شکست غیرقابل‌ترمیم کریدور آمریکایی آیمِک از طوفان الاقصی

تاریخ : 1402/07/29
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
تجارت بین‌الملل حقوق حمل و نقل حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: هرچند عملیات حماس یک اقدام مستقل و ناشی از انباشته شدن ظلم افزایشی و وقیحانه رژیم اسرائیل بوده است، ولی یکی از عوامل مؤثر بر نحوه موضع‌گیری اعلامی یا اعمالی کشورها، ملاحظات آن‌ها در قبال آیمِک است و این موضوع می‌تواند در تداوم یا تعیین سرنوشت این نبرد، مهم و تعیین‌کننده باشند.

اين نوشتار در تاريخ بیست‌ونهم مهرماه ۱۴۰۲ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

شکست غیرقابل‌ترمیم کریدور آمریکایی

 آیمِک از طوفان الاقصی

 

 

رهبر معظم انقلاب در خصوص عملیات مقاومت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی فرمودند: «رژیم غاصب صهیونیستی هم ازلحاظ نظامی هم ازلحاظ اطلاعاتی یک شکست غیرقابل‌ترمیم خورده. شکست را همه گفتند، من تأکیدم به غیرقابل‌ترمیم بودن است». به نظر می‌رسد یکی از این ضربات غیرقابل‌ترمیم، اثرات آن بر شکل‌گیری کریدور راهگذار (کریدور) آمریکایی موسوم به هند خاورمیانه مدیترانه اروپا یا آیمِک (IMEEC) است. نیروهای مقاومت فلسطین با عملیات طوفان الاقصی ضربه‌ای تاریخی به اسرائیل وارد کردند که پیامدهای بلندمدتی را از منظر اقتصادی برای این کشور و هم‌پیمانانش به دنبال خواهد داشت و افتادن سایه جنگ بر روند ایجاد کریدور آمریکایی که رژیم صهیونیستی نیز از بازیگران اصلی آن است ازجمله این موارد است.

جنگ غزه یک موضوع پیچیده و چندلایه است و اکثر طرف‌ها پس از پشت سر گذاشتن شوک حاصل از غافلگیری اولیه، در حال ارزیابی وضعیت و تصمیم‌گیری هستند. یکی از موضوعاتی که می‌تواند در فهمیدن یک بعد از موضع کشورها و پیش‌بینی تحولات آینده کمک کند، موضوع اثرات این جنگ بر کریدور آیمِک است که در اجلاس سپتامبر سران گروه 20 (G20) در هند از آن رونمایی شد و بسیاری آن را یکی از تغییردهنده‌های قواعد بازی در غرب آسیا (وجهان) توصیف کرده و از تولد یک خاورمیانه جدید صحبت کرده بودند. عملیات حماس و واکنش رژیم اسرائیل، درواقع یک مانع عمده بر سر دینامسیم‌های جدید در خاورمیانه و ازجمله آیمِک محسوب می‌شود.

 

 

1) شکست غیرقابل‌ترمیم از طوفان الاقصی

خونریزی دیگری- بین اسرائیل و حماس در جریان است. حماس جدیدترین دور را با حمله‌ موشکی و زمینی هماهنگ‌شده به اسرائیل آغاز کرد؛ همچنین با اسیر کردن تعدادی از سربازان و غیرنظامیان اسرائیلی و تصرف موقت چندین منطقه مرزی. اینکه بگوییم اسرائیل غافلگیر شده، به‌نوعی دست‌کم گرفتن ماجراست. بااین‌حال، بنیامین نتانیاهو اعلام کرد که اسرائیل اکنون در «جنگ» است و ارتش در حال تلافی، درست مانند موارد قبلی. به‌طور قابل پیش‌بینی‌ای، هر طرف، دیگری را مقصر می‌داند. اسرائیل و حامیانش حماس را چیزی جز یک باند مخوف نمی‌دانند؛ گروهی که به‌طور عمدی به غیرنظامیان به شیوه‌های نگران‌کننده‌ای حمله کرد.

فلسطینی‌ها و حامیان آن‌ها اذعان دارند که حمله به غیرنظامیان اشتباه است؛ اما اسرائیل را به‌دلیل تحمیل یک رژیم آپارتاید بر شهروندان فلسطینی خود و اعمال خشونت‌های سیستماتیک و نامتناسب در طی چندین دهه سرزنش می‌کنند. آن‌ها همچنین خاطرنشان می‌کنند که قوانین بین‌المللی به مردم تحت ستم اجازه می‌دهد تا در برابر اشغال غیرقانونی مقاومت کنند، حتی اگر روش‌هایی که حماس انتخاب کرده است، نامشروع باشد.

این اولین‌بار نیست که خشونت‌های گسترده بین اسرائیل و حماس رخ می‌دهد. اسرائیل نوار غزه را در جریان «عملیات سرب گداخته» در دسامبر ۲۰۰۸ کوبید، این کار را بار دیگر در «عملیات تیغه حفاظتی» در سال ۲۰۱۴ انجام داد و سپس یک‌بار دیگر (در مقیاس کوچک‌تر) در مه ۲۰۲۱ انجام داد. این حملات چندین هزار غیرنظامی (شاید یک‌چهارم آن‌ها کودکان بودند) را کشت و جمعیت گرفتار غزه را فقیرتر کردند؛ اما آن‌ها ما را به راه‌حلی پایدار و عادلانه نزدیک‌تر نکردند. همان‌طور که برخی از اسرائیلی‌ها اظهار کردند، این فقط حل ظاهری مسئله بود. ویژگی جدید این دور جدید نبرد این است که حماس به غافلگیری تقریباً کامل دست‌یافت (مثل مصر و سوریه ۵۰ سال پیش، طی جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳) و توانایی‌های رزمی غیرمنتظره‌ای را به نمایش گذاشت. این حمله بیش از هر عملیات دیگری در گذشته به اسرائیل آسیب وارد کرد. بر اساس گزارش‌ها، بیش از ۱۳۰۰ اسرائیلی کشته شدند که انتظار می‌رود تعداد این کشته‌ها افزایش یابد. این حمله به‌وضوح جامعه اسرائیل را شوکه کرد.

شکست کابینه در کشف یا جلوگیری از حمله ممکن است درنهایت نشان‌دهنده پایان کار سیاسی نتانیاهو باشد و مانند شکست اطلاعاتی سال ۱۹۷۳، احتمالاً منجر به انتقام‌گیری در داخل اسرائیل شود که برای سال‌ها طنین‌انداز خواهد شد. اسرائیل بی‌تردید به‌شدت این جنگ را تلافی خواهد کرد و تلفات سنگینی به غیرنظامیان فلسطینی در غزه و جاهای دیگر وارد خواهد کرد. هیچ‌کس به‌طورقطع نمی‌داند که این بحران به کجا می‌رود یا تأثیر درازمدت آنچه خواهد بود؛ اما استفن والت؛ استاد دانشگاه هاروارد، چند نتیجه‌گیری موقتی که می‌تواند در اینجا وجود داشته باشد را به‌اختصار بیان نموده است: اول، این تراژدی مُهر تأییدی است بر ورشکستگی سیاست ایالات‌متحده در قبال درگیری طولانی‌مدت اسرائیل و فلسطین. این مجال مختصر را نمی‌توان به بررسی دقیق و مفصل روش‌هایی اختصاص داد که ایالات‌متحده با این موضوع [مسئله درگیری بلندمدت بین اسرائیل و فلسطین] برخورد نادرستی کرده است؛ اما گفتن همین مقدار کافی است که رهبران ایالات‌متحده از ریچارد نیکسون تا باراک اوباما فرصت‌های مکرری برای پایان دادن به این درگیری داشتند؛ اما در انجام آن شکست خوردند. آن‌ها کمک زیادی از سوی رهبران بی‌اطلاع یا کار نابلد اسرائیلی و فلسطینی [برای به نتیجه رساندن این معضل درازدامن] داشتند؛ البته سخنی از مخالفت سیاسی شدید کمیته‌ روابط عمومی آمریکا- اسرائیل (آیپک) و دیگر عناصر تندروی لابی اسرائیل به میان نمی‌آورم. بااین‌حال، این فقط یک بهانه‌ جزئی است. دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه به‌جای اینکه به‌عنوان یک میانجی بی‌طرف عمل کنند و از اهرم‌های عظیمی که در اختیار داشتند استفاده کنند، تسلیم فشار لابی‌ها شدند، مانند «وکیل اسرائیل» عمل کردند، رهبران فلسطینی را تحت‌فشار قراردادند تا در عین حمایت بی‌قیدوشرط از اسرائیل امتیازات سنگینی هم بگیرند و بر تلاش چندین دهه‌ای اسرائیل برای از بین بردن اراضی‌ای که به‌ظاهر برای یک کشور آینده فلسطینی در نظر گرفته‌شده بود چشم بستند. حتی امروز، دولت ایالات‌متحده همچنان پول به دهان اسرائیل می‌ریزد و به دفاع از آن در مجامع بین‌المللی ادامه می‌دهد و درعین‌حال تأکید می‌کند که به «راه‌حل دو کشوری» متعهد است. با توجه به «واقعیت تک دولتی» که تقریباً برای همه آشکار است، من هنوز تعجب می‌کنم که هر بار که سخنگوی بیچاره‌ وزارت امور خارجه به آن تعهد منسوخ و کاملاً بی‌معنی استناد می‌کند، چرا مطبوعات از خنده منفجر نمی‌شوند. چرا باید کسی موضع ایالات‌متحده را درباره این موضوع جدی بگیرد؛ درحالی‌که اهداف اعلام‌شده‌اش بسیار با وضعیت واقعی در میدان بی‌ربط است؟ طبق معمول، پاسخ رسمی ایالات‌متحده به جنگ، محکوم کردن حماس به‌دلیل «حملات بی‌دلیل»، ابراز حمایت قاطع از اسرائیل و نادیده گرفتن چشمگیر زمینه گسترده‌تری است که در آن، این وضعیت رخ می‌دهد و دلیلی است بر اینکه چرا برخی از فلسطینی‌ها احساس می‌کنند هیچ گزینه‌ای جز استفاده از زور در پاسخ به نیرویی که به‌طورمعمول علیه آن‌ها اعمال می‌شود، ندارند. بله حمله حماس به معنای محدود حقوقی «بی‌دلیل» بود؛ چراکه اسرائیل قصد حمله به غزه را نداشت و این ممکن است پیش‌دستی حماس را توجیه کند؛ اما بی‌تردید به معنای عامِ این اصطلاح «با دلیل» بود - یعنی به‌عنوان پاسخی خشونت‌آمیز به شرایطی بود که فلسطینیان در غزه و جاهای دیگر برای چندین دهه با آن روبه‌رو بوده‌اند - حتی اگر تمایل حماس برای حمله به غیرنظامیان به روش‌های خاص غیرقابل‌دفاع و احتمالاً غیرسازنده باشد. اگر سیاستمداران ایالات‌متحده از هر دو حزب بزدل نبودند، به‌درستی هم اقدامات حماس را محکوم می‌کردند و هم اقدامات ظالمانه و غیرقانونی‌ای را که اسرائیل به‌طورمعمول علیه شهروندان فلسطینی خود انجام می‌دهد، محکوم می‌کردند. کهنه سربازان ارتش اسرائیل این‌ها را می‌گویند، اما رهبران ایالات‌متحده خیر. اگر تابه‌حال تعجب کرده‌اید که چرا تلاش‌های صلح گذشته ایالات‌متحده شکست‌خورده است و چرا بسیاری از مردم در سراسر جهان دیگر ایالات‌متحده را به‌عنوان یک فانوس اخلاقی نمی‌بینند، بخشی از پاسخ شما در اینجا آمده است. دوم، این خونریزی‌های جدید یادآور غم‌انگیز دیگری است که در سیاست بین‌الملل، قدرت بیش از عدالت اهمیت دارد. اسرائیل توانسته است در کرانه‌ باختری دامنه حضور خود را گسترش دهد و جمعیت غزه را برای چندین دهه در یک زندان روباز نگه دارد؛ زیرا بسیار قوی‌تر از فلسطینی‌ها است و ازآنجاکه سایر طرف‌ها (مانند ایالات‌متحده، مصر، اتحادیه اروپا) را با خود همراه یا خنثایشان کرده است، ممکن بود آن‌ها با این تلاش‌ها مخالفت و اسرائیل را مجبور به مذاکره برای صلح پایدار کنند. بااین‌حال، این رویداد - و درگیری‌های متعددی که قبل از آن وجود داشت - ممکن است محدودیت‌های قدرت را نیز آشکار کند. جنگ، ادامه سیاست از راه‌های دیگر است و دولت‌های قدرتمند گاهی در میدان جنگ پیروز و گاهی ازنظر سیاسی بازنده می‌شوند. ایالات‌متحده در تمام نبردهای بزرگ در ویتنام و افغانستان پیروز شد؛ اما درنهایت در هر دو جنگ شکست خورد. مصر و سوریه در جنگ ۱۹۷۳ به‌شدت شکست خوردند؛ اما خساراتی که اسرائیل در آن جنگ متحمل شد، رهبرانش (و حامیان آمریکایی آن‌ها) را متقاعد کرد که دیگر نمی‌توانند تمایل مصر برای بازپس‌گیری سینا را نادیده بگیرند. حماس هرگز نمی‌تواند اسرائیل را در هماوردی مستقیم شکست دهد؛ اما حمله روز شنبه ۱۵ مهرماه این گروه یادآور آن  است که اسرائیل آسیب‌ناپذیر نیست و نمی‌توان خواست فلسطینی‌ها برای تعیین سرنوشت را نادیده گرفت. همچنین نشان می‌دهد که توافق‌نامه ابراهیم و تلاش‌های اخیر برای عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی تضمینی برای صلح نیست. درواقع، این اقدامات ممکن است این درگیری اخیر را محتمل‌تر کرده باشند.

پاسخ این پرسش که این وضعیت به کجا منتهی خواهد شد ازنظر استفن والت سخت است. او بر این نظر است که حرکت هوشمندانه برای همه‌ طرف‌ها این است که با بازگشت سریع به «وضعیت موجود قبل» شروع کنند و هر دو طرف با آتش‌بس موافقت خواهند کرد. سپس ایالات‌متحده و دیگران یک فشار جدی، یکنواخت و پایدار را برای صلح عادلانه و معنادار آغاز خواهند کرد؛ اما این اتفاق نخواهد افتاد. سرانجام، آخرین‌باری که هر یک از این‌طرف‌ها کاری هوشمندانه یا دوراندیشانه انجام دادند چه زمانی بود؟ از سوی دیگر، اسرائیل تمام تلاش خود را خواهد کرد تا حتی ظاهر یک موفقیت تاکتیکی برای حماس را انکار کند و حتی ممکن است تلاش کند حماس را یک‌بار برای همیشه از غزه بیرون کند. دولت آمریکا قاطعانه پشت هر کاری که اسرائیل تصمیم بگیرد خواهد ایستاد. صداهایی که خواستار اعتدال هستند، نادیده گرفته خواهند شد و چرخه‌ انتقام، رنج و بی‌عدالتی ادامه خواهد یافت.

 

 

2) جنگ کریدوری ابرقدرت‌ها در خاورمیانه

وزیر حمل‌ونقل سابق اسرائیل وقتی از طرح بلندپروازانه خود برای پیوند اسرائیل با خاورمیانه بزرگ‌تر رونمایی کرد، پر از امید و خوش‌بینی بود. اسرائیل کاتز در سال‌۲۰۱۷ به خبرنگاران گفت: «من می‌خواهم راه‌آهن حجاز را احیا کنم.» او بلند گفت: «این‌یک رؤیا نیست.» ۶ سال بعد این برنامه‌ها یک‌بار دیگر مطرح شدند؛ البته در مقیاس بزرگ‌تر. در اجلاس سران گروه ۲۰ در دهلی‌نو، ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا گفتند که از طرحی برای ایجاد یک کریدور اقتصادی که هند را به خاورمیانه و اروپا متصل می‌کند، حمایت می‌کنند. این پیوند حمل‌ونقلی که هند خاورمیانه مدیترانه اروپا یا آیمِک (IMEEC) نامیده می‌شود، با هدف ایجاد خطوط کشتیرانی جدید بین هند و امارات و ایجاد یک سیستم ریلی باری در سراسر امارات، عربستان سعودی، اردن و اسرائیل است که ازآنجا می‌توان کالاها را به اروپا ارسال کرد. اورسولا فون‌درلاین؛ رئیس کمیسیون اروپا، این پروژه را «پروژه‌ای با ارزش تاریخی» خواند و افزود که این پروژه زمان ترانزیت بین هند و اروپا را تا ۴۰ درصد کاهش می‌دهد. او گفت: «این مستقیم‌ترین ارتباط تا به امروز بین هند، خلیج‌فارس و اروپا خواهد بود.» خالد الفالح؛ وزیر سرمایه‌گذاری عربستان سعودی، فراتر رفت و این کریدور را که طبق گزارش‌ها شامل کابل‌های برق و خطوط لوله هیدروژن پاک می‌شود، «معادل مسیر ابریشم و جاده ادویه» توصیف کرد.

درحالی‌که خاورمیانه با اعلام پروژه‌های زیرساختی عظیم غریبه نیست، بسیاری از آن‌ها معمولاً وقتی با واقعیت‌های اقتصادی و ژئوپلیتیک برخورد می‌کنند، از بین می‌روند؛ بنابراین، اظهارات کاتز که اکنون به‌عنوان وزیر حمل‌ونقل در کابینه بنیامین نتانیاهو بازگشته است، نشان می‌دهد که چگونه برخی از این طرح‌ها سال‌ها بدون اینکه تحقق یابند در ذهن پرورانده می‌شوند. پروژه‌ای که چندین دهه برای ایجاد ۲۱۱۷ کیلومتر مسیر ریلی که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس را به هم متصل می‌کند، هرگز به‌طور کامل محقق نشده است. برخی می‌گویند داستان این کریدور متفاوت خواهد بود. درحالی‌که یک کریدور ترانزیتی ممکن است فقط یک دهه پیش چیزی شبیه به یک رؤیا بوده باشد؛ اما اوج توافق آبراهام - همراه با تغییر پیکربندی سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه که در آن بازیگران جدیدی مانند چین و هند به‌سرعت سطوح جدیدی از نفوذ را به‌دست آورده‌اند - مزیت زیادی را برای موفقیت چنین پروژه‌ای ایجاد کرده است. جسی مارکس؛ کارشناس غیرمقیم روابط چین و خاورمیانه در اندیشکده مرکز استیمسون و مشاور سابق دفتر وزیر دفاع، به میدل‌ایست‌آی گفته که «برای ایالات‌متحده، هدف IMEEC کنترل روابط عمیق چین با منطقه است. کاخ سفید در حال بیدار شدن از این واقعیت است که چین همه‌چیز در خاورمیانه است. این پاسخ دولت بایدن است». درحالی‌که واشنگتن به دنبال اطمینان دادن به شرکای عرب سنتی خود درباره قدرت ماندن خود در منطقه است؛ درحالی‌که آن‌ها با پکن گرم گرفته‌اند؛ اما سایر بازیگران این مجموعه عظیم، جاه‌طلبی‌ها و نگرانی‌های خود را دارند و به این پروژه جان می‌دمند. کشورهای غنی از انرژی خلیج‌فارس در حال تنظیم مجدد اقتصادهای وابسته به سوخت فسیلی خود هستند. در همین حال، نفوذ فزاینده چین در لحظه‌ای اتفاق می‌افتد که هند، یکی از نزدیک‌ترین متحدان اسرائیل، به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و هم به‌عنوان یک مرکز برای جنوب جهانی سخت تلاش می‌کند.

برخی از تحلیلگران «کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا» (IMEEC) با حمایت ایالات‌متحده را جایگزینی برای «ابتکار کمربند و جاده» (BRI) تحت حمایت چین توصیف کرده‌اند. درمجموع ۱۷ کشور در خاورمیانه و ۵۲ کشور در آفریقا «ابتکار کمربند و جاده»؛ یک پروژه زیرساختی عظیم که به دنبال اتصال چین با سایر نقاط جهان از طریق یکسری شبکه‌های زمینی، دریایی و دیجیتال است را امضا کرده‌اند. از زمانی که برای اولین بار «ابتکار کمربند و جاده» در سال ۲۰۱۳ رونمایی شد، این ابتکار به سرمایه‌گذاری در رونق زیرساخت‌های آفریقا کمک کرد و به کشورهای محروم از اعتبار اجازه ساخت پروژه‌های برق‌آبی، فرودگاه‌ها، جاده‌ها و راه‌آهن را داد؛ اما این ابتکار به‌دلیل اتکای شدید به نیروی کار چینی و به دام انداختن کشورهای درحال‌توسعه با سطح بدهی بسیار بالا نیز موردانتقاد قرارگرفته است. برخی می‌گویند این به پکن اجازه داده است که دارایی‌های استراتژیک کشورهای فقیر را تصرف کند. اخیراً نیز جو بایدن؛ رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، پروژه زیرساختی شاخص پکن را به‌شدت موردانتقاد قرار داد و آن را دام «طناب و بدهی» خواند. «ابتکار کمربند و جاده» نیز با چالش‌های جدی مواجه است. سرمایه‌گذاری‌های خارجی چین در طول همه‌گیری ویروس کرونا به‌شدت کاهش یافت و مشکلات اقتصادی داخلی این کشور همچنان مانع از آن شده است. ازنظر هزینه، فعالیت «ابتکار کمربند و جاده» در حدود سال ۲۰۱۷ به اوج خود رسید و از آن زمان تاکنون کاهش‌یافته است. چندین کشور اروپایی نیز از «ابتکار کمربند و جاده» فاصله گرفته‌اند و طبق گزارش‌ها، ایتالیا به دنبال خروج است. جورجیـا ملونـی؛ نخسـتوزیر ایتالیـا، اخیـرا بـه همتـای چینـی خـود اعـلام کـرده کـه در حـال برنامه‌ریزی بـرای خـروج از ابتـکار کمربنـد و راه اسـت. ایتالیـا در 2019 بـه ایـن ابتـکار پیوسـت. ایتالیـا بـه دلیـل تمایـل بـه برقـراری ارتبـاط نزدیک‌تر بـا ایالات‌متحده، چنیـن تصمیمـی را اتخـاذ کـرده اسـت. ملونـی در ایـن دیـدار، ضمـن ابـراز تصمیم ایتالیـا مبنـی بـر خـروج از ابتـکار کمربنـد و جـاده، ذکـر کـرد کـه ایتالیـا همچنـان بـه دنبـال حفـظ روابـط دوسـتانه خـود بـا پکـن اسـت. هرچند کـه ایتالیـا از ابتـدای سـال جـاری در پـی خـروج از ابتـکار کمربنـد و جـاده بـوده، امـا بـه دنبـال فرصـت مناسـبی بـود تـا خشـم چیـن برانگیختـه نشـود.

در همین حال، در خاورمیانه، این انتظار که «ابتکار کمربند و جاده» بتواند چشم‌انداز اقتصادی کشورهای شامی مانند لبنان، سوریه و اردن را احیا کند، محقق نشد؛ اما کاهش ساخت‌و‌ساز و سرمایه‌گذاری، نابرابر است. بر اساس گزارش «موسسه کمربند و جاده و حکمرانی جهانی» دانشگاه فودان، «ابتکار کمربند و جاده» در جنوب صحرای آفریقا، به‌ویژه زمانی که چین به دنبال دستیابی به مواد معدنی استراتژیک است، در حال پیشروی است. پکن همچنین سرمایه‌گذاری و ساخت‌و‌ساز در کشورهای غنی از انرژی خاورمیانه را دو برابر کرده است. گفته می‌شود که «این ابتکار کمربند و جاده ۲» است. مدل دیپلماسی تله بدهی که همه دوست دارند درباره آن صحبت کنند، مربوط به منطقه خلیج‌فارس نیست. چین معاملات خود را با کشورهایی متمرکز کرده است که واقعاً بتواند سود پول خود را بازگرداند؛ مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و عراق. عربستان سعودی و امارات متحده عربی به ترتیب با افزایش ۸/ ۳ میلیارد دلاری و ۲/ ۱ میلیارد دلاری ازنظر بیشترین حجم ساخت‌و‌ساز پروژه‌های «ابتکار کمربند و جاده» در نیمه اول سال ۲۰۲۳ در رتبه‌های اول و سوم قرار گرفتند. تانزانیا ۸/ ۲ میلیارد دلار جایگاه دوم را دارد. در دهه گذشته، چین به‌عنوان مشتری اصلی نفت کشورهای حاشیه خلیج‌فارس ظاهر شد. تجارت پررونق انرژی به یک رابطه اقتصادی بالغ‌تر تبدیل‌شده است. عربستان سعودی، بزرگ‌ترین اقتصاد منطقه در خط مقدم این تغییر قرار داشته است. در ماه ژوئن 2023، شرکت آهن و فولاد بائوشان چین توافق‌نامه‌ای به ارزش ۴ میلیارد دلار برای ساخت کارخانه فولاد در عربستان سعودی امضا کرد که بخش کوچکی از معاملات ۵۰ میلیارد دلاری دو کشور در سفر شی جین‌پینگ؛ رئیس‌جمهور چین، به ریاض در ماه دسامبر بود. میدل‌ایست‌آی قبلا گزارش داده بود که تجار چینی به این پادشاهی نفت‌خیز هجوم می‌آورند و نگرانی‌های حقوق بشری و بدبینی غرب درباره امکان‌سنجی پروژه‌های بزرگ مانند نئوم را کنار می‌زنند. در برخی از زمینه‌های همکاری پیشنهادی، پروژه‌هایی در حال انجام هستند که به نظر می‌رسد طرح اولیۀ IMEEC را پیش‌بینی می‌کنند. اخیراً یک ایستگاه در امارات برای کابل فیبر نوری پیشنهادی اعلام شد که درنهایت قصد دارد هند را به اروپا متصل کند و از سراسر عربستان سعودی و اسرائیل عبور کند. حامیان این پروژه شامل یک صندوق سرمایه‌گذاری بزرگ اسرائیلی هستند و سازمان‌های درگیر شامل شرکت‌های مخابراتی در عربستان سعودی، امارات و سازمان ارتباطات شورای همکاری خلیج‌فارس (GCCIA) و یک شرکت خصوصی که به‌طور مشترک در اختیار ۶ کشور شورای همکاری خلیج‌فارس است، می‌شود. با رشد روابط اقتصادی، چین در حال نفوذ به حوزه‌های حساس‌تر است و زنگ خطر را در واشنگتن به صدا درآورده است. حاکمان در خلیج‌فارس به فناوری چینی مانندG5  هوآوی روی آورده‌اند. پکن می‌گوید که می‌خواهد نفت و گاز خلیج‌فارس را به یوآن بخرد؛ اقدامی که می‌تواند سلطه دلار در تجارت جهانی را خدشه‌دار کند. در همین حال، گفته می‌شود که ریاض در حال بررسی پیشنهاد چین برای ساخت نیروگاه هسته‌ای خود است. ایالات‌متحده بر این باور است که چین در حال ساخت یک تأسیسات نظامی در مجاورت عربستان سعودی در بندری نزدیک ابوظبی در امارات است. بزرگ‌ترین دستاورد دیپلماتیک چین در ماه مارس 2023 به‌دست آمد؛ زمانی که برای عادی‌سازی روابط بین ایران و عربستان سعودی میانجی‌گری کرد و این میانجی‌گری به نتیجه رسید. گزارش‌شده است که بیل برنز؛ رئیس سیا به محمد بن‌سلمان، ولیعهد این کشور گفته است که ایالات‌متحده از این روابط «یکه خورده است».

بنابراین درحالی‌که IMEEC به‌طور مرتب به‌عنوان پاسخی به «ابتکار کمربند و جاده» تبلیغ می‌شود، دیوید ساترفیلد؛ یکی از مقامات سابق وزارت امورخارجه که بر روی خاورمیانه کار می‌کند، استدلال می‌کند که این کریدور آمریکایی - هندی به دنبال ارائه چیزی بیش از یک جایگزین اقتصادی برای چین است. ساترفیلد؛ مدیر موسسه سیاست عمومی بیکر دانشگاه رایس، بر این نظر است که چین یک هدف استراتژیک برای برهم زدن نظم جهانی آمریکامحور دارد و دولت بایدن در تلاش است برای مقابله با آن یک پاسخ استراتژیک ارائه دهد. به گفتۀ ساترفیلد، اینجاست که هند وارد می‌شود و کریدور هند- اروپا می‌تواند پاسخی استراتژیک به ابتکار چین باشد.

 

 

3) شکست غیرقابل‌ترمیم کریدور آمریکایی آیمِک از طوفان الاقصی

«کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا» (IMEEC) که قرار است هند را با بازارهای غرب آسیا و اروپا مرتبط کند. این پروژه یک طرح زیرساختی مشترک در مقیاس وسیع است که قرار است غرب آسیا را از مسیرهای ریلی و دریایی به هند متصل کند. هند، عربستان، امارات، اردن، اسرائیل، اتحادیه اروپا، فرانسه، ایتالیا و آلمان نیز در امتداد این کریدور هستند. بررسی اهداف و زمینه‌های پروژه جدید آمریکا موسوم به کریدور هند-اروپا از دیدگاه کارشناسان نشان می‌دهد انگیزه‌های سیاسی و ژئوپلیتیکی بر انگیزه‌های اقتصادی در این طرح غالب است.

 محمدصادق ترابی‌فرد، کارشناس اقتصاد بین‌الملل مرکز پژوهش‌های مجلس، تحلیل کریدور هند-غرب آسیا-اروپا را منوط به بررسی این پروژه در بلند‌مدت می‌داند و یادآوری می‌کند که این پروژه نزدیک به دو دهه پیگیری شده تا به این نقطه رسیده است، به‌طوری‌که تمهیدات جدی در طول این مسیر دیده شده، مثلاً تغییر بافت جمعیتی در امارات متحده که اکنون نیمی از جمعیت این کشور هندی هستند و اتفاق‌های دیگری ازجمله ائتلاف‌های امنیتی رنگارنگی که در این مدت شکل‌گرفته است. ازجمله توافق ابراهیم میان امارات و رژیم صهیونیستی تا برسد به اتصالش به یونان و اتحادیه اروپا؛ بنابراین این‌یک طراحی بلندمدت است که اجزای مختلفی دارد و اینکه تصور بشود ما با یک کریدور ترانزیتی صرف روبه‌رو هستیم که قرار است صرفاً زیرساخت‌های لازم برای تبادلات تجاری میان هند و اروپا را تمهید کند، فکر خامی است. درواقع اتفاق‌های اقتصادی خیلی جدی در این کریدور دیده شده ازجمله طرح اتصال دریای سرخ به دریای مدیترانه که به‌وسیله شبکه خطوط انرژی و شبکه ریلی و اقدام‌های وسیع دیگر در توسعه شهرک‌های فناوری صورت گرفته است؛ بنابراین لحظه تاریخی که این کریدور اعلام شد مسبوق به طراحی‌های متعدد قبلی است. نکته بسیار مهمی که در این ماجرا وجود دارد این است که این مسیر دو بازیگر متضرر ژئوپلیتیکی دارد که بازیگر شماره یک آن چین است. این کشور قصد داشت «ابتکار کمربند و جاده» را اجرا کند و مجموعه‌ای از ائتلاف‌های سیاسی و اقتصادی را در بحث دریا شکل دهد و آن‌ها را در «ابتکار کمربند و جاده» تعریف کند. اینکه آمریکایی‌ها به این سمت رفتند که این کریدور را در قالب و چارچوب گروه ۲۰ پیش ببرند ازجمله پاتک‌هایی است که علیه چینی‌ها رخ‌داده است. متضرر بعدی ایران است. ازنظر اقتصادی اگر به ماجرا نگاه کنیم کریدور شمال- جنوب اصلی آن چیزی نیست که میان هند و روسیه شکل می‌گیرد؛ چراکه میزان تبادلات اقتصادی این دو کشور آن‌چنان نیست که یک کریدور را معنا کند و عمده این تبادلات نیز حوزه انرژی است که قابلیت این را ندارد که روی زمین اتفاقاتی را رقم بزند و یک تجارت دریایی است. پس کریدور شمال- جنوب اصلی، کریدوری است که هند را به اروپا متصل می‌کند و رقم تجارت ۱۳۰ میلیارد دلاری که تنوع تجارت بسیار زیادی هم دارد. اصل اساسی شکل‌گیری پروژه کریدور IMEEC این است که سازه‌های اتصالات میان هند و اروپا ذیل ترتیبات و استانداردهای آمریکایی شکل بگیرد. در این ماجرا متضرر اصلی ایران است.

یک نکته اساسی در همه طرح‌هایی که در ارتباط با کریدورهای منطقه غرب آسیا وجود دارد این است که طراحی، مشارکت و بازیگری رژیم صهیونیستی را در تمام این‌ها محسوس است. این رژیم نقطه و محل اتصال اساسی است که هند را به اروپا می‌رساند. در کریدور زنگزور هم همین را دوباره می‌توان دید و در کلان ماجرا در کریدورهایی که در اطراف ایران دیده می‌شوند یک معماری امنیتی جدید در منطقه در حال زایش است. به طوفان الاقصی باید با صبر و تأنی نگاه کرد و پویایی‌هایی که در صحنه نبرد فلسطین در جریان است را باید خیلی جدی پیگیری کرد. نکته اساسی این است که موضوع فلسطین و جنگی که در جریان است به‌صورت اساسی چند ضربه راهبردی به کریدور IMEEC زده است. مسئله نخست این است که این جنگ راهکار پرونده‌های عادی‌سازی در منطقه را به‌شدت کند کرد، به‌نحوی‌که پرونده عادی‌سازی میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی کاملاً به محاق رفت. مسئله دوم این است که رژیم صهیونیستی به‌عنوان کسی که هم طراح این کریدور بوده و هم فعال ما‌یشاء در این کریدورهاست، دچار ضربه سخت اطلاعاتی راهبردی شده و در این بازی پینگ‌پنگی که راه افتاده است، به نحو جدی ابزارهایش در این منطقه کُند شد و این شوک مطمئناً در میان‌مدت آسیب اساسی به قوای عصبی نیروهای پیش‌برنده این کریدور خواهد زد. نکته سوم ازنظر اقتصادی است. می‌دانیم که در طرح اتصال دریای سرخ به دریای مدیترانه یک ضلع اساسی، ترانزیت انرژی بوده و ترانزیت انرژی هم در بندر اشکلون است که در مجاورت غزه قرار دارد. اینکه مجاهدان مقاومت موفق شدند به این مناطق نفوذ کنند و به رژیم صهیونیستی ضربه بزنند، زیرساخت اقتصادی حداقل در حوزه انرژی IMEEC را زیر ضرب برد و آسیب‌های جدی به آن وارد کرد.

آیمِک (IMEEC) در درجه اول یک طرح ضد چینی است که علاوه بر چین، کشورهایی نظیر مصر، روسیه، ترکیه، عراق، پاکستان، ایران، سوریه و قطر مستقیم یا غیرمستقیم از آن متضرر خواهند شد و در طرف مقابل دسته‌ای دیگر از کشورها شامل آمریکا، هند، اسرائیل، امارات، عربستان، یونان، ایتالیا، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپایی جزء شرکای رسمی یا غیررسمی آن محسوب می‌شوند. این کریدور در درجه اول رقیب «ابتکار کمربند و جاده» چین است که راه دریایی آن از کانال سوئز و مسیر خشکی آن تقریباً از همان مسیر تاریخی جاده ابریشم می‌گذرد. آمریکا به خاطر رقابت راهبردی و هند به خاطر اختلافات مرزی و سیاسی عمیق با چین از مخالفان اصلی «ابتکار کمربند و جاده» محسوب می‌شوند و آیمِک ابتکار مشترک برای مهار این طرح چینی است. علاوه بر این، آمریکا در دو دهه اخیر سعی کرده است با معرفی هند، به‌عنوان یک قدرت آسیایی نوظهور، کشورهای خاورمیانه، آسیای میانه و دیگر نقاط را به گسترش روابطشان با هند به‌جای چین ترغیب کند. راهگذارهای (کریدورهای) دیگری هم که تحت تأثیر آیمِک قرار خواهند گرفت، عبارت‌اند از راهگذار سی پک (مسیر چین به بندر گوآدر پاکستان)، کانال خشک (راهگذار اتصال بندر فاو عراق به اروپا از طریق ترکیه و احتمالاً سوریه)، کانال‌های شمالی و میانی چین اروپا و تا حدودی کریدور شمال-جنوب (INSTC). یکی از منتفعان اصلی آیمِک رژیم اسرائیل است که علاوه بر پیشبرد پروژه عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی و اسلامی، بندر حیفا را با کمک سرمایه‌گذاری سنگین شرکت آدانی هند به یکی از هاب‌های مهم ترانزیتی و دریایی تبدیل خواهد کرد. یونان، امارات، عربستان، ایتالیا، اردن و دیگر کشورهای مسیر هم با مشارکت در آیمک، اهمیت و وزن راهبردی‌شان را با ضریب قابل‌توجهی بالا خواهد برد. میریوسف علوی، کارشناس روابط بین الملل، بر این نظر است که اثرات منفی جنگ اخیر غزه بر آیمِک بسیار زیاد است و حتی می‌تواند کل پروژه را منتفی کند. موضع‌گیری بسیاری از کشورها مرتبط با آیمِک در رابطه با تحولات غزه، متأثر از دیدگاهشان نسبت به آینده آیمک بوده و خواهد بود. اولین اثر تحولات اخیر غزه، معرفی بندر حیفا به‌عنوان یک بندر ناامن بود. در تبلیغ آیمِک و بندر حیفا، معمولاً به جریان انسداد شش‌روزه کانال سوئز به خاطر به گل نشستن یک کشتی کانتینر بر در سال ۲۰۲۱ اشاره می‌شد که لطمه سختی به نقل و انتقالات و تجارت جهانی زد و تنها در یک‌قلم غرامت درخواستی شرکت مصری اداره‌کننده سوئز، حدود یک میلیارد دلار بود که درنهایت با کشتی مقصر به پرداخت ۵۵۰ میلیون دلاری رضایت داد. این غرامت بخش کوچکی از خسارت کلی بود که حاصل شد و مهم‌ترین نقطه قوت آیمِک امنیت و قابلیت اطمینان بندر حیفا در مقایسه با کانال سوئز بود. عملیات غزه و لغو بسیاری از پروازها و عملیات حمل‌ونقل در سراسر سرزمین‌های اشغالی، بسیاری از سرمایه‌گذاران را به تفکر مجدد در این رابطه واداشته است. یکی از دلایل موضع یک‌طرفه نخست‌وزیر هند در اعلام همبستگی با رژیم اسرائیل و تروریستی خواندن عملیات حماس، می‌تواند نتیجه عصبانیت وی از اثر این اقدام بر آیمک و همین‌طور سرمایه‌گذاری سنگین شرکت هندی آدانی در بنادر حیفا و یونان تلقی شود. در طرف مقابل، چین هم که در اتفاقات مشابه سعی می‌کرد موضعی بی‌طرف و خنثی اتخاذ کند، هم در عرصه رسمی و هم به‌صورت رسانه‌ای موضعی متمایل‌تر از معمول به نفع حماس و مردم فلسطین گرفت که می‌توان آن‌ها به رضایت از ادامه عملیات حماس برای دشوار کردن کار رقیب کمربند- تفسیر نمود. مصر هم که هم آیمک را به‌عنوان رقیب و جایگزین کانال سوئز می‌بیند و هم از عدم عبور آیمک از مصر ناراضی است، موفقیت حماس برایش نامطلوب نیست. اهمیت مصر در این است که گذرگاه رفح به‌عنوان رگ حیاتی غزه را در اختیار داشته و محاصره غزه بدون انسداد رفح عملاً ممکن نیست. حمله اسرائیل و بمباران رفح می‌تواند به این خاطر باشد که رژیم اسرائیل مطمئن است مصر این بار به خاطر آیمِک هم که شده برای محاصره غزه همکاری واقعی نخواهد کرد.

موضع آمریکا، روسیه، ترکیه، ایران، پاکستان، عراق، قطر، اردن، سوریه و دیگر بازیگران مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هرچند در امتداد موضع‌گیری‌های سنتی آن‌ها صورت پذیرفت، ولی از بین سطور آن‌ها می‌توان درصدی از تغییر، به‌ویژه در ارتباط با برقراری فوری یا غیرفوری آتش‌بس را متناسب با ملاحظات آن‌ها درباره آیمِک دانست. اخیــرا رجــب طیــب اردوغــان، طــرح ایجــاد یــک کریــدور تجــاری کــه جنــوب آســیا را بــه اروپــا وصــل می‌کند و ترکیـه در آن حضـور نـدارد را موردانتقاد شـدید قـرار داد و اعلـام کـرد: «بـدون ترکیـه، هیـچ کریـدوری وجـود نخواهـد داشـت. ترکیـه پایـگاه مهمـی درزمینـۀ تولیـد و تجـارت اسـت و به‌عنوان راهـی آسـان بـرای تـردد از شـرق بـه غـرب بایـد از ترکیـه عبـور کـرد». ترکیـه در تـلاش بـرای ایجـاد کریدورهـای تجـاری به‌منظور گسـترش نفـوذ در منطقـه اسـت. در ایـن راسـتا، ترکیـه از پـروژه جـاده توسـعه عـراق کـه خلیج‌فارس را از طریـق بنـادر امـارات، قطـر و عـراق بـه ترکیـه و اروپـا متصـل می‌کند، اســتقبال کــرده اســت. پیش‌بینی می‌شود مذاکــرات اجــرای ایــن پــروژه ظــرف 60 روز انجام‌شده و پـروژه به‌سرعت آغـاز شـود. پـروژه جـاده توسـعه مسـتلزم ایجـاد یـک راه‌آهن دوخطه بـه طـول تقریبـی 1200 کیلومتـر و سـاخت یـک بزرگـراه مـدرن از فـاو بـه ترکیـه اسـت. همچنیـن، دولـت عـراق در نظـر دارد در ایـن جـاده قطارهـای بـا سـرعت 300 کیلومتـر در سـاعت را راه‌اندازی نمایـد تـا حمل‌ونقل مسـافر و کالا را تسـهیل کنـد. ایــن طرح‌ها همچنیــن شــامل ایجــاد هاب‌هــای لجســتیکی، مجتمع‌های صنعتــی و احــداث خطــوط لولــه نفــت و گاز می‌شود. ایـن پـروژه بلندپروازانـه بـه سرمایه‌گذاری حـدود 17 میلیـارد دلاری بـا بـازده سـالانه 4 میلیـارد دلار نیـاز داشـته باشـد و منجـر بـه ایجـاد حداقـل 100 هـزار شـغل خواهـد شـد. ایـن پـروژه موقعیـت ژئواکونومیـک ترکیـه را تقویـت می‌کند و اردوغـان از آن اسـتقبال کـرده اسـت.

جمع‌بندی آن‌که هرچند عملیات حماس یک اقدام مستقل و ناشی از انباشته شدن ظلم افزایشی و وقیحانه رژیم اسرائیل بوده است، ولی یکی از عوامل مؤثر بر نحوه موضع‌گیری اعلامی یا اعمالی کشورها، ملاحظات آن‌ها در قبال آیمِک است و این موضوع می‌تواند در تداوم یا تعیین سرنوشت این نبرد، مهم و تعیین‌کننده باشند.

 

 

روشن‌سازکلام

به‌رغم نگرانی عمیق و دیرینه اسرائیل مبنی بر اینکه پیمان عادی‌سازی روابط با عربستان سعودی، آزادی عمل این رژیم را در مقابل دشمنانش محدود می‌‌‌کند، نشانه‌‌‌های فزاینده‌‌‌ای وجود دارد مبنی بر اینکه اسرائیل و ایالات‌متحده در حال تدوین یک پیمان دفاعی متقابل هستند که به‌عنوان بخشی از توافق عربستان و اسرائیل محسوب می‌شود. بر اساس گزارش المانیتور، فرماندهان و کارشناسان ارتش اسرائیل برای چند دهه با پیمان دفاعی آمریکا و اسرائیل مخالفت کرده‌‌‌اند، به این دلیل که چنین پیمانی اسرائیل را ملزم می‌‌‌کند قبل از انجام هرگونه اقدام نظامی با ایالات‌‌‌متحده مشورت کند. بااین‌حال، مذاکرات در سطح بالا در حال حاضر در اسرائیل در مورد قالبی برای چنین توافقی در جریان است. یکی از فرماندهان سابق نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) سه ماه پیش در گفت‌وگو با المانیتور پرسید: «اگر تصمیم بگیریم برای جلوگیری از هسته‌‌‌ای شدن ایران به این کشور حمله کنیم و آمریکایی‌‌‌ها آن را تائید نکنند، چه اتفاقی می‌‌‌افتد؟ اسرائیل می‌تواند به‌تنهایی از خود دفاع کند، این اصل پایه ماست و هیچ قصدی برای برون‌سپاری آن وجود ندارد». یک توافق‌نامه دفاعی متقابل بین اسرائیل و ایالات‌‌‌متحده که از یک اتحاد دفاعی کامل به سبک ناتو فاصله دارد، در دستور کار هر دو طرف است و به نظر می‌رسد تشکیلات دفاعی اسرائیل تمایل به حمایت از آن دارد. یک منبع نظامی ارشد اسرائیلی که نخواست نامش فاش شود، به المانیتور گفت: «ایالات‌متحده در این سال‌ها دستخوش یک تغییر استراتژیک است و این به نفع ما نیست. موضوعات جمعیتی تأثیر می‌‌‌گذارد. یهودیان آمریکایی دیگر مانند گذشته به اسرائیل متعهد نیستند. شکی نیست که در دهه‌‌‌های آینده دیگر آمریکایی‌‌‌ها آنچه را که ۱۰ و ۲۰ سال پیش داده بودند، به ما نخواهند داد؛ بنابراین، هر کاری که اکنون می‌توان برای تثبیت ائتلاف مستمر ما و حمایت آمریکا در توافق‌‌‌های مکتوب انجام داد، قابل‌بررسی است». نیروی محرکه توافق دفاعی پیشنهادی، ران درمر؛ وزیر امور استراتژیک، سفیر سابق اسرائیل در واشنگتن و از نزدیکان بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل است. درمر در ابتدا از یک پیمان دفاعی کامل بین دو طرف حمایت کرد؛ اما قالبی که او اکنون تبلیغ می‌‌‌کند تغییر کرده است: دیگر یک اتحاد نظامی سنتی نیست که هر دو طرف را ملزم می‌‌‌کند در صورت حمله به یکی از آن‌ها به‌طور خودکار به کمک یکدیگر بیایند و فقط با مشورت مشترک حمله نظامی کنند. در عوض، درمر تصویب یک پیمان دفاعی جزئی را ترویج می‌‌‌کند. یک منبع سیاسی ارشد که خواست نامش فاش نشود، به المانیتور گفت: «این بار این‌یک توافق نظامی است که نوعی تعهد را تثبیت می‌‌‌کند، اما نه به‌گونه‌ای که توانایی هر یک از طرفین را برای اقدام مستقل خنثی کند. این‌یک ضمانت خودکار نیست که بتواند در زمان جنگ محقق شود، بلکه بیشتر شبیه یک دست دادن الزام‌آور است، اما مهم است و تعهد متقابل دو بازیگر را به امنیت یکدیگر ثابت می‌‌‌کند». تغییر در موضع سران امنیتی اسرائیل نیز ناشی از تغییر توازن قوا در خاورمیانه و بازدارندگی در حال فرسایش اسرائیل در سال‌‌‌های اخیر است. یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل به المانیتور گفت: «یکی از مزایای بازدارندگی اسرائیل در تمام این سال‌ها ارتباط با ایالات‌‌‌متحده بوده است، آگاهی از اینکه پشت اسرائیل می‌‌‌ایستد و در هر شرایط اضطراری به آن کمک خواهد کرد. روابط رو به وخامت دو طرف (اسرائیل و آمریکا) و تضعیف ائتلاف مبتنی بر ارزش‌‌‌های دموکراتیک مشترک، توانایی اسرائیل را برای بازدارندگی ایران تضعیف می‌‌‌کند. در این زمینه، یک توافق‌نامه دفاعی امضاشده؛ که توسط کاخ‌سفید و تل‌‌‌آویو و شاید هم توسط قانون‌گذاران هر دو تائید شده است، می‌تواند روابط استراتژیک بین ما و بزرگ‌ترین متحد ما را احیا کند. چنین احتمالی نباید رد شود». موسسه مطالعات امنیت داخلی اسرائیل، با انعکاس معکوس شدن مخالفت‌‌‌های گذشته نسبت به معاهده دفاعی با ایالات‌متحده، توصیه کرد: «این باید به تهدیدهای شدید و وجودی و به منطقه خاورمیانه محدود شود، همان‌طور که معاهدات ایالات‌متحده با ژاپن، کره جنوبی و استرالیا محدود به عرصه‌‌‌های آن‌هاست». در حال حاضر، کار گسترده‌‌‌ای توسط کارشناسان در اسرائیل در مورد قالب احتمالی برای توافق دفاعی که به‌عنوان بخشی از توافق مورد انتظار برای عادی‌سازی بین اسرائیل و عربستان سعودی تصویب شود، در حال انجام است. درمر با مقامات ارشد امنیتی دیدار کرده است تا بتواند حمایت آن‌ها را از چنین توافقی با ایالات‌‌‌متحده جلب کند. به نظر می‌رسد که او موفق بوده و آن‌ها را متقاعد کرده است که توافق موردبحث آزادی عمل اسرائیل را محدود نمی‌‌‌کند یا هیچ‌گونه محدودیتی را درزمینۀ فعالیت‌‌‌های امنیتی بر آن اعمال نمی‌‌‌کند. چنین توافقی همچنین احتمالاً نگرانی‌‌‌های عمومی در تل‌‌‌آویو در موردتوافق سه‌جانبه در حال ظهور عربستان، ایالات‌متحده و اسرائیل را کاهش می‌‌‌دهد که احتمالاً شامل تصویب پروژه انرژی هسته‌‌‌ای عربستان سعودی و غنی‌‌‌سازی اورانیوم (احتمالاً توسط تأسیسات ایالات‌متحده) در خاک عربستان می‌شود. توافق دفاعی ایالات‌‌‌متحده و اسرائیل همچنین می‌تواند نشان دهد که اسرائیل به‌طور فزاینده‌‌‌ای تبدیل مداوم ایران به یک کشور در آستانه هسته‌‌‌ای شدن را می‌پذیرد. یک مقام ارشد امنیتی سابق اسرائیل وضعیت کنونی را توصیف می‌‌‌کند: «ایران هنوز یک کشور هسته‌‌‌ای نیست؛ اما از قبل دارای بازدارندگی هسته‌‌‌ای است». ازآنجاکه هیچ ابرقدرتی حاضر به استفاده از زور برای محدود کردن برنامه هسته‌‌‌ای نیست و اسرائیل در این موضوع منزوی شده و ظاهراً قادر به اقدام به‌تنهایی نیست، چاره‌ای جز تلاش برای رفع ترس از طریق توافق دفاعی آمریکا و اسرائیل که امنیت این رژیم را به هر طریقی تضمین می‌‌‌کند، ندارد یا به قول یکی از مقامات ارشد نظامی اسرائیل، «گاهی اوقات، زمانی که وضعیت بیمار علاج‌‌‌ناپذیر است و عمل جراحی دیگر فایده‌‌‌ای ندارد، مصرف مسکن کافی است».

از این‌طرف، واشنگتن در حال بررسی تمدید یک پیمان دفاعی رسمی با عربستان سعودی است؛ پیمانی که تنها نزدیک‌ترین متحدان آمریکا از آن برخوردارند. ایالات‌متحده احتمالاً در روابط خود با عربستان سعودی به یک دوراهی رسیده است. جو بایدن می‌تواند با ریاض آشتی کند و از نفوذ عربستان برای تغییر شکل خاورمیانه به‌دلخواه واشنگتن و ایجاد ثبات در بازارهای انرژی استفاده کند. در غیر این‌صورت سعودی‌ها به‌احتمال‌زیاد ثروت خود را به چین نزدیک‌تر خواهند کرد و درنتیجه اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا را پیچیده‌تر خواهند کرد. دولت بایدن از طریق یک چرخش چشمگیر در سیاست ایالات‌متحده به دنبال برقراری مجدد روابط با عربستان سعودی است. دیگر خبری از برچسب‌هایی نظیر «سرکش» برای پادشاهی عربستان نیست. دیگر تهدیدی برای «عواقب» کاهش تولید نفت آن وجود ندارد. شرط انعقاد این پیمان دفاعی این است که عربستان روابط خود را با اسرائیل عادی کند و همکاری امنیتی خود با چین را به‌شدت محدود کند. خود بایدن هنوز در مورد این موضوع مطمئن نیست و در مصاحبه اخیرش با فرید زکریا گفت که این بحث هنوز پخته نیست. در مصاحبه دیگری با توماس فریدمن، بایدن در مورد چنین توافقی با عربستان سعودی محتاطانه صحبت کرد؛ اما این واقعیت که او آنتونی بلینکن، دیپلمات ارشد و جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی خود را در هفته‌های اخیر به عربستان فرستاد تا احتمال توافق را بررسی کند، نشان می‌دهد که او به‌طورجدی در حال بررسی گزینه‌های خود است. غریزه بایدن در مورد آشتی با عربستان سعودی کاملاً مشخص است. او خارج از چارچوب فکر می‌کند؛ زیرا بسیاری از پیشینیان او تلاش کرده‌اند، اما نتوانسته‌اند روابط آمریکا و عربستان را ارتقا دهند؛ اما او تصور اشتباهی دارد. این پیمان ایالات‌متحده را ملزم به اختصاص منابع نظامی بیشتر به خاورمیانه می‌کند، درحالی‌که آمریکا از پیشروی چین جلوگیری می‌کند، قابل‌درک است که چرا عربستان سعودی تعهد امنیتی واشنگتن را به‌صورت رسمی خواستار است. از دید رهبران سعودی، ایالات‌متحده در جلوگیری از حمله ایران و دفاع از پادشاهی عربستان کمتر قابل‌اعتماد بوده است. حملات موشکی و پهپادی سپتامبر ۲۰۱۹ به زیرساخت‌های نفتی عربستان، نقطه عطفی در تفکر امنیت ملی عربستان سعودی و ارزیابی روابطش با ایالات‌متحده بود. سعودی‌ها معتقدند یکی از راه‌هایی که می‌توانند اعتماد خود را به نقش امنیتی ایالات‌متحده به دست آورند، دریافت ضمانت قانونی از واشنگتن برای پاسخ به اقدامات ایران است. میثاق نفت در برابر امنیت آمریکا و عربستان زمانی منقضی شد که صدام حسین در سال 1991 توسط ارتش آمریکا در صحرای کویت شکست خورد. پیمان امنیتی عربستان و آمریکا باید یک مأموریت دوطرفه باشد، عربستان سعودی باید قابلیت‌های نظامی خودش را توسعه دهد و البته برای این کار، به ایالات‌متحده نیاز دارد. از زمانی که محمد بن‌سلمان، ولیعهد سعودی در سال 2016 به قدرت رسید، در تلاش است تا نه‌تنها اقتصاد کشورش، بلکه ساختار دفاعی عربستان را نیز بازسازی کند. او در اقتصاد پیشرفت‌های چشمگیری داشته است؛ اما درزمینۀ دفاع با مشکل مواجه شده است. واشنگتن به طرح تحول دفاعی بن‌سلمان کمک کرده است؛ اما این کمک‌ها اندک بوده است؛ زیرا فضای سیاسی چندان مساعد نبود. آنچه موردنیاز است، یک پیمان دفاعی نیست مشارکت تمام‌عیار ایالات‌متحده در تلاش‌های اصلاحات دفاعی پادشاهی عربستان برای دستیابی به رویکردی هماهنگ‌تر برای امنیت است که شامل برنامه‌ریزی احتمالی مشترک ایالات‌متحده و عربستان سعودی و سرمایه‌گذاری در ظرفیت نهادی است. این کاری است که شرکای امنیتی واقعی انجام می‌دهند. آن‌ها هم در جزئیات و هم در تصویر بزرگ دفاع مشترک با یکدیگر همکاری می‌کنند.