گزیده جستار: دلایل اصلی چالشبرانگیز بودن مالکیت فکری محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی متفاوت است؛ ازجمله ابهامات مربوط به میزان دخالت انسان و هدف او همچنین وضعیت دادههای آموزشی که ابزار هوش مصنوعی میتواند در تولید خروجی نهایی از آنها استفاده کند.
اين نوشتار در تاريخ بیستوهشتم شهریورماه ۱۴۰۲ در هفتهنامه حقوقی روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
مالکیت فکری اثر خلقشده توسط هوش مصنوعی
توسعه تولیدات مبتنی بر هوش مصنوعی مولد و چگونگی مالکیت بر این تولیدات همچنین حق نسخهبرداری از آنها، از چالشهای قانونی مهم عصر حاضر است. بهطور روشن پرسش این است که اگر از هوش مصنوعی (AI) برای خلق چیزی استفاده کنید، مالکیت فکری محتوای تولیدشده متعلق به کیست؟ شما، هوش مصنوعی یا صاحب محتوایی که هوش مصنوعی روی آن آموزشدیده است؟
ابزارهای مولد هوش مصنوعی که بهطور روزافزون روانه بازار میشوند، بعد جدیدی را بهویژه به اشکال مختلفِ هنر و نوشتار اضافه کرده و بحثهای زیادی را پیرامون این سؤال برانگیختهاند. ارزیابیهای کارشناسان نیز حاکی از آن است که قوانینی که تاکنون از مردم و حق آنها بر آثارشان محافظت میکردند، دیگر نمیتوانند از آنها و حقوقشان در زمان مداخله ابزارهای هوش مصنوعی محافظت کنند. بهطور مثال، پسازاینکه یک اثر هنری تولیدشده توسط هوش مصنوعی در رقابت هنری نمایشگاه ایالتی کلرادو در سال ۲۰۲۲ برنده شد، موضوع مالکیت بر هنر تولیدشده توسط هوش مصنوعی به بحثی داغ تبدیل شد. همچنین این پرسش مطرح شد که اگر تمام کاری که هنرمند انجام داده، این بوده که شرحی از هنر مدنظر خود را به هوش مصنوعی توضیح دهد و درنهایت نیز ابزار هوش مصنوعی آن را ایجاد کند، بنابراین حقوق تصویر تولیدشده متعلق به چه کسی است؟
1) مالکیت فکری اثر خلقشده توسط هوش مصنوعی
در مقالهای که اخیراً در مجله Science منتشر شده، محققان در مورد چالشهای حقوقی حق مالکیت فکری در مورد کارهای تولیدشده توسط هوش مصنوعی بحث کردند. رابرت ماهاری، یکی از نویسندگان این مقاله به یورونیوز میگوید که ما در ایالاتمتحده یکسری قوانین برای حق مالکیت فکری برای انتشار یک کتاب داریم و هنگامیکه پای یک فناوری جدید نیز به میان میآید، آنگاه به قضات بستگی دارد که تصمیم بگیرند این قوانین چگونه باید اعمال شوند. بهعبارتدیگر قضات، پرونده به پرونده تصمیم میگیرند. اما فناوری هوش مصنوعی بسیار جدید است و بسیاری از جنبههای آن هرگز در هیچ دادگاهی موردبررسی قرار نگرفته است.
البته این اولین بار نیست که سیستمهای حقوقی با سؤالاتی جدید درباره چگونگی تعریف مالکیت فکری برای یک اثر خاص روبرو میشوند. بهعنوانمثال، عکاسی نیز اختراعی بود که درک ما از خلاقیت و خلقت اثر هنری توسط انسان را در دهه ۱۸۰۰ میلادی تغییر داد. پسازآن، دادگاهی حکم داد که عکاسان حق مالکیت فکری برعکسهایی که میگیرند را دارند و همین حکم پایههای لازم را برای تبدیل عکاسی به شکل جدیدی از هنر گذاشت. احتمالاً، این نزدیکترین موردی است که میتواند بهعنوان یک راهنما، برای تعیین تکلیف درباره قوانین حق چاپ محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی مدنظر قرار گیرد.
