گزیده جستار: تهدید اصلی پیش روی ایالاتمتحده در دنیا، ظهور چین است و این احتمال که چین تلاش کند بر آسیا مسلط شود. آمریکا منفعت ریشهای در مهار چین دارد؛ اما ایالاتمتحده تمرکزش را ازدستداده است و مسیر توجهش به سمت جنگ اوکراین در اروپا منتقلشده است و حالا هم دارد به سمت خاورمیانه منتقل میشود؛ با جنگ بین حماس و اسرائیل.
اين نوشتار در تاريخ بیستوسوم دیماه 1402 در روزنامه آفتاب یزد منتشر شد.
بهسختی میتوان حدس زد که در سال 2024، چه تحولاتی و تا چه حدی بر مجموعهای از کشورها و ارزشها تأثیر گذاشته و چه نوع آیندهای را برای جهان شکل میدهند. کمتر شرایط اینگونه بوده که رویدادهایی اینچنین مهم در جهان همه بهطور همزمان رخ دهند؛ جنگ در اروپا و آسیای غربی (خاورمیانه)، تنشهای زیاد بین ایالاتمتحده و چین (آسیای شرقی)، سرعت یافتنِ رقابتهای تکنولوژیکی و تقویم شلوغ انتخابات در سراسر جهان و درنهایت، انتخابات تفرقهبرانگیز و جنجالی ریاستجمهوری در آمریکا، همه در سال 2024 رخ میدهند.
برخی مقامات ارشد دولت بایدن خوب میدانند که باید این چالشها را مدیریت کنند و اگر بخواهند 2024 را با موفقیت به پایان برسانند، باید ارتباط میان این چالشها را بهخوبی درک کنند. مقامات دولت بایدن معتقد هستند چیزی که مدیریت سال 2024 را بسیار پیچیده میکند این است که هیچیک از این مسائل را نمیتوان بهراحتی از دیگری جدا کرد و هیچیک را نمیتوان بدون پرداخت هزینه سنگین حلوفصل کرد. ساختار تفکر مقامات دولت بایدن در مورد این چالشها نیازمند تفکر و اقدامات جدی است. بدون تفکر و اقدام، این هرجومرج است که ممکن است بر آینده ما حاکم شود.
جانمیرشایمر؛ مبدع نظریه «رئالیسم تهاجمی» در روابط بینالملل و استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو، در سخنرانی خود در جلسهای در اندیشکده «مرکز مطالعات مستقل» در استرالیا راجع به راهبرد کلی آمریکا به چین، جنگ روسیه در اوکراین، خاورمیانه و جنگ اسرائیل علیه فلسطینیان، ازنظرگاه سیاستهای ایالاتمتحده در گذشته، حال و آینده پرداخت.
خلیجفارس، موردتوجه بسیار ایالاتمتحده و دیگر کشورهای جهان است، صرفاً به این خاطر که نفت دارد و نفت، منبع بسیار ویژهای است. ایالاتمتحده نمیخواهد هیچ کشوری همه نفت خلیجفارس را کنترل کند؛ بنابراین ایالاتمتحده منفعت ریشهای در این دارد که توازن قوا در خلیجفارس را حفظ کند.
به لحاظ تاریخی، ایالاتمتحده، بیشترین اهمیت را برای اروپا قائل بوده است. اروپا به لحاظ تاریخی، بسیار مهمتر از آسیای شرقی بوده است، دلیلش هم این است که قدرتمندترین قدرتهای بزرگ زمین، محلشان عمدتاً در اروپا بوده است. آلمان نازی تهدید بسیار بزرگتری بود تا امپراتوری ژاپن. شوروی که در اروپا و آسیا گسترده بود، بیشتر قدرت نظامیاش را در اروپا متمرکز داشت؛ پس مدتها آمریکا سیاست «اروپا اول» را داشته است.
سیاست «اروپا اول» بعد از 2017 تغییر کرد. برای اولین بار در تاریخ آمریکا، آسیای شرقی، مهمترین منطقه جهان برای آمریکاست. چرا اینطور است؟ به یک دلیل بسیار ساده: رقیب همرده در صحنه کیست؟ آلمان نیست، روسیه نیست، چین است. چین کجاست؟ در آسیای شرقی است؛ بنابراین، آسیای شرقی مهمترین منطقه دنیاست. جان میرشایمر در سخنرانی خود درباره گرفتاریهای آمریکا با چین، اوکراین و خاورمیانه صریحاً می گوید که ایالاتمتحده باید به سمت آسیای شرقی بچرخد و در اروپا گیر نکند. روسها آنقدر مهم نیستند. آنها تهدیدی برای تسلط بر اروپا نیستند. خلیجفارس هم هژمون بالقوهای ندارد که در آن منطقه نشسته باشد. هیچ تککشوری نیست که قرار باشد تمام نفت را صاحب شود؛ پس آمریکا در دنیایی ایدئال هست و آزادی است که چرخش داشته باشد؛ اما کاملاً نچرخیده است. آمریکا به این سمت میروید که مشغولیت عمیقتری در اوکراین و خاورمیانه داشته باشد. وضعیت اوکراین و روسیه با گذر زمان برای آمریکا بدتر خواهد شد و مسئله اسرائیل و فلسطین و مشکلات خاورمیانه هم بدتر خواهند شد. در هر دو منطقه، تاریکی پیش روی آمریکا است؛ یعنی چرخیدن سخت است.
اگر ایالاتمتحده نگران مواجهه با چین است و یک قدرت بزرگ دیگر هم در سیستم است که روسیه باشد، به نفع اوست که روسیه در سمت او باشد. روسیه یک قدرت بزرگ است. به نفع آمریکاست که روسها در مقابله با چینیها با او باشند. حالا آمریکا چهکار احمقانهای کرده است؟ آمریکا با حماقت روسها را به آغوش چینیها هُل داده است؛ بنابراین روسها و چینیها، باهم متحدند. این به نفع آمریکا نیست. باید عمو سام و روسیه باشند که در مقابل چین متحدند.
1) اروپا
ضد حملات اوکراین ظاهراً متوقفشدهاند؛ درست هنگامیکه آبوهوای سرد و بارانی، دومین دوره از مبارزه کییف برای بازپسگیری مناطق تحت تصرف روسیه را به پایان رسانده است. درعینحال، تمایلات سیاسی ایالاتمتحده و اروپا نیز برای ادامه ارسال کمکهای نظامی و اقتصادی به اوکراین کمتر شده است. شرایطی که ارزیابی مجدد استراتژی فعلی اوکراین و متحدانش را الزامی میکند. چنین ارزیابیای حقیقت ناراحتکنندهای را آشکار میکند: بهعنوانمثال اوکراین و غرب در مسیر ناپایداری قرارگرفتهاند که با عدم تطابق اهداف و ابزار در دسترس برای رسیدن به این اهداف توصیف میشود. اهداف جنگی کییف، بیرون راندن نیروهای روسیه از خاک اوکراین و احیای کامل تمامیت ارضی خود ازجمله بازپسگیری کریمه، ازلحاظ قانونی و سیاسی غیرقابلانکارند؛ اما ازلحاظ استراتژیک، امکانپذیر نیستند؛ چه در آیندهای نزدیک و چه بهاحتمالزیاد فراتر از آن.
ریچارد هاس؛ دیپلمات آمریکایی و چارلز کوپچان؛ استاد دانشگاه جورجتاون و یکی از مقامات ارشد شورای روابط خارجی، در مقالهای در فارنافرز مینویسند که وقت آن رسیده واشنگتن تلاشهای خود را برای هدایت یک سیاست جدید متمرکز کند که اهداف قابلدستیابی و روشهای رسیدن به آنها را تنظیم و همراستا کند. این دو نویسنده معتقدند، ایالاتمتحده باید رایزنیهای خود را با اوکراین و شرکای اروپاییاش در مورد استراتژیای که شامل آمادگی اوکراین برای مذاکره برای آتشبس با روسیه است را آغاز کند و همزمان تأکید نظامی خود را از حمله به دفاع تغییر دهد. شرایط فعلی در میدان جنگ تصویری از نیمهپر و نیمهخالی لیوان را نشان میدهد. در یکطرف اوکراین اراده و مهارت خیرهکنندهای از خود نشان داده است که نهتنها تلاش روسیه برای تسلیم کردن اوکراین را غیرممکن میکند بلکه بخش عمدهای از منطقهای که روسیه سال گذشته تصاحب کرده را پس میگیرد. در طرف دیگر هزینههای انسانی و اقتصادی هنگفت جنگ قرار دارد و این حقیقت که روسیه، حداقل در حال حاضر، در استفاده از زور برای تصاحب بخش قابلتوجهی از خاک اوکراین موفق بوده است. برخلاف ضد حمله جنجالی اوکراین، در واقعیت این روسیه است که در طول سال 2023 اراضی بیشتری را به دست آورده تا اوکراین. نیروهای روسیه و اوکراین تا رسیدن به وقفهای چشمگیر مبارزه کردند: این آغاز یک بنبست است. اینجا چهکار باید انجام داد؟ یک گزینه برای غرب تکرار همان کار قبلی است؛ ارسال تسلیحات بیشتر به اوکراین با این امید که ادامه این کار میتواند درنهایت منجر به شکست روسیه شود. مشکل این است که ارتش اوکراین هیچ نشانهای را از توانایی برای عبور از دفاع نیرومند روسیه نشان نمیدهد، فارغ از اینکه چه مدت و چقدر سخت بجنگند. دفاع مزیت بیشتری از حمله دارد و نیروهای روسیه کیلومترها را مینگذاری، سنگربندی، تلهگذاری و محکمکاری کردهاند. غرب میتواند تانکها، موشکهای دوربرد و درنهایت جنگندههای اف-16 بیشتری را ارسال کند؛ اما هیچ راهحل جادویی برای تغییر مسیر جنگ وجود ندارد. همانطور که والری زالوژنی، ژنرال ارشد اوکراین اخیراً تأکید کرد «بهاحتمالزیاد هیچ پیشرفت عمیق و زیبایی وجود نخواهد داشت». شرایط ما در میدان جنگ همین شکلی است و جایی که ما هستیم در بهترین حالت بنبستی پرهزینه بهنظر میرسد.
ریچارد هاس و چارلز کوپچان معتقدند اگر درگیریهای شدید همچنان ادامه پیدا کند، زمان به نفع اوکراین نخواهد بود. اقتصاد روسیه و صنایع دفاعیاش آمادگی لازم برای ادامه جنگ را دارد. مسکو همچنین از کره شمالی و ایران تسلیحات وارد میکند و به تجهیزات فناوری دسترسی دارد که میتواند از آنها برای اهداف نظامی خود استفاده کند. اگر روسیه نیاز داشته باشد حضور نظامی خود را در اوکراین تقویت کند، نیروی انسانی بسیاری دارد که میتواند آنها را بسیج کند. در شرایطی که تحریمها تأثیر ملایمی روی اقتصاد روسیه داشتهاند، این کشور توانست بازارهای جدیدی را برای انرژی پیدا کند. بهنظر میرسد پوتین ازنظر سیاسی در موقعیت امنی قرار گرفته و اهرمهای قدرت را در دست دارد؛ از خدمات نظامی و امنیتی گرفته تا رسانهها و روایتهایی که در معرض عموم قرار میگیرد. درعینحال در اوکراین، تعداد بالایی از سربازان و شهروندان به میزان یکسان جان خود را از دست میدهند. ذخایر تسلیحاتی ارتش رو به اتمام و اقتصاد این کشور یکسوم کوچکتر شده است (البته الآن نشانههایی از رشد هم دیده میشود). خستگی ارتش اوکراین روی آمادگی حامیان غربی این کشور برای ادامه ارسال کمکها به کییف تأثیر گذاشته است. ایالاتمتحده محور اصلی تأمین کمکهای کشورهای غربی به اوکراین است اما مخالفتها با حمایتهای بیشتر در حزب جمهوریخواه رشد کرده که تاکنون درخواست دولت بایدن برای اختصاص بودجه جدید را خنثی است. دونالد ترامپ، مدعی اصلی نامزدی حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری سابقه طرفداری از روسیه و فاصله گرفتن از شرکای ایالاتمتحده ازجمله اوکراین را دارد. پیشی گرفتن ترامپ در نظرسنجیهای ایالتهای رقابتی مهم، فقط به عدم اطمینان درباره مسیر سیاست آمریکا اضافه میکند. هرگونه لرزش در حمایتهای آمریکا از اوکراین لغزشها در اروپا را افزایش میدهد؛ تا جایی که اسلواکی، یکی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا تصمیم گرفته حمایت نظامی به کییف را متوقف کند.
حمله حماس در 7 اکتبر به اسرائیل و ادامه درگیری در غزه نیز توجه جهان را به خود جلب کرده و جنگ در اوکراین را به تعویق انداخته است. مسئله فقط این نیست که حواس واشنگتن پرت شده، بلکه ارتش آمریکا منابع محدودی دارد و پایگاه صنایع دفاعی آمریکا دارای ظرفیت تولید محدودی است. ایالاتمتحده برای حمایت از دو متحد خود که در جنگهای داغ درگیر شدهاند، پول و زمان کافی ندارد. تحلیلگران صنایع دفاعی در حال حاضر استراتژی دفاعی آمریکا را ورشکسته اعلام میکنند و همانطور که مطالعه اخیر اندیشکده RAND بیان میکند، دیگران استدلال میکنند آمریکا باید توجه و منابع خود را برای چالشهای استراتژیک در منطقه ایندوپاسیفیک صرف کند. رویارویی با این حقایق استراتژیک نگرانکننده ازنظر سیاسی نه برای اوکراین و نه برای غرب آسان نخواهد بود؛ اما ترجیح بیشتر هم کییف و هم حامیانش بهکارگیری یک استراتژی جدید است که اهداف و ابزار آن را به تعادل بازگرداند تا اینکه مسیری را دنبال کند که به بنبست میرسد و این میتواند بهزودی باعث کاهش شدید حمایتهای غرب از اوکراین شود.
با نزدیک شدن به دومین سالگرد حمله تمامعیار پوتین به اوکراین، نمیتوان اعتمادبهنفسش را در نظر نگرفت. ضد حملهای که انتظارات بسیاری از آن وجود داشت به نتیجهای نرسید و نتوانست دست بالاتر برای نشستن سر میز مذاکره را در اختیار اوکراین قرار دهد. گرایشهای دونالد ترامپ نیز در کنار آشوبهای خاورمیانه، حالا در صدر خبرها نشسته و حمایت دو حزب اصلی آمریکا از اوکراین با دوقطبی شدن و سوء عملکرد کنگره آمریکا به هوا رفته است. به گزارش والاستریت ژورنال پوتین دلیلی دارد که باور کند زمان به نفعش است. در خط مقدم این جنگ فرسایشی هیچ نشانهای از شکست روسیه وجود ندارد. درست است که اقتصاد روسیه ضربه خورده اما درهمشکسته نیست. تسلط پوتین بر قدرت، بهطور متناقضی پس از شورش نافرجام یوگنی پریگوژین در ماه ژوئن 2023 تقویت شد. حمایت مردم روسیه از جنگ همچنان پابرجاست و خدشهای به حمایت نخبۀ جامعه از پوتین وارد نشده است. وعدههای مقامات کشورهای غربی برای تقویت صنایع دفاعی در گلوگاههای بوروکراتیک و چرخه تأمین گیر افتاده است. درعینحال، تحریمها و محدود کردن صادرات کمتر از حد انتظار مانع تلاشهای جنگی پوتین شده است. تولیدکنندگان صنایع دفاعی سرعت تولید خود را بالابردهاند و فعالیت کارخانههایی که میراث دوران شوروی بودند، بهویژه در تولید گلولههای توپخانهای بیشتر از کارخانههای کشورهای غربی بوده است. تکنوکراتهایی که اقتصاد روسیه را میچرخانند ثابت کردهاند انعطافپذیر، سازگار و مبتکرند. افزایش قیمت نفت که بخشی از آن به دلیل همکاری نزدیک با عربستان سعودی است بخش خالی ذخایر دولتی را دوباره پر میکند. از آنطرف اوکراین بهشدت به کمکهای نقدی غربیها وابسته است.
پوتین همچنین میتواند به کارنامه سیاست خارجی خود با رضایت نگاه کند. سرمایهگذاریهایش در روابط کلیدی تأثیرگذار بودهاند. چین و هند با واردات نفت روسیه و دیگر کالاهای اساسی، نقش مهمی در حمایت از اقتصاد روسیه داشتهاند. پوتین بهجای نگرانی از بازارهای ازدسترفته در غرب و اروپا یا بیمیلی پکن از زیر پا گذاشتن تحریمهای آمریکا و اتحادیه اروپا، فهمید که شریک شدن با چین در حوزه اقتصادی در کوتاهمدت سود بیشتری دارد. کالاهای چینی نزدیک به 50 درصد از واردات روسیه را تشکیل میدهند و شرکتهای بزرگ انرژی روسی حالا مشتاق فروش تولیدات خود به چین هستند. حتی کشورهای همسایه مثل ارمنستان، گرجستان، قزاقستان و قرقیزستان که دلایل بسیاری برای ترس و نگرانی از تاکتیکهای خشونتآمیز پوتین دارند، از دور زدن تحریمها و جایگزین مرکز حملونقل محمولههایی که قبلاً روسیه مستقیماً آنها را وارد میکرد، سودهای کلانی بردهاند. برخلاف کیفرخواست دادگاه کیفری بینالمللی و شواهد فراوان در مورد جنایتهای جنگی روسیه در اوکراین در بخشهای مختلفی از کشورهای درحالتوسعه، پوتین همچنان طرفدار دارد. جنگ اوکراین برای بسیاری از کشورها که در برابر آنچه استاندارد دوگانه آمریکایی و اروپایی یا کمبود تعامل درباره مسائلی که آنها را نگران میکند، اهمیت چندانی ندارد.
هیچکدام از اینها نباید تعجبآور باشند. بیش از 6 ماه قبل از حمله روسیه به اوکراین در فوریه 2022، پوتین استراتژی امنیت ملی جدیدی را برای روسیه مشخص کرد. نیروی اصلی این استراتژی آمادگی کشور برای درگیری طولانیمدت با غرب بود. امروز پوتین میتواند به روسها بگوید که استراتژیاش کارساز بوده است. پوتین هیچ فشاری برای پایان دادن به جنگ احساس نمیکند یا از تواناییاش برای ادامه آن تا مدتی نامعلوم نگرانی ندارد. با نزدیکتر شدن فصل زمستان، ارتش روسیه حملات زمینی محدودی را انجام داده و قطعاً حملات پهپادی بر شهرهای اوکراین، نیروگاههای برق، سایتهای صنعتی و دیگر زیرساختهای مهم را افزایش میدهد. پوتین در کمترین حالت انتظار دارد حمایتهای آمریکا و اروپا از اوکراین متوقف شود، شهروندان اوکراینی از وحشت و نابودی ناتمامی که بر آنها واردشده، خسته شوند و ترکیب این دو موضوع پوتین را قادر میسازد تا شرایط خود را برای توافق پایان جنگ و ادعای پیروزی دیکته کند. از این دیدگاه، تنها فرد ایدئالی که چنین توافقی را دستوپا کند، دونالد ترامپ است؛ البته اگر در ژانویه 2025 به کاخ سفید برگردد.
رهبر روسیه آماده است تا هر آنچه در اختیار دارد را برای برنده شدن در جنگ اوکراین مسلح کند. کنترل تسلیحات هستهای و امنیت اروپا اکنون در گروگان اصرار روسیه بر پایان حمایتهای غرب از اوکراین قرارگرفته است. آنچه از چارچوب کنترل دوران تسلیحات باقی مانده تا سال 2026 کاملاً از بین میرود و خطر فزایندهای از رقابت سهجانبه تسلیحات هستهای و غیرقابلپیشبینی بین روسیه، چین و آمریکا وجود دارد. پوتین از هر مسئله منطقهای و جهانی، چه جنگ اسرائیل و غزه باشد و چه امنیت غذایی یا اقدامات مقابله با تغییرات آبوهوایی، بهعنوان اهرمی برای پیروزی در جنگ علیه اوکراین و غرب استفاده میکند.
رویهمرفته، این شرایط چالش بیسابقهای را برای رهبران غربی ایجاد کرده است. واشنگتن و متحدانش بهطور قابلتوجهی در مواجهه با ضروریترین ابعاد این مشکل مؤثر بودهاند: جلوگیری از فروپاشی اوکراین، تأمین تسلیحات پیشرفته و اطلاعات لحظهای و درنهایت اعمال تحریمها علیه روسیه. ریچارد هاس و چارلز کوپچان معتقدند که حالا اما زمان گذار به یک استراتژی طولانیمدت فرا رسیده که فشار را بر رژیم کرملین افزایش میدهد و حفظ میکند. هیچ توهمی نباید درباره این مسئله وجود داشته باشد که هرگونه ترکیب احتمالی از گامهای کوتاهمدت برای اجبار پوتین به ترک جنگ کافی خواهد بود. آنچه رهبران کشورهای غربی آشکارا انجام ندادهاند این است که با مردم خود در مورد ماهیت پایدار تهدید از سوی روسیه جسور و تجدیدنظرطلب همسو شوند. آنها اغلب غرق در خیالبافیاند. آنها روی تحریمها، ضد حمله موفقیتآمیز از سوی اوکراین یا ارسال انواع جدیدی از تسلیحات شرطبندی کردهاند تا کرملین را مجبور کنند به میز مذاکره بازگردد. یا امیدوار بودهاند پوتین در یک کودتا، سقوط کند.
در دوران جنگ سرد، متفکران سیاست خارجی آمریکا روی تغییر ناگهانی نظر کرملین یا سقوط شبانه نظام شوروی شرطبندی نکرده بودند. آنها در عوض به دیدگاه درازمدتی باور داشتند که شامل ایستادگی در برابر یک رژیم خطرناک بود و به همین ترتیب در دفاع ملی و تواناییهای نظامی متحدان خود سرمایهگذاریهای لازم را انجام دادند؛ سیاستی که در فرمولاسیون کلاسیک جورجکنان؛ دیپلمات و مورخ آمریکایی، شامل مهار صبورانه اما محکم و هوشیار گرایشهای توسعهطلبانه روسیه بود. سیاست مهار امروز به معنی ادامه اعمال تحریمهای غربی، ایزوله کردن روسیه ازنظر دیپلماتیک، ممانعت از دخالت کرملین در سیاستهای داخلی کشورها، تقویت قدرت بازدارندگی و تواناییهای دفاعی ناتو که شامل سرمایهگذاری مجدد آمریکا و اتحادیه اروپا در پایگاههای صنایع دفاعی است. معنای دیگر آن کاهش آسیبهای دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی است که براثر جنگ پوتین رخ میدهد.
نویسندگان گزارش والاستریتژورنال معتقدند که برخلاف تمام پیشبینیها، اوکراین در برابر حمله روسیه مقاومت کرده است. نگهداشتن اوکراین در جنگ و تجهیز کردن این کشور با تسلیحات و مهمات همانطور که بایدن در سخنرانیاش در 19 اکتبر وعده داد، خیریه نیست، بلکه ضروریترین و مقرون بهصرفهترین نشانۀ استراتژی غرب است. کمک به اوکراین برای حرکت به سمت جایگاه واقعی خود در اروپا کماهمیت نیست. هیچ کشور پساکمونیستی در اروپا آنچه بر سر اوکراین اتفاق افتاد را تجربه نکرده است. بازسازی اوکراین نسلها طول میکشد، نهفقط برای مردمش بلکه برای بسیاری از کشورهای دوست، متحد و شریک آن. مایکل مکفال؛ سفیر پیشین آمریکا در روسیه و مدیر مطالعات خاورمیانه در مؤسسه فریمن اسپوگلی در دانشگاه استنفورد میگوید سال 2023، نیروهای اوکراینی ارتش روسیه را در میدان جنگ شکست دادند و به ولادیمیر پوتین اجازه ندادند به تمام اهداف اصلی خود در جنگ دست پیدا کند. پوتین نتوانست اوکراین را غیرنظامی کند، دولت دستنشانده خود را در کییف برپا کند، اوکراین را به پیله روسیه برگرداند و از گسترش ناتو جلوگیری کند. امروز، اوکراینیها به ملیت خود بیشتر از هر زمان دیگری متعهدند و به رئیسجمهور خود، ولودیمیر زلنسکی که همچنان در قدرت باقی مانده است. اوکراین حالا ارتش قویتری دارد و بیشتر از قبل روابط نزدیکی با ناتو ایجاد کرده است. سال 2022، نظامیان اوکراین در نبرد کییف، نبرد خارکیف، نبرد خرسون و بیش از 50 درصد از مناطقی که روسیه از زمان شروع جنگ تصرف کرده بود را آزاد کردند. مکفال معتقد است به دلیل کاهش حمایتهای آمریکا ممکن است برخی از دستاوردهای اوکراین دوباره از دست بروند. او میگوید، ادعای اشتباه بنبست در میدان جنگ منجر به ایجاد روایت جدیدی شده که آمریکاییها باید کمکهای خود به اوکراین را متوقف کنند چون این کشور نمیتواند پیروز شود. بدون کمکهای جدید آمریکا، سلاح، مهمات و بودجه اوکراین برای مبارزه مؤثر بهزودی تمام میشود. پوتین بهطور واضح از موقعیت متزلزل اوکراین در کنگره آمریکا خبر دارد. رئیسجمهور روسیه اخیراً با حالتی مغرورانه گفت که اگر آمریکا حمایتهای نظامی خود به اوکراین را قطع کند، اوکراین فقط یک هفته دوام میآورد. مکفال معتقد است که اما پوتین اشتباه میکند. اوکراینیها کاملاً نشان دادهاند به مبارزه ادامه میدهند. او همچنین در این گزارش مینویسد، این اظهارات پوتین نشان میدهد که او به دنبال مذاکره نیست. بلکه منتظر است آمریکا از حمایت اوکراین دست بکشد تا بتواند حمله جدیدی را برای تصاحب خاک بیشتری از اوکراین اقدام کند. بدون کمکهای آمریکا قطعاً اوکراینیهای بیشتری کشته میشوند و اوکراین ممکن است بخشهای بیشتری از خاک خود را از دست بدهد. مکفال میگوید، مایک جانسون؛ رئیس مجلس نمایندگان آمریکا و حامیانش با تأخیر در ارسال کمکها به اوکراین اقدامی خلاف منافع آمریکا را مرتکب میشوند. مکفال در گزارش خود به ابعاد دیگری از نتیجه جنگ روسیه و اوکراین و پیامدهای واضح آن برای منافع امنیتی آمریکا در آسیا پرداخته است. پیروزی اوکراین که با حمایتهای محکم آمریکا و متحدانش بهدستآمده، باعث میشود شیجینپینگ، رئیسجمهور چین برای حمله به تایوان بیشتر فکر کند. اگر آمریکا کمکهای خود به اوکراین را ادامه دهد، شی احتمالاً بیشتر باور میکند که تعهد آمریکا برای کمک به اوکراین واقعی است. پیروزی اوکراین با حمایت آمریکا همچنین فرضیه شی را تضعیف میکند که آمریکا قدرتی رو به افول و بیشازحد گسترشیافته است و اینکه جهان دموکراتیک دیگر نمیتواند حتی برای مدتی متحد بماند. برعکس آن نیز به همان اندازه درست است: اگر پوتین در اوکراین برنده شود، شی جسور میشود. اگر آمریکا حمایتهای خود از اوکراین را متوقف کند، شی احتمالاً ارزیابی میکند که حمایت آمریکا از تایوان موقتی و بیاثر خواهد بود. همانطور که پوتین به تلاشهای خود در اوکراین ادامه میدهد، رهبران چین منتظر سیاستمداران واشنگتن میمانند تا عاقلانه بودن کمکهای نظامی و مالی به تایوان جنگزده را زیر سؤال ببرند و سپس از تایپه درخواست مذاکره کنند. مکفال همچنین معتقد است که پیروزی اوکراین بردی برای تمام کشورهایی است که خواستار حفظ نظم بینالمللی بر مبنای قانون هستند که از زمان جنگ جهانی دوم توسط آمریکا بنا و حفظشده است.
ازنظر مقامات دولت جو بایدن، اوکراین باید در سومین سال جنگ با روسیه با حفظ و تمرکز منابع نظامی خود در جنوب، دریای سیاه و کریمه، نبض میدان نبرد را دوباره به دست آورد. مقاماتی که فردریک کمپه؛ رئیس اندیشکده شورای آتلانتیک، با آنها صحبت کرده بر این باورند که بعید است اوکراین در جنگ خود در سال 2024 پیروز شود، بنابراین درعینحال باید از شکست خوردن اجتناب کرده و درعینحال دستاوردهای واقعی داشته باشد. مهمتر از همه، اوکراین باید شبهجزیره کریمهی تحت کنترل مسکو را از یک دارایی استراتژیک روسیه به یک نقطه آسیبپذیر تبدیل کند. برای کمک به دستیابی به این هدف، کییف باید دستاوردهای اخیر خود را در دریای سیاه گسترش داده و یک تلاش نظامی هماهنگ در جنوب صورت دهد و درعینحال شمال و شرق خود را حفظ کرده و از آن دفاع کند. این سطح از موفقیت، مستلزم حمایت مستمر و پایدار مالی و نظامی آمریکا و اروپا است و بدون برخورداری از این کمکها، گزینههای پیش روی اوکراین صرفاً دفاعی خواهند بود.
وقتی جنگ سرد تمام شد، ایالاتمتحده به این بحث پرداخت که آیا ناتو را به سمت شرق گسترش دهد یا نه. اوایل دهه 1990، در دولت بیل کلینتون تصمیم گرفتیم که ناتو را به سمت شرق گسترش دهیم. روسها بدون هیچ ابهامی از اول روشن کردند که این قابلقبول نیست. کلاً مخالف بودند؛ اما در دهه 1990 بسیار ضعیف بودند. حتی اوایل دهه 2000 هم بسیار ضعیف بودند. در سال 1990، ما گسترش ناتو را تحمیل کردیم، وقتی لهستان، مجارستان و جمهوری چک را وارد کردیم. این 1990 بود. بعد از سال 2004 یک دسته دیگر را تحمیل کردیم، وقتی دولتهای بالکان، رومانی، بلغارستان، اسلوونی و اسلواکی را وارد کردیم. روسها دارند با صدای بلند فریاد میزنند که این غیرقابلقبول است و این را نمیخواهند، اما زیادی ضعیف هستند و ما این وضع را به آنها تحمیل میکنیم. آوریل 2008، وقتی است که اشتباه واقعاً بزرگ را کردیم. در نشست سالانه بخارست، آوریل 2008، گفتیم داریم اوکراین و گرجستان را وارد اتحاد میکنیم. روسها موضوع را بدون هیچ ابهامی مشخص میکنند، در هیچ شکلی، این اتفاق نخواهد افتاد. پوتین تصریح میکند که ترجیح میدهد اوکراین را نابود کند تا اجازه دهد عضو این اتحاد شود. آمریکاییها فکر میکنند که بهسادگی میتوانند موضوع را به پوتین تحمیل کنند، همانطور که در 1990 کردند و همانطور که در 2004 کردند، پس به فشار ادامه میدهیم. نهتنها برای گسترش ناتو فشار میآوریم، بلکه همزمان داریم برای گسترش اتحادیه اروپا هم فشار میآوریم و داریم سعی میکنیم آنجا یک انقلاب رنگی پرورش دهیم. زمان انقلاب نارنجی آمریکا سعی کرد اوکراین را به یک لیبرال دموکراسی تبدیل کند که گرایش حامی غرب دارد. این روسها را طوری میترسانَد که باور نمیکنید. یک اوکراین لیبرال دموکرات که در اتحادیه اروپاست مهمتر از آن در ناتوست و لب مرزشان است. بحران در 2014 راه میافتد، وقتیکه روسها کریمه را میگیرند و این زمانی است که داخل اوکراین، در دونباس، جنگ داخلی راه میافتد. پس یک مشکل بزرگ در 2014 راه میافتد و این مشکل تا 2021 ادامه مییابد. در پایان 2021، روسها دارند تقلا میکنند که بهنوعی توافق برسند و آمریکاییها قبول نمیکنند. در 24 فوریه 2022، جنگ فعلی راه میافتد که هرروز دربارهاش میخوانید. این پسزمینه ماجراست.
الآن فکر کنیم در این جنگ دارد چه اتفاقی میافتد؟ این قطار به کدام سمت دارد میرود؟ از فوریه 2022 تا آخر سال، فرض کنید 31 دسامبر 2022، اوکراینیها دارند خیلی خوب عمل میکنند. روسها در بسیج نیروها کند هستند و نیروی جنگی خیلی کارآمدی هم در آن مقطع نیستند. در 2022، آمریکا کمکم دارد فکر میکند که روسها را شکست خواهید داد، از دونباس بیرونشان خواهد راند، از کریمه بیرونشان خواهد راند و درواقع حتی شاید آنها را از زمره قدرتهای بزرگ بیرون خواهیم انداخت. برای همین در گفتوگو با روسها سخت گرفت؛ اما کاری که روسها در پایان سپتامبر 2022 میکنند این است که 300 هزار نفر را بسیج میکنند و کمکم یاد میگیرند در میدان نبرد چطور بجنگند. بعد در طول 2023، آنها دارند 425 هزار نفر دیگر جمع میکنند و یک پایه صنعتی دارند که به آنها اجازه میدهد، حجم انبوهی مهمات توپخانه بسازند، تعداد انبوهی تانک، هواپیما و بالگرد بسازند. اوکراینیها این ظرفیت را ندارند. آنها به آمریکا متکیاند و آمریکا پایه صنعتیشان را در لحظه تکقطبی فرونشاند. در غرب جمعاً ظرفیت این را ندارند که تعداد بالای لوله توپ، گلوله توپ، تانک و امثال اینها برای اوکراین بسازند. روسها دارند. این چرا مهم است؟ این یک جنگ فرسایشی است. جبهه غربی جنگ جهانی اول را تصور کنید. اینطور جنگی است. این جنگ هیچچیز پیچیده و پرزرقوبرقی ندارد. در یک جنگ فرسایشی چه کسی میبرد؟ دو عامل مهم است. جمعیت هر کشور، چون این به شما میگوید چقدر سرباز میتوانید به جبهه بفرستید و دیگر اینکه هر طرف چقدر توپخانه دارد. جان میرشایمر در سخنرانی خود درباره گرفتاریهای آمریکا با چین، اوکراین و خاورمیانه بر این نظر است که زمانی که در ارتش آمریکا بودم، به ما آموزش دادند که توپخانه، پادشاه میدان نبرد است. در یک جنگ فرسایشی، این قطعاً صادق است. پس سؤال این است: نسبت جمعیت بین دو طرف چطور است و نسبت توپخانه چطور. نسبت جمعیت چیست؟ 5 به 1 به نفع روسیه. نسبت توپخانه چیست؟ چیزی بین 5 به 1 و 10 به 1 و بیشتر افراد فکر میکنند در این مقطع زمانی 10 به 1 است، به نفع روسیه. ما در غرب نمیتوانیم این را به تعادل جبران کنیم؛ بنابراین وضعیتی دارید که اوکراینیها ازنظر جمعیتی عقب هستند، 5 به 1 و ازلحاظ توپخانه، احتمالاً 7 به 1 یا 10 به 1 عقب هستند. هیچکدام از اینها را هم نمیتوانند بهتر بکنند. در جنگ فرسایشی، این بوسه مرگ است. علاوه بر همه اینها، آنها یک ضد حمله در 4 ژوئن امسال راه انداختند و اوکراینیها تلفات عظیمی در این حملات متحمل شدهاند. آمریکا آنها را تشویق کرد که به روسها حمله کنند. این بهشدت سادهلوحانه بود. اوکراینیها باید در موضع دفاعی میماندند. بسیار تلفات متحمل شدند درحالیکه قبلش هم به لحاظ جمعیتی و به لحاظ توپخانه عقب بودند.
آنها شکست خواهند خورد. شکست خواهند خورد. هیچ راهی ندارد که اوکراینیها بتوانند پیروز شوند. شکست خوردن در اینجا یعنی چه؟ روسها کل کشور را تصرف نخواهند کرد. این اشتباه عظیمی خواهد بود. اوکراین قطعه زمین عظیمی است و بهعلاوه مردم زیادی، بهخصوص در بخشهای مرکزی و غربی اوکراین هستند که قومیتشان اوکراینی است و از روسها متنفرند. اشغال این منطقه، دیوانگی خواهد بود. آنچه روسها درنهایت خواهند کرد این است: آنها الآن حدود 23درصد اوکراین را در کنترل دارند. به باورم سعی خواهند کرد 20درصد دیگر را هم بگیرند. روسها 4 اوبلاست (از تقسیمات کشوری برخی از بازماندههای شوروی سابق) و کریمه را به خاک خود ضمیمه کردهاند و سعی خواهند کرد 4 اوبلاست دیگر را هم ضمیمه کنند. همزمان، تلاش بسیاری هم خواهند کرد تا اوکراین را به دولتی بازمانده و ناکارآمد تبدیل کنند. در سیاست اوکراین دخالت خواهند کرد، در اقتصاد اوکراین دخالت خواهند کرد و هر کاری بتوانند خواهند کرد تا اوکراین را ویران کنند و ویران نگهش دارند، همانطور که در 2008 گفتند چنین خواهند کرد و بعدازآن هم مستمراً چنین گفتهاند. در این وضعیت، غیرازاینکه این شکستی نابودکننده برای اوکراین خواهد بود، مشکل این است که اوکراین کاملاً از جنگ بیرون انداخته نخواهد شد. چیزی که به دست میآید، توافق صلح نخواهد بود. نبرد متوقف خواهد شد، آتشبسی خواهد بود و شما یک درگیری منجمد خواهید داشت. بسیار شبیه کره در مدار 38 درجه شمالی (خط تقسیم دو کره) خواهد بود. درگیری منجمد خواهد بود و پتانسیل تشدید تنش، دائماً وجود خواهد داشت. ایالاتمتحده در اوکراین و اروپای شرقی مشغول خواهد ماند و هر کاری بتواند خواهد کرد تا به روسیه آسیب بزند. اینطور نخواهد بود که ما باوقار شکست بخورد. اینطور نخواهد بود که در اوکراین شکست بخورد و به سمت آسیا بچرخد. در اوکراین خواهد ماند. به حمایت از اوکراین ادامه خواهد داد. به جستوجوی فرصت برای ضربه زدن به روسیه ادامه خواهد داد. روسها هم به دنبال فرصتی خواهند بود که به آمریکا ضربه بزنند. یک رقابت امنیتی بد در اروپای شرقی خواهد داشت. هیچ پایانی برای مشکلی که آمریکا در اوکراین با آن مواجه است، دیده نمیشود. این هم باز نشان میدهد که آمریکا در آوریل 2008، چه اشتباه عظیمی کرده، وقتی سعی کرده اوکراین را وارد ناتو کند؛ اما اصل حرف این است که این وضعیت، چرخش را بسیار سخت خواهد کرد؛ این مسئله اوکراین.
2) آسیای شرقی
به گفته مقامات دولت بایدن، ایالاتمتحده باید تلاش کند تا روابط خود را با چین پس از دستاوردهای یک سال گذشته تثبیت کرده و درعینحال به ایجاد روابط قویتر با همه شرکای منطقهای ایالاتمتحده در جنوب شرق آسیا ادامه دهد. برای انجام این کار، ایالاتمتحده بهطور همزمان باید یکسری از خطرات را مدیریت کند، زیرا کره شمالی یک موشک بالستیک قارهپیما را اخیراً آزمایش کرده و انتخابات تایوان هم در پیش است که نتیجهاش بهطور بالقوه واکنش چین را برخواهد انگیخت. علاوه بر این، امکان وقوع یک رویداد «غیرخطی» در دریای چین جنوبی مانند غرق شدن یک کشتی یا تجاوز به مرزهای مورد مناقشه، میتواند یک تنش بالقوه ایجاد کند.
جان میرشایمر در سخنرانی خود درباره گرفتاریهای آمریکا با چین، اوکراین و خاورمیانه صریحاً می گوید که امیدوارم که اشتباه کنم. امیدوارم شرمنده شوم و سال بعد وقتی دوباره برای سخنرانی میآیم، بتوانم بگویم اشتباه میکردم. درباره اوکراین هم همین صادق است؛ اما من نمیبینم که وضعیت اوکراین یا وضعیت خاورمیانه آن زمان بهتر از الآن شده باشد. اینها من را به نتیجه حرفم میرساند. ما یک رقیب همرده داریم. تا جایی که من میدانم، دولت بایدن، تکتک افرادش، به شما خواهند گفت تهدید اصلی که ایالاتمتحده با آن مواجه است، چین است. هیچکس نیست که با این مخالف باشد. حرف من این است که ما در وضعیتی هستیم که نمیتوانیم کاملاً به سمت آسیا بچرخیم تا با آن تهدید مواجه شویم. چون گیر افتادهایم، الآن در خاورمیانه و از قبلش هم در اوکراین. بهعلاوه، روسها را که باید سمت ما باشند، به خاطر سیاستهای سادهلوحانهمان، به سمت چینیها هلشان دادهایم. اوضاع خوب نیست! نکته نهاییام اینکه ما در غرب عاشق «نظم مبتنی بر قواعد» هستیم. همیشه درباره نظم مبتنی بر قواعد حرف میزنیم. فکر میکنیم مهم است که از قواعد تبعیت کنیم و البته غرب و ایالاتمتحده نقشی کلیدی در برقراری این نظم مبتنی بر قواعد ایفا کردهاند که به نفع ما هم هست؛ اما نظم مبتنی بر قواعد، درنتیجه وضعیت اوکراین و خاورمیانه، پارهپاره شده است و همینطور درنتیجه دیگر رفتارها از سمت ایالاتمتحده؛ بنابراین، همه اینها یعنی ما تا خرخره گرفتاریم.
3) آسیای غربی
فردریک کمپه؛ رئیس اندیشکده شورای آتلانتیک، بر این نظر است که واشنگتن باید از تشدید تنش مناقشه اسرائیل و حماس که به شکلی عمیقتر به رویارویی ایالاتمتحده با ایران میانجامد، اجتناب کند و این امر آسان نخواهد بود. تنشهای اخیر در دریای سرخ نشان داده، محقق کردن این هدف آسان نیست. نیروی دریایی ایالاتمتحده کشتیهای نیروهای حوثی موردحمایت ایران را غرق کرده و تهران نیز یک کشتی جنگی را در دریای سرخ مستقر کرده است؛ اما فراتر از این، مقامات دولت بایدن میخواهند اسرائیل و عربستان سعودی را به مسیر عادیسازی روابط که پس از حملات حماس در 7 اکتبر رهاشده بود، بازگردانند. برای دستیابی به این نتیجه، اسرائیل باید در آینده فرمولی را برای تشکیل کشور فلسطینی بپذیرد تا بتوان بحران کنونی را خنثی کرد. برای اینکه اسرائیل این فرمول را بپذیرد، باید بداند که موجودیت درازمدتش بهعنوان یک کشور به همان اندازه که به نابود کردن حماس بستگی دارد، به دستیابی به صلح پایدار و عادیسازی روابط با همسایگان عرب میانهرو نیز بستگی دارد. یکی از مقامات دولت بایدن، سال 2024 را بهعنوان «سالی که در آن ساعت برای اجرای بازی عادیسازی روابط تیکتاک میکند» توصیف کرد. هرچه انتخابات آمریکا نزدیکتر میشود، کابینه اسرائیل در زمان نخستوزیری بنیامین نتانیاهو از انعطافپذیری کمتری برخوردار میشود، بهخصوص اگر طرف اسرائیلی به این نتیجه برسد که برنده انتخابات آمریکا دونالد ترامپ خواهد بود.
حالا آمریکا یک مشکل عظیم دیگر هم در مقابلش دارد که نمیداند چه کسی انتظارش را داشت! آمریکا که قطعاً انتظارش را نداشت! اسرائیلیها که قطعاً انتظارش را نداشتند! اما اگر به 6 اکتبر 2023 برگردید، به نظر میآید که خاورمیانه منطقهای در صلح است. در مقایسه با آنچه در اروپای شرقی در جریان بود، به نظر به شکل قابلتوجهی منطقهای در صلح به نظر میآمد. جیک سالیوان؛ مشاور امنیت ملی رئیسجمهور ایالاتمتحده، عملاً همین را گفت که خاورمیانه مدتهاست اینقدر خوب به نظر نیامده؛ اما بعد، 7 اکتبر از راه رسید، حماس به اسرائیل حمله کرد و به شکلی مرگبار و مؤثر هم این کار را کرد و البته اسرائیلیها هم با اعلام جنگ علیه حماس واکنش نشان دادند و حالا شما این درگیری عظیم را دارید، بین اسرائیل و حماس که خطر گسترش و تشدید را دارد، به سمتی که ممکن است حزبالله وارد شود. ممکن است درگیری در کرانه باختری راه بیفتد، یا حتی ممکن است ایرانیها وارد شوند. پس این واقعاً وضعیت خطرناکی است. بسیار شبیه اوکراین، اینجا هم آمریکا در باتلاق فرو خواهد رفت و اینیکی به این زودیها هم تمام نمیشود.
جان میرشایمر می گوید که اولین چیزی که وقتی درباره اسرائیل و ایالاتمتحده حرف میزنید، باید یادتان باشد این است: این دو کشور، مثل دوقلوهای بههمچسبیدهاند. هیچ تردیدی دراینباره نیست. فکر نمیکنم این مسئله جنجالیای باشد. فکر نمیکنم هیچوقت رابطهای بین دو کشور باشد که از رابطه اسرائیل و ایالاتمتحده نزدیکتر باشد؛ بنابراین برای ایالاتمتحده خیلی سخت است که به شکلی معنادار، از اسرائیل فاصله بگیرد. نکته دوم این است که ریشه اصلی مشکل در اینجا، اختلاف اسرائیل و فلسطین یا درگیری اسرائیل و فلسطینیان است. این اختلافی است که مدتهاست برقرار است. آنچه باید بفهمید، ذات مشکل است، چون توضیح میدهد که الآن چه خبر است و چه اتفاقی احتمالاً در طول زمان خواهد افتاد. ایالاتمتحده عمیقاً علاقهمند بوده است که در اسرائیل یک راهحل دو دولتی درست کند. آنچه ایالاتمتحده علاقهمند به انجامش بوده است، ایجاد یک دولت فلسطینی در کرانه باختری و غزه و اورشلیم شرقی است که در همسایگی یک کشور یهودی، یعنی اسرائیل زندگی کند. اینجا آمریکا شکستخورده است. نتوانسته است اسرائیلیها را به سمت پذیرش این ایده هُل بدهد و هیچ راهحل دو دولتی هم در کار نیست. آنچه اسرائیلیها و دولت اسرائیل میخواهد، اسرائیل بزرگتر است. اسرائیل بزرگتر، شامل کرانه باختری، غزه و اسرائیل 1967 یا اسرائیل «خط سبز» است. نکته مهم این است که حدوداً 7/ 3 میلیون فلسطینی و حدوداً 7/ 3 یهودی اسرائیلی در اسرائیل بزرگتر هستند. برابری حدودی بین تعداد فلسطینیها و یهودیان اسرائیلی وجود دارد. وقتی به اسرائیل، بهعنوان یک کشور یهودی فکر میکنید، این را باید متوجه باشید که دولت یهودی، همانقدر فلسطینی در خود دارد که یهودی. یک کارشناس جمعیتی بسیار برجسته اسرائیلی میگوید در اسرائیل بزرگتر، تعداد فلسطینیها اندکی از یهودیها بیشتر است. بهعلاوه، وقتی به روندهای جمعیتی در طول زمان نگاه میکنید، تعداد فلسطینیها از یهودیها بیشتر خواهد بود. در این شرایط چه میکنید؟ آنچه اتفاق افتاده این است که اسرائیلیها نمیخواهند به فلسطینیها حقوق برابر بدهند. اگر حقوق برابر به فلسطینیها بدهند، اسرائیل خیلی زود دیگر دولت یهودی نخواهد بود، چون فلسطینیها از یهودیها بیشترند. اگر الآن هم چنین نباشد، قطعاً در آینده چنین خواهد بود.
فلسطینیهایی که در غزه هستند، اساساً محاصرهشدهاند. در غزه ایزوله شدهاند. معمول است که غزه «بزرگترین زندان سر باز دنیا» خوانده شود. عملاً هر روایتی هم که درباره وضعیت زندگی آن فلسطینیهای غزه بخوانید، اوضاع کاملاً وحشتناک است. هیچ تردیدی دراینباره وجود ندارد. دارند در وضعیتی وحشتناک زندگی میکنند، عملاً در یک زندان. اسرائیل مرزهای دور غزه و حریم هوایی بر فراز غزه را کنترل میکند. اینها مسائل قابلمناقشهای نیستند. حدود 2/ 1 میلیون نفر از آن 7/ 3 میلیون نفر فلسطینی در غزه هستند. اسرائیلیهایی که در بحث مقابل فلسطینیها سخت گرفتهاند، از همان 1948 که کشور اسرائیل تشکیل شد، در وضعیتی هستند که فلسطینیها هرازگاهی منفجر خواهند شد! درباره اولین انتفاضه شنیدهاید. درباره انتفاضه دوم هم شنیدهاید. انتفاضهها، قیامهای فلسطینیها بودهاند. فلسطینیها دولت-ملت خود را میخواهند، همانطور که یهودیان دولت-ملت خود را میخواهند. بسیار قابلدرک است که صهیونیستها علاقهمند بودند که به فلسطین بیایند و یک کشور یهودی ایجاد کنند، یک دولت-ملت یهودی. این کاملاً قابلدرک است؛ اما همانطور که وقتی من بچه بودیم مادرمان یادم داد، چیزی که برای این غاز خوب است، برای آن غاز هم خوب است! اصطلاح عامیانه قدیمی انگلیسی، به این معنا که آنچه برای کسی مطلوب است، برای همنوعش هم مطلوب است. اگر یهودیها دولت-ملت خودشان را میخواهند، تعجب میکنید که فلسطینیها هم دولت-ملت خودشان را میخواهند؟ نه! سیاستگذاران آمریکایی، بهخصوص رؤسایجمهور آمریکایی هم این را میفهمیدند. کاملاً میفهمیدند و فشار شدیدی باید بر اسرائیلی میآوردند که یک راهحل دو دولتی را بپذیرند؛ اما در انجام این کار ناتوان بودند. نمیتوانستند فشار شدید بر اسرائیل بیاورند.
موضوع را یکقدم جلوتر ببریم: خیلی حرف جنجالیای است که اسرائیل را با توجه به رفتارشان با فلسطینیها یک دولت آپارتاید بخوانیم؛ اما دیدهبان حقوق بشر، عفو بینالملل و بیتسلم؛ بیتسلم، یکی از گروههای پیشگام حقوق بشر در دنیاست و یک گروه اسرائیلی هم هست، هر سه گزارشهای مهمی منتشر کردهاند که اسرائیل را یک دولت آپارتاید میخواند. پس این واقعیتی است که با آن مواجه هستید. مشکل هم اینجاست که هیچ راهی ندارد که اسرائیلیها روزی با یک راهحل دو دولتی موافقت کنند؛ چون مرکز ثقل سیاسی در اسرائیل، در طول زمان بسیار به راست چرخیده است و احتمالاً بیشتر هم خواهد چرخید. زنان اسرائیلی، بچههای زیادی دارند، در مقایسه با «حق تولدیهای» غربی (مهاجران و مسافرانی که از غرب به اسرائیل میروند). بهطور میانگین، زنان اولتراارتدوکس، حدود 7 بچه دارند؛ یعنی اولتراارتدوکسهایی که الآن 13درصد جمعیت هستند، احتمالاً در 2050 یا 2060 حدود 30درصد جمعیت خواهند بود. اولتراارتدوکسها، به دلایل متنوعی برای اسرائیل مشکل هستند؛ چون اول اینکه، در ارتش خدمت نمیکنند، دوم اینکه، شوهرانشان کار نمیکنند و عملاً با حمایتهای دولتی معیشت میگذرانند؛ اما علاوهبراینها، سیاستشان، راست افراطی است. اولتراارتدوکسها با یک راهحل دو دولتی همدل نخواهند شد. بهعلاوه، بعد از آنچه در 7 اکتبر رخ داد، وقتی به اسرائیلیها بگویید «بیایید به سمت یک راهحل دو دولتی برویم» طوری بهتان نگاه میکنند انگار دیوانه شدهاید.
تنها امید برای اینکه اختلاف بین فلسطینیها و یهودیها حل شود، یک راهحل دو دولتی بود. راهحل دو دولتی هم اتفاق نخواهد افتاد. آن قطار ایستگاه را ترک کرده است! ایالاتمتحده و اسرائیل دوقلوی بههمچسبیده هستند بنابراین، همانطور که وضعیت در اسرائیل، خراب و خرابتر میشود، آمریکا هم با گرهی بازنشدنی به این وضعیت چسبیده است.
باز یکقدم جلوتر برویم. اول اینکه آمریکا منفعتی عمیق در ثبات در خاورمیانه دارد. قبل از 7 اکتبر آمریکا داشت با عربستان سعودی کار میکرد که عربستان سعودی و اسرائیل را بهنوعی مصالحه برساند. توافقات ابراهیمی را در دوران ترامپ به تسهیلش کمک کرده بود، بین اسرائیل و بحرین، مراکش و امارات متحده عربی و روابط بین اسرائیل و این سه کشور، بهبود قابلتوجهی پیداکرده بود. دولت بایدن داشت تلاش میکرد یک توافق ابراهیمی دیگر حاصل کند. اینیکی لقمه بزرگش میشد. با اسرائیل و عربستان سعودی. آن موضوع کلاً تمام شد. عربستان سعودی، قاطعانه با آنچه دارد در جنگ اسرائیل علیه فلسطینیها اتفاق میافتد، مخالف است. احتمالی در کار است که حزبالله وارد این درگیری شود. اسرائیلیها و حزبالله دارند در مرز شمالی اسرائیل، راکت ردوبدل میکنند. این احتمال هست که ایران وارد شود. این احتمال هست که درگیری در کرانه باختری راه بیفتد. از 7 اکتبر، حدود 90 نفر در کرانه باختری کشتهشدهاند. درزمینه خاورمیانه، پتانسیل اینکه این ماجرا در چرخهای بیفتد و از کنترل خارج شود، واقعاً بسیار نگرانکننده است. آمریکا ناوگروه فرستاد. گروه ناوهای هواپیمابر یواساس جرالد فورد را فرستاد نزدیک ساحل اسرائیل. این ناوگروه، یعنی نیروهای آمریکایی، سه موشک کروز را زده و متوقف کرده است که حوثیها در یمن به سمت اسرائیل شلیک کرده بودند؛ یعنی به شکلی بسیار مهم، آمریکا همین الآن هم در نبرد درگیر شده، البته درگیری بسیار جزئی. اگر این درگیری هم به شکلی شدید از کنترل خارج شود، آمریکا هم احتمالاً به درون ماجرا کشیده خواهد شد. بهعلاوه هیچ امیدی نیست که این مسئله به این زودیها تمام شود.
بَعد، بُعد دیپلماتیک ماجرا است. روسها و چینیها عاشق این وضعیت هستند. کلی دارند دراینباره حرف میزنند که آمریکاییها چطور در ایجاد یک راهحل دیپلماتیک که به فلسطینیها کشور خودشان را بدهد، ناکام بودهاند و این هم البته پیامی است که در تمام جهان بازتاب دارد. آمریکا در دنیای عربی همه جور مشکل پیداکرده است. این ممکن است به یک تحریم نفتی دیگر منجر شود. بهعلاوه، جنوب جهانی هم هست. آمریکا بسیار علاقهمند بوده و هست که همدستی جنوب جهانی را بهخصوص برای کمک به ما در اوکراین به دست بیاورد. حالا درنتیجه این وضعیت در جنوب جهانی بسیار گرفتار مشکل شده است.
بنابراین درنتیجه درگیری اعراب و اسرائیل یا درگیری فلسطینیها و اسرائیل، آمریکا ازنظر ثبات در خاورمیانه و ازنظر موضع دیپلماتیک در سراسر دنیا دچار مشکل عمیقی هست. باز، این هم یکی از وضعیتهایی است که هیچ راهحلی ندارد که بتوان دید.
روشنسازکلام
ایالاتمتحده در حال از دست دادن تمرکز است. باور جانمیرشایمر؛ مبدع نظریه «رئالیسم تهاجمی» در روابط بینالملل و استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو، این است که تهدید اصلی پیش روی ایالاتمتحده در دنیا، ظهور چین است و این احتمال که چین تلاش کند بر آسیا مسلط شود. ما منفعت ریشهای در مهار چین داریم؛ اما ایالاتمتحده تمرکزش را ازدستداده است و مسیر توجهش به سمت جنگ اوکراین در اروپا منتقلشده است و حالا هم دارد به سمت خاورمیانه منتقل میشود؛ با جنگ بین حماس و اسرائیل. ازاینرو نمیتواند هم کاملاً به سمت آسیا بچرخد. اینیک اشتباه بزرگ برای ایالاتمتحده است. بهترین نقطه شروع برای تفکر درباره این مسئله، بحث درباره تعادل جهانی قدرت است. در دوران تکقطبی دورهای از 1989 به بعد است که جنگ سرد تمام شد. تا حدود سال 2017، دورهای است که معمولاً به نام دوران تکقطبی شناخته میشود. معنایش این است که تنها یک قدرت بزرگ روی زمین بود و این قدرت بزرگ، ایالاتمتحده آمریکا بود. این دوران تکقطبی بود؛ اما بسیار مهم است که متوجه باشیم، دوران تکقطبی را پشت سر گذاشتهایم. آن دوران تمامشده است. ما الآن در دنیایی چندقطبی هستیم که در آن از یک قدرت بزرگ به سه قدرت بزرگ رسیدهایم: ایالاتمتحده، چین و روسیه. روسیه را هم الآن قدرت بزرگ حساب میکنیم، چون ولادیمیر پوتین، از زمانی که در سال 2000 به قدرت رسید، روسیه را از گور به درآورد. آنهم روسیهای که در دهه 1990، عملاً مرده بود. پس روسیه قدرت بزرگ است. چین قدرت بزرگ است و البته عمو سام هم قدرت بزرگ است. عمو سام، همچنان قدرتمندترین دولت روی زمین است. درعینحال، چین یک رقیب همرده است. به لحاظ اقتصادی در حال رشد است؛ به لحاظ نظامی در حال رشد است و کمکم در حال نزدیک شدن به ایالاتمتحده است. به خاطر همین است که میگویم، چین تهدید واقعی برای ایالاتمتحده است. روسیه، ضعیفترینِ این قدرتهای بزرگ است. این معماری کلی نظام جهانی در این مقطع زمانی است. برای ایالاتمتحده، سه عرصه بوده که در آنها جنگیده است. این سه عرصه عبارتاند از: اروپا، آسیای شرقی و خلیجفارس. اروپا و آسیای شرقی. اینها مهم هستند چون قدرتهای بزرگ آنجا هستند. اگر شما ایالاتمتحده آمریکا هستید و یک قدرت بزرگ هستید، قدرتهای بزرگ دیگر برایتان مهم هستند.
سال 2024 میتواند یکی از پرپیامدترین سالها برای ایالاتمتحده، متحدانش، منافع آنها، قوانین و نهادهای جهانی، از زمان پایان جنگ جهانی دوم باشد. ایالاتمتحده اما تنها با درک اهمیت امسال، اشکال جدید و نوآورانهتر هماهنگی با شرکا و متحدان، تمرکز بیشتر بر اقدامات و نتایج آنها و تلاش برای پر کردن شکافهای نسلی ممکن است نتایج بهتری بگیرد. بااینحال، نمیتوان به این مسئله فکر نکرد که ایالاتمتحده همچنان به جاهطلبیهای بعد از جنگ جهانی دوم که دهههای بعد را شکل داد، نیاز اعتیادگونه دارد. درعینحال میفهمد که پیچیدگیهای روزافزون جهان مستلزم بهکارگیری مجموعهای کاملاً جدید از مهارتها، رویکردها و حرکت مداوم به سمت اهداف است.