری ایران؛ با از بین بردن کانالهای دیپلماتیک، مسیر را برای اقدامات نظامی و خرابکارانه هموار کرد. در چنین شرایطی، حملات اطلاعاتی و سایبری به نطنز، ترور دانشمندان هستهای و خرابکاری در زیرساختهای هستهای ایران، دیگر نهتنها محتمل، بلکه از منظر ترامپیسم، ضروری و مشروع تلقی شدند.
این اقدامات، نمایانگر کامل انکار نظریه نای بود: هیچ نهاد بینالمللی به مشورت گرفته نشد؛ حقوق بینالملل و حق حاکمیت نادیده گرفته شد؛ مخاطرهافکنی و واکنش متقابل، جانشین سازوکارهای بازدارنده شد. درواقع، ترامپ ابتدا نهادهای بینالمللی را بیاعتبار ساخت، سپس فقدان این نهادها را بهانه مشروعیتبخشی به اقدامات یکجانبه کرد. منطق خطرناکی که تا امروز نیز ادامه دارد.
روشنساز کلام
ترامپ بهگونهای رفتار میکند که گویی در جهانی آنارشیک و واقعگرا زندگی میکنیم، نه در دنیایی با وابستگیهای پیچیده. سیاستهای او نوعی بازگشت به تفکر قدرت سخت بود؛ درحالیکه نظریه نای بر رشد قدرت نرم، همکاریهای نهادی و همپیوندی منافع ملتها تأکید دارد. درمجموع، سیاست خارجی ترامپ را میتوان نقدی عملی (و گاه مخرب) بر نظریه وابستگی متقابل پیچیده دانست؛ گویی او سعی میکند اثبات کند که هنوز میتوان با زور اقتصادی و سیاسی، قواعد بازی را به نفع خود تغییر داد؛ بی آنکه هزینههای خروج از وابستگی را بپردازد.
سیاست خارجی ترامپ در قبال ایران نیز، نهتنها نمونهای از بازگشت به سیاست قدرت و واقعگرایی تهاجمی بوده، بلکه نفی عملی و تئوریک نظریه وابستگی متقابل پیچیده نیز بهشمار میآید. جهانِ پیشنهادی نای، جهانی با توازن منافع و کانالهای ارتباطی متکثر است؛ اما جهان ترامپ، عرصهای برای فشار، تحریم و حمله به زیرساختهای ملی است.
هماکنون سؤال پیشروی سیاستگذاران ایرانی و جهانی آن است: آیا جهان میتواند بهسوی وابستگی متقابل بازگردد، یا منطق تحریم و بمباران تأسیسات هستهای، آینده روابط بینالملل را رقم خواهد زد؟