از زمان ظهور هوش مصنوعی مولد برای استفاده عمومی، اتحادیه اروپا همواره در تلاش بوده مقررات حقوقی لازم را تنظیم کند. اما درحالیکه در سطح اتحادیه اروپا مقرراتی در موضوع چگونگی استفاده از هوش مصنوعی تنظیم شده، هنوز قوانین خاصی درباره حق نسخهبرداری از محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی وضع نشده است و تاکنون احتمالاً بهصورت موردی با چنین چیزی برخورد شده است.
دلایل اصلی چالشبرانگیز بودن محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی متفاوت است؛ ازجمله ابهامات مربوط به میزان دخالت انسان و هدف او همچنین وضعیت دادههای آموزشی که ابزار هوش مصنوعی میتواند در تولید خروجی نهایی از آنها استفاده کند. بهطور مثال در حال حاضر در موضوعات هنری، دادههای هنری موردنیاز ابزارهای هوش مصنوعی بهراحتی از روی وبسایتها برداشته میشوند؛ آنها بدون اینکه رضایت هنرمندان گرفته شود و یا حتی دستکم به آنها اطلاع داده شود. آنها درحالیکه این آثار تحت قوانین کپیرایت محافظت میشوند. بنابراین ابزارهای هوش مصنوعی در حالی از این دادهها استفاده میکنند و بر اساس آنها آثار جدیدی را خلق میکنند که از همان اولین گام یعنی گرفتن دادههای اولیه و آموزش یک مدل هوش مصنوعی، مشکلاتی را در موضوع کپیرایت ایجاد میکنند.
مفهومی در قوانین کپیرایت ایالاتمتحده اشاره دارد که «استفاده منصفانه» (Fair Use) نامیده میشود. بر اساس این مفهوم، قانون اجازه میدهد که یک کار خلاقانه بر اساس یک اثر هنری دارای حق چاپ تولید شود؛ اما اثر جدید باید آنقدر دگرگونشده باشد که عملاً با اثر اولیه متفاوت باشد. بهاینترتیب اثر تغییریافته جدید، جدا از اثر هنریِ اصلی در نظر گرفته میشود و مشمول نقض کپیرایت نمیشود. هنوز سؤالات زیادی دراینباره وجود دارد که آیا کپیبرداری ابزار هوش مصنوعی از یک اثر هنری را باید «استفاده منصفانه» تلقی کرد یا خیر؛ و حتی در چنین مواردی نیز به نظر میرسد که بازهم ضرورت پرداخت غرامت به هنرمندان اصلی و محافظت از آثار آنها مطرح باشد.
ردیابی دادههای آموزشی ابزارهای هوش مصنوعی برای تولید یک محتوای جدید همیشه آسان نیست. علاوه بر این، هنوز بهطور قانونی روشن نیست که دقیقاً چقدر مشارکت انسانی برای مالکیت یک اثر کافی است؟ ازآنجاییکه هدف قوانین کپیرایت، عمدتاً تشویق هنر و خالق آن است و این کار هم از مسیر حمایت از هنرمندان و ایدههای خلاقانه و منحصربهفرد آنها انجام میشود، سؤال دیگر این است که آیا قانونگذاران ممکن است برای حلوفصل معضل کپیرایت، به سراغ ایجاد یک «حق مالکیت مشترک» بروند یا خیر؟ میتوان قانون کپیرایت را گسترش داد و مواردی مانند «مالکیت مشترک» (Joint Ownership) را هم در نظر گرفت و اگر شما اثری هنری خلق کنید که بسیار شبیه به اثر فرد دیگری باشد، احتمالاً میتوان نوعی مالکیت مشترک برقرار کرد.
2) معماری حکمرانی جهانی هوش مصنوعی
هوش مصنوعی بهعنوان پدیدهای که بهترین فرصتها و بدترین خطرات را دارد، باید تحت حکمرانی جهانی قرار گیرد. هوش مصنوعی متفاوت است؛ متفاوت با فناوریهای دیگر و متفاوت در اثرش بر قدرت. تنها، چالشهای سیاستگذاری ایجاد نمیکند. طبیعت ابرتکاملیاش حل آن چالشها را هم مدام سختتر و سختتر میکند. این پارادوکس قدرت هوش مصنوعی است. سرعت این پیشرفت، سرسامآور است. با هر مرتبه ارتقا، ظرفیتهایی غیرمنتظره سر برمیآورند. هوش مصنوعی با دیگر فناوریها تفاوت دیگری هم دارد: اینکه تقریباً همهاش را میتوان «دوکاره» توصیف کرد، یعنی هم کاربرد نظامی دارد و هم غیرنظامی. بسیاری از سیستمها ذاتاً کلی هستند و درواقع، کلی بودن هدف اصلی بسیاری از شرکتهای هوش مصنوعی است. میخواهند برنامههایشان تا جایی که امکان دارد به تعداد بیشتری از افراد کمک کند؛ اما همان سیستمهایی که میتوانند ماشین برانند، میتوانند تانک برانند. برنامه هوش مصنوعی که ساختهشده تا بیماریها را تشخیص دهد، ممکن است بتواند یک بیماری جدید هم بسازد و آن را به سلاحی تبدیل کند. مرزهای بین کاربرد امن غیرنظامی با کاربرد ویرانگر نظامی، ذاتاً محوشدهاند و این تا حدودی توضیح میدهد چرا ایالاتمتحده صادرات پیشرفتهترین نیمهرساناها را به چین محدود کرده است. همه اینها در صحنه جهانی رخ میدهند: مدلهای هوش مصنوعی وقتی منتشر میشوند، میتوانند همهجا باشند و همهجا هم خواهند بود. فقط هم یک مدل با سوءنیت کافی خواهد بود تا آشوب به راه بیفتد. به این دلیل، تنظیم مقررات برای هوش مصنوعی را نمیتوان چهلتکه پیش برد. تنظیم مقررات برای هوش مصنوعی فقط در بعضی کشورها، فایدهای ندارد، اگر در بقیه کشورها بدون مقررات بماند. هوش مصنوعی میتواند بهسادگی گسترش یابد، ازاینرو، حکمرانی در این عرصه نمیتواند حفرهای داشته باشد. بهعلاوه، آسیبی که هوش مصنوعی ممکن است بزند، هیچ سقف واضحی ندارد، بااینکه انگیزههای ایجاد چنین سقفی (و منافع چنین کاری) همچنان بیشتر میشود.
لازم است همه این ویژگیها را از همان اول در معماری حکمرانی حوزه هوش مصنوعی بهحساب آورد. هوش مصنوعی اولین فناوری نیست که چنین ویژگیهای قدرتمندی دارد، اما اولینی است که همهشان را ترکیب میکند. سیستمهای هوش مصنوعی مثل خودرو یا هواپیما نیستند که روی سختافزاری با قابلیت ارتقای پلهپله سوار شدهاند و هزینهآفرینترین ناکامیهایشان به شکل حوادث منفرد بروز میکند. مثل تسلیحات شیمیایی یا هستهای نیست که تولید و ذخیره کردنشان سخت و گران است، چه برسد به تبادل یا استقرار مخفیانهشان. همچنان که فواید عظیمشان عیان میشود، سیستمهای هوش مصنوعی مدام بزرگتر، بهتر، ارزانتر و شایعتر خواهند شد. حتی ظرفیت شبه خودمختاری (یعنی توانایی دستیابی به اهدافی ملموس را با نظارت حداقلی انسانی) و بهطور بالقوه، ارتقای خود را هم پیدا خواهند کرد. هرکدام از این ویژگیها، الگوهای سنتی حکمرانی را به چالش خواهند کشید. همهشان در کنار هم، این الگوها را به شکل ناامیدکنندهای ناکارآمد خواهند ساخت.
ایان برمر؛ تحلیلگر و بنیانگذار «گروه اوراسیا»، و مصطفی سلیمان؛ بنیانگذار شرکت «انفلکشن اِیآی»، در فارن افرز می نویسد که سال ۲۰۳۵ هوش مصنوعی همهجا هست. سیستمهای هوش مصنوعی مولد همین حالا هم میتوانند واضحتر و قانعکنندهتر از بیشتر انسانها بنویسند و میتوانند تصاویر، آثار هنری و حتی کدهای رایانهای اصلی تولید کنند؛ بر اساس دستورات ساده زبانی. هوش مصنوعی مولد هم فقط نوک کوه یخ است. از راه رسیدن آن، یک «انفجار بزرگ» است، شروع انقلابی تکنولوژیک که دنیا را تغییر میدهد و به سیاست، اقتصاد و جامعه شکل جدیدی میدهد. همانند امواج پیشین فناوری، هوش مصنوعی رشد و فرصت خارقالعاده را در کنار اخلال و ریسک شدید دارد؛ اما برخلاف امواج پیشین، زلزلهای هم در ساختار و تعادل قدرت جهانی ایجاد میکند و تهدیدی برای جایگاه دولت-ملتها بهعنوان بازیگران اصلی ژئوپلیتیک در جهان است. تولیدکنندگان هوش مصنوعی، بپذیرند یا نه، خودشان بازیگران ژئوپلیتیک هستند و خودمختاری و استقلالی که در هوش مصنوعی دارند، نظم «قطبهای فناوری» را تعمیق میکند؛ نظمی که در آن شرکتهای فناوری قدرتی را در دامنه اختیار خود دارند که زمانی مخصوص دولت-ملتها بود. در یک دهه گذشته، شرکتهای بزرگ فناوری در عرصههای دیجیتالی که ساختهاند، عملاً به بازیگرانی مستقل و خودمختار تبدیلشدهاند. هوش مصنوعی این روند را تسریع میکند و آن را بسیار فراتر از دنیای دیجیتال میگستراند. پیچیدگی فناوری و سرعت پیشرفتش، باعث میشود ایجاد قواعد مربوط به آن با سرعتی معقول برای دولتها تقریباً غیرممکن شود. اگر دولتها همین روزها به آن نرسند، ممکن است دیگر هرگز نرسند.
خوشبختانه، سیاستگذاران سراسر جهان کمکم دارند بیدار میشوند، متوجه چالشی که هوش مصنوعی ایجاد میکند شدهاند و با این موضوع کلنجار میروند که چگونه بر آن حکمرانی کنند. در ماه مِی ۲۰۲۳، گروه ۷، «فرایند هوش مصنوعی هیروشیما» را کلید زد، انجمن وقف هماهنگی حکمرانی در عرصه هوش مصنوعی. در ماه ژوئن، پارلمان اروپایی، پیشنویس «قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا» را تصویب کرد، اولین تلاش جامع اتحادیه اروپا برای برپایی حفاظهایی حول صنعت هوش مصنوعی. در ماه ژوئیه هم، آنتونیو گوترش؛ دبیر کل سازمان ملل متحد، خواستار برپایی «دیدهبان جهانی مقررات هوش مصنوعی» شد. همزمان در ایالاتمتحده، سیاستمداران هر دو جناح خواستار اقدام برای تنظیم مقررات شدهاند؛ اما خیلیها با تد کروز، سناتور جمهوریخواه تگزاس، موافق هستند.کروز در ماه ژوئن چنین نتیجهگیریای را اعلام کرد که کنگره «نمیداند دارد چه غلطی میکند». متأسفانه، بخش زیادی از گفتوگوها درباره حکمرانی عرصه هوش مصنوعی در دام یک دوراهی جعلی و خطرناک مانده است: استفاده از هوش مصنوعی بهعنوان اهرمی برای افزایش قدرت ملی یا خفه کردنش برای پرهیز از خطراتش. حتی آنهایی که بهدرستی مشکل را تشخیص میدهند، دارند سعی میکنند آن را با چپاندن هوش مصنوعی در چارچوبهای حکمرانی موجود یا تاریخی حل کنند؛ اما هوش مصنوعی را نمیتوان مثل فناوریهای پیشین تحت حکمرانی گرفت، مثل هیچکدامشان؛ همین حالا هم دارد تصورات سنتی را از قدرت ژئوپلیتیکال تغییر میدهد.
گر بناست حکمرانی جهانی بر هوش مصنوعی ممکن شود، نظام بینالملل باید از مفاهیم سنتی خودمختاری عبور کند و از حضور شرکتهای فناوری بر سر میز گفتوگو استقبال کند. جامعه بینالمللی نیاز دارد، در فرضیات اساسیاش درباره نظم ژئوپلیتیکال تجدیدنظر کند. چالشی که بهