گزیده جستار: بدون تردید ترامپ میگوید مشکلات موجود مشکل جهان هستند نه آمریکا. مردم آمریکا میتوانند بدون فشار مسئولیتهای خارجی به زندگی ادامه دهند، اما تجربه دو جنگ جهانی و فروپاشی تجارت در دهه 1930 نشان میدهد که موضوع به این سادگی نیست.
اين نوشتار در تاريخ ششم آذرماه 1403 در هفتهنامۀ حقوقی روزنامۀ آفتاب یزد منتشر شد.
اساس سیاست تجاری ترامپ:
هیچ تجارتی رایگان نیست
رشد یک حق مسلم نیست، بلکه موهبتی است که باید قدردانش بود و آن را پاس داشت. اگر چرخه فضیلتی که اقتصاد آمریکا را پیش میبرد معکوس شوند سیاستهای مسموم ریشهدار خواهند شد. کسی نمیداند که سیاستهای یک رئیسجمهور تا چه اندازه باید بد باشند تا فروپاشی آغاز شود. شاید نقطه عطف فردا یا حتی چهار سال آینده آشکار نشود. اما هر اشتباهی که سیاستمداران مرتکب میشوند بروز آن را جلوتر میکشاند.
پیروزی خیرهکننده دونالد ترامپ او را به پرمناقشهترین رئیسجمهور پس از فرانک دی روزولت تبدیل کرد. چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا پس از شکست کاملاً هریس؛ آنهم با فاصله زیاد، در جایگاه چهل و هفتمین رئیسجمهور نشست. این حقیقت که ترامپ از زمان ریاستجمهوری گرور کلیولند در سال 1892 اولین رئیسجمهوری است که در دو دوره با فاصله از هم به ریاستجمهوری میرسد حق مطلب را در مورد او بیان نمیکند. درواقع او یک عصر سیاسی جدید را هم برای آمریکا و هم برای کل دنیا تعریف میکند. عصر ترامپ از برخی جهات بسیار مدرن است. تحولات فناوری و تقسیمبندیهای رسانهها چنین وضعیتی را درزمانی امکانپذیر کردهاند که بهدشواری میتوان قانون را از سیاست و سیاست را از اقدامات نمایشی متمایز کرد. اما عصر او دوران بازگشت به آمریکای قدیم نیز هست. در گذشته، جنگ علیه فاشیسم روزولت را به این نتیجه رساند که کمک به برقراری نظم و رشد اقتصادی جهان به نفع کشورش خواهد بود. آمریکا در آن زمان به مهاجران روی خوشنشان نمیداد، تجارت را تحقیر میکرد و نسبت به مشارکت خارجیان بدبین بود. این دیدگاه در دهههای 1920 و 1930 به عصر تاریکی انجامید.
اکنون آمریکا میتواند آن دوران را تکرار کند. پس از پیروزی در انتخابات روز دنیا زیر پای ترامپ قرار گرفت. او برنده یک رسالت شد و کنترل لازم بر واشنگتن برای اجرای آن را به دست آورد. او در انتخاباتی بسیار ظریف توانست نظر بسیاری از ایالتهای اصلی را جلب کند. به لطف تغییر دیدگاه ایالتهایی مانند فلوریدا، نیوجرسی و نیویورک که در گذشته همیشه ثابتقدم بودند، ترامپ توانست آرای طرفداری را کسب کند. همانگونه که از نظرسنجیها برمیآمد، اکثر لاتینتبارها از او حمایت کردند. حتی زنان که هریس انتظار داشت به او رأی دهند به سمت ترامپ گرایش پیدا کردند. پیروزی او با حضور جمهوریخواهان در سنا و کاخ سفید تکمیل میشود. دموکراتها وقت دارند به این بیندیشند که در کجا اشتباه کردند. پاسخ ساده است: در همهجا. نظرسنجیهای پیدرپی بیان میکنند که آمریکا در دوران ریاستجمهوری جو بایدن مسیر اشتباهی در پیش گرفته بود. رأیدهندگان هرگز او را به خاطر اوجگیری تورم در تابستان 2021 نمیبخشند. دولت بایدن فرهنگی را ترویج میکرد که با دیدگاه بسیاری از آمریکاییها همخوانی ندارد. ترامپ در کارزارهایش از همین موضوع بهره برد. از همه مهمتر، رأیدهندگان سراسر کشور از این خشمگین بودند که دموکراتها نتوانستند جلوی کسانی را بگیرند که به شکل غیرقانونی از مرزهای جنوبی میگذشتند. خطاهای این حزب با پنهان کردن ضعف جسمانی بایدن چند برابر شد. وقتی هم که جایی برای انکار باقی نماند آنها فرصت نداشتند فرد مناسبی پیدا کنند که بتواند ترامپ را شکست دهد. تحول عمیق دیگری نیز اتفاق افتاد. برخی از مردم در سال 2016 برای تسلی خاطرشان میگفتند که ریاستجمهوری ترامپ یک انحراف موقتی است، اما همین افراد در سال 2020 چشم خود را بر روی امتناع ترامپ از تحویل قدرت به جو بایدن بستند و نشان دادند که آن دیدگاه غلط بوده است. آنها از ترامپی حمایت کردند که فضای دوحزبی را پایه سیاستش قرار داد و به مخالفانش تهمت فساد و خیانت زد. هفته پیش اکثر رأیدهندگان با چشمان باز نظریه ماگا (: Make America Great Again MAGA) را پذیرفتند.
اما اگر آقای ترامپ نظم قدیمی را درهمشکسته است چه چیزی جای آن را خواهد گرفت؟ آمریکای قدیم قهرمان تجارت آزاد بود، اما ترامپ با سرعت به مرکانتیلیسم دوران قبل از جنگ بازخواهد گشت. او به تعرفهها اعتقاد دارد و ادعا میکند که کسری بودجه گواهی بر آن است که خارجیان کشورش را گولزدهاند. آمریکای تحت حاکمیت او احتمالاً هزینهکردها را کاهش خواهد داد. ترامپ و حزبش با کاهش مالیاتها کسری بودجه را افزایش میدهند. آقای ترامپ وعده داد که مقرراتزدایی گستردهای انجام دهد. شاید این کار مزایایی به همراه داشته باشد، اما ترامپ عاشق قدرت و تملق است و امکان دارد قراردادهای ویژهای را به حامیانش ازجمله ایلان ماسک؛ ثروتمندترین فرد جهان، بدهد. ما امیدواریم که آقای ترامپ از چنین خطاهایی اجتناب کند و البته اعتراف میکنیم که او در دور اول چنین کاری انجام داد. ترس ما از آن است که وی در دوران ریاستجمهوری تندروتر و افسارگسیختهتر شود، بهویژه اگر ضعف جسمانی این کهنسالترین رئیسجمهور آمریکا بهتدریج نمایان شود. تیم او که از دوره اول درس گرفته است نهایت تلاشش را انجام میدهد تا مطمئن شود هیچکدام از مخالفان به دولت راه پیدا نمیکنند. در این صورت آقای ترامپ میتواند کنترل کنگره را در دست گیرد و با تمام قدرت رسالت موردنظرش را به اجرا گذارد. تا چند دهه پس از ریاستجمهوری روزولت سیاست خارجی آمریکا بر محور ایجاد اتحادها میچرخید. در مقابل، آقای ترامپ متحدان را همچون زالوهایی میداند که باید کنده شوند. او با افتخار میگوید که آنقدر پیشبینیناپذیر است که دشمنان آمریکا جرئت هیچ کاری ندارند. ممکن است او واقعاً بتواند معاهدهای را با ولادیمیر پوتین در مورد اوکراین منعقد کند و جلوی ورود تانکهای روسی به کییف را بگیرد. همچنین امکان دارد فشار بیشتری بر ایران وارد کند و مانع از آن شود که چین با استفاده از توان نظامی بر آسیا تسلط پیدا کند. اما اگر تهدیدهایش فقط بلوف به نظر برسند ممکن است روسیه و چین جسارت بیشتری پیدا کنند. آشکار است که نااطمینانی هزینههای زیادی برای متحدان آمریکا بهویژه در اروپا ایجاد میکند. اگر آنها احساس کنند در زمان تهدیدها نمیتوانند به حمایت آمریکا دل ببندند برای محافظت از خویش وارد عمل خواهند شد. آنها در کمترین حالت مجبور میشوند بودجه دفاعی خود را افزایش دهند. اگر آنها نتوانند بهاندازه کافی سلاحهای متعارف جمع کنند ممکن است همانند بریتانیا و فرانسه به سراغ تسلیحات اتمی بروند.
بخشی از نفوذ جهانی آمریکا به خاطر الگو بودن آن است. رهبران آن در سیاستها و اقدامات بینالمللی به عواقب کار توجه میکنند. تعداد دفعاتی که آنها از مقررات پیروی میکنند بسیار بیشتر از دفعات شکستن آنهاست. این موضوع ممکن است در دولت ترامپ برعکس شود. پیروزی او الهامبخش مقلدان در سایر نقاط خواهد بود. ژائیر بولسونارو در برزیل دو سال پس از پیروزی 2016 ترامپ برنده انتخابات شد. به نظر میرسد که مارین لوپن، رئیسجمهور سال 2027 فرانسه باشد. روحیه عوامگرایی ملیگرایانه که پس از سال 2020 کمرنگ شده بود ممکن است از نو احیا شود. باید مدتی بگذرد تا اثرات کامل پیروزی ترامپ نمایان شوند. آمریکا همچنان قدرت برتر خواهد بود. اقتصادش حداقل در زمان حال حرف اول را میزند، هوش مصنوعی در اختیار دارد، ثروتمند است و نیروی نظامی آن نظیر ندارد، هرچند ارتش آزادیخواه خلق چین بخواهد به آن برسد. بدون تردید ترامپ میگوید مشکلات موجود مشکل جهان هستند نه آمریکا. مردم آمریکا میتوانند بدون فشار مسئولیتهای خارجی به زندگی ادامه دهند، اما تجربه دو جنگ جهانی و فروپاشی تجارت در دهه 1930 نشان میدهد که موضوع به این سادگی نیست. شاید آمریکا تا چند سال بتواند عملکرد خوبی داشته باشد؛ اما درنهایت، جهان خود را به آن میرساند.
طرح دونالد ترامپ؛ رئیسجمهور منتخب، برای اعمال تعرفه بر همه کالاهای خارجی، به نظریه اقتصادی متکی است که تفکر جریان اصلی اقتصاد را در مورد اینکه چه چیزی باعث کسری تجاری مزمن ایالاتمتحده میشود و اینکه برای کاهش آنها میتوان یا باید انجام داد، به چالش میکشد. در بیشتر ۴۰سال گذشته، ایالاتمتحده بیش از صادرات محصولات خود به خارج از کشور، اقدام به واردات کالاها از کشورهای دیگر کرده است. بر این اساس، بسیاری از اقتصاددانان میگویند که کسریهای تجاری ناشی از این رویه موجب از دست رفتن بیش از ۵میلیون شغل در کارخانهها از اواخر دهه ۱۹۹۰ شد.
توضیح استاندارد برای کسری مزمن، آمریکاییها را به خاطر زندگی فراتر از تواناییهایشان با مصرف بیش از تولیدشان سرزنش میکند. نرخ پسانداز شخصی ایالاتمتحده کمتر از نصف آن چیزی است که در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود و کسری بودجه دولت نیز بسیار بزرگتر است که درنتیجه، از ارزیابی بیانشده حمایت میکند. اما در مقابل این دیدگاه، دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که توسط مایکل پتیس؛ یکی از افراد کهنهکار والاستریت، حمایت میشود. طرفداران این دیدگاه بدیل، معتقدند که سیاستهای صنعتی که مازاد تجاری را در کشورهایی مانند چین ایجاد میکند، علت اصلی کسری بودجه ایالاتمتحده است. بهزعم آنان، چین و سایر قدرتهای صادراتی بیشتر مازاد خود را در خزانهداری، سهام، اوراق قرضه و املاک و مستغلات ایالاتمتحده سرمایهگذاری میکنند. این امر ارزش دلار را بالا میبرد و درنتیجه، صادرات ایالاتمتحده را برای خارجیها گرانتر و واردات را برای آمریکاییها ارزانتر کرده و درنتیجه، به دنبال خود شکاف تجاری را تقویت میکند.
پتیس ۶۶ساله، در مصاحبهای گفت: «عدم تعادل بسیار بزرگشده است، درست مانند دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ که بهنوعی باعث ایجاد این تجدیدنظر واقعی در مورد تجارت شد. درک روزافزونی وجود دارد که بسیاری ازآنچه در ۲۰، ۳۰سال گذشته گفتهایم، منطقی نیست». پتیس که مشاور مالی دولتهای مکزیک و کره جنوبی نیز بوده است، از معدود متفکران اقتصادی است که از نفوذ در هر دو تیم ترامپ و بایدن برخوردار است. رابرت لایتهایزر؛ رئیس دوره اول بازرگانی ترامپ که انتظار میرود به دولت جدید ملحق شود، در کتاب سال ۲۰۲۳ خود با عنوان «هیچ تجارتی رایگان نیست» از او نقلقول کرد و درباره سیاست تجاری با او صحبت کرد.
پتیس اولین استدلال خود را در کتابی با عنوان «تعادل مجدد بزرگ» در سال ۲۰۱۳ مطرح کرد؛ اما دیدگاههای او درحالیکه چین تلاش میکند راه خود را برای خروج از رکود اقتصادی صادر کند، توجه تازهای را به خود جلب میکند؛ مسئلهای که نگرانیها را از «شوک چین» دوم یعنی مشابه همان اتفاقی که در اوایل دهه ۲۰۰۰ شهرکهای کارخانهای ایالاتمتحده را خالی کردند، برانگیخت. سیستم تجارت جهانی نامتعادل که پتیس توصیف میکند، اثر خود را در چین و ایالاتمتحده بر جای میگذارد. خانوادههای چینی از استانداردهای زندگی پایینتری رنج میبرند، درحالیکه صادرکنندگان شکوفا میشوند و در ایالاتمتحده، صادرکنندگان با مشکل مواجهاند و مصرفکنندگان سود میبرند.
او میگوید: «ایالاتمتحده سیاست صنعتی چین را وارد میکند؛ اما معکوس آن را. بنابراین، درست همان زمان که چین مصرفکنندگان را مجبور میکند تا به تولیدکنندگان یارانه بدهند، در ایالاتمتحده، تولیدکنندگان به مصرفکنندگان یارانه میدهند». نوشتههای پتیس زمینههای فکری را برای طرح رئیسجمهور جدید در راستای بازسازی تجارت جهانی با اعمال جامعترین تعرفهها در نزدیک به یک قرن گذشته فراهم میکند. ترامپ در آغاز کارزار انتخاباتی خود در سال ۲۰۲۳، از طرحهای تعرفهای و مالیاتی رونمایی کرد که به گفته او «سیستم تجارت جهانی را دوباره متعادل میکند». ترامپ وعده داد که بر واردات از چین تعرفه ۶۰درصدی اعمال و درعینحال بر کالاهای سایر کشورها ۱۰ تا ۲۰درصد مالیات وضع خواهد کرد. رئیسجمهور منتخب میگوید گران شدن کالاهای خارجی باعث تشویق تولید داخلی بیشتر در ایالاتمتحده میشود.
بر اساس مطالعه اقتصاددانانی همچون اوت کیمبرلی کلازینگ و مری لاولی؛ از موسسه اقتصاد بینالملل پترسون، بسته به اینکه هزینه واردات جهانی ۱۰درصد باشد یا ۲۰ درصد، تعرفههای جدید برای یک خانواده معمولی آمریکایی بین ۱۷۰۰ تا ۲۶۰۰دلار در سال هزینه خواهد داشت. حال با این توضیحات، پتیس در ادامه بیان میکند که اعمال تعرفه یکی از راههای کاهش کسری تجاری است؛ اما او ترجیح میدهد مالیاتی بر جریان سرمایهگذاری خارجی که از سوی کشورهایی که از تجارت خود با ایالاتمتحده مازاد تولید میکنند، وضع کند. او همچنین بیان میکند ازآنجاکه دلار آمریکا، ارز ذخیره جهانی است که توسط بانکهای مرکزی خارجی و سرمایهگذاران ترجیح داده میشود، ایالاتمتحده بار بزرگی را در بین کشورهای دارای کسری تجاری بر عهده دارد. پتیس بیان میکند که «آنچه ایالاتمتحده باید انجام دهد این است که ایفای این نقش را متوقف کند».
به گفته برد ستسر؛ عضو ارشد شورای روابط خارجی، اگرچه برخی از متحدان ترامپ درباره برداشتن گامهایی برای کاهش ارزش دلار صحبت کردهاند؛ اما بعید است چنین پیشنهادهایی اجرایی شوند. ممانعت از ورود سرمایه خارجی به ارزش سهام ایالاتمتحده آسیب میرساند و هزینه پول قرض گرفتهشده را برای خریداران خانه و دولت فدرال افزایش میدهد و بهطور بالقوه اقتصاد را وارد رکود میکند. او گفت: «به دلایل واضح، تغییرات در حساب سرمایه احتمالاً موردبحث نخواهد بود».
دیدگاه کلاسیک تجارت این است که کشورها کالاها را صادر میکنند تا پولی برای تأمین نیازهای وارداتی خود کسب کنند. بر اساس نظریه دیوید ریکاردو؛ اقتصاددان قرن نوزدهم، اگر هر کشور در تولید کالاهایی که در آنها نسبت به دیگران مزیت نسبی دارد تخصص پیدا کند، تمام ملتها به لحاظ تجاری میتوانند وضعیت بهتری پیدا کنند. اما به گفته پتیس، سیستم تجاری امروزی به این شکل عمل نمیکند. در عوض، کشورهایی با مازاد تجاری، مانند چین، تولید بسیاری از کالاها را بسیار بیشتر از نیازهای داخلی خود یارانه میدهند و درعینحال مصرفکنندگان را از خرج کردن بیشتر درآمدشان بهجای پسانداز آن بازمیدارند. چین که امسال در مسیر ثبت رکورد مازاد تجاری کالا به مبلغ تقریبی یکتریلیون دلار قرار دارد، از چند سیاست استفاده میکند که بهطور مؤثر منابع را از خانوارها به سمت تولیدکنندگان منتقل میکند.
پکن نرخ بهره را پایین نگه میدارد که کسب سود برای پساندازکنندگان را دشوار میکند و تشکیل اتحادیههای کارگری مستقل و مذاکرات جمعی را که میتوانند موجب افزایش دستمزدها شوند، ممنوع میکند. در همین حال، دولت وامهای کمهزینهای را در اختیار تولیدکنندگان قرار میدهد و زمین رایگان و انرژی با تخفیف را به بخشهای صنعتی منتخب هدایت میکند. به گفته پتیس، جریانهای مالی و کالاهای ناشی از این سیاستها بهطور مؤثر تقاضا را از ایالاتمتحده به چین منتقل میکنند یا بهبیاندیگر، بیکاری را از چین به ایالاتمتحده صادر میکنند. درنتیجه، به باور امثال پتیس، در پاسخ، کشورهای دارای کسری تجاری مانند ایالاتمتحده مجبور میشوند برای حفظ حرکت اقتصاد، بدهیهای خانوار یا دولت را افزایش دهند.
اگرچه چین برجستهترین نمونه است، کشورهای دیگری نیز معمولاً مازاد تجاری دارند. ازجمله این کشورها عبارتاند از: آلمان، ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور و تایوان. به همین ترتیب، کشورهایی مانند کانادا، بریتانیا و استرالیا، همراه با ایالاتمتحده، دچار کسری تجاری هستند. در مقالهای که اخیراً در فایننشالتایمز منتشرشده است، رابرت لایت هایزر؛ که در دوران ریاستجمهوری ترامپ بهعنوان مذاکرهکننده ارشد تجاری فعالیت میکرد، سه راهکار برای کاهش کسری تجاری عظیم پیشنهاد کرد: (1) الزام واردکنندگان به خرید گواهینامههای دولتی قبل از واردات کالا؛ (2) اعمال هزینه بر سرمایهگذاریهای ورودی؛ (3) وضع تعرفه بر واردات.
ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری خود بهطور گسترده تعرفهها را اعمال کرد و محصولات وارداتی از چین، مکزیک، کانادا و اتحادیه اروپا را هدف قرار داد. بااینحال، بر اساس دادههای اداره سرشماری ایالاتمتحده، کسری تجاری از ۷۹۲.۴میلیارد دلار در سال ۲۰۱۷ به ۹۰۱.۵میلیارد دلار در سال ۲۰۲۰ افزایش یافت. امسال نیز پیشبینی میشود کسری تجاری ایالاتمتحده برای چهارمین سال متوالی از یکتریلیون دلار فراتر رود.
البته دیوید جی.لینچ در واشنگتن پست تصریح می کند که دیدگاههای غیرمتعارف پتیس با انتقاد اقتصاددانان صندوق بینالمللی پول مواجه شده است. بر اساس پست وبلاگی اخیر پیر اولیویه گورینچاس؛ اقتصاددان ارشد صندوق بینالمللی پول و سه همکارش، شرایط اقتصادی داخلی در چین و ایالاتمتحده و نه سیاستهای صنعتی چین، عمدتاً نتایج تجاری را تعیین میکنند. اقتصاددانان صندوق نتیجه گرفتند: «مازادها و کسریهای خارجی در هر دو کشور عمدتاً ریشه داخلی دارند». البته شاید برای شما جالب باشد که اعتراضات ترامپ به سیاستهای صنعتی چین که ظرفیت تولید عظیمی در فولاد، سیمان، الکترونیک و خودروهای الکتریکی ایجاد کرده، توسط دولت بایدن نیز حمایتشده است. مازاد تجاری چین نسبت بهاندازه اقتصادش در سالهای اخیر کاهشیافته است؛ اما به دلیل رشد سریع اقتصاد چین، این مازاد همچنان بهعنوان سهمی از تولید جهانی قابلتوجه است. یکی از معاونان وزیر خزانهداری ایالاتمتحده، جانت یلن؛ اخیراً در انتقاد از تأکید چین بر صادرات با پتیس همنظر شد.
جِی شامبو؛ معاون وزیر خزانهداری در امور بینالملل، در یک رویداد شورای آتلانتیک گفت: «چین دیگر کوچک نیست. این دومین اقتصاد بزرگ جهان است و وقتی سیاستهای خود را تغییر میدهد، بر همه تأثیر میگذارد. بهویژه، اگر تقاضای داخلی کافی نداشته باشد، این مسئله بر همه تأثیر میگذارد و فکر میکنم در اینجا کاملاً با دیدگاههای مایکل [پتیس] موافقم؛ دیدگاههایی مبنی بر اینکه مهم است اقتصادهای بزرگ تقاضای کافی را در داخل ایجاد کنند؛ وگرنه برای تأمین آن تقاضا به دیگران متکی خواهند بود».
بااینحال، برخی از اقتصاددانان جریان اصلی معتقدند تحلیلهای پتیس سطحی و فریبنده هستند و میتوانند مقامات آمریکایی را به سمت رکود اقتصادی سوق دهند. بهعنوانمثال، موریس اوبستفلد؛ استاد اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی که با پتیس مخالف است، میگوید: «هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند تجارت جهانی باید متعادل باشد». وی در خصوص پتیس بیان میکند: «او میزان تأثیر مشکلات فرضی اقتصاد ایالاتمتحده را که به اقدامات چین نسبت داده میشود، اغراق میکند. واقعیت آن است که نمیتوانید چین را برای کسری ایالاتمتحده یا کاهش تولید در این کشور مقصر بدانید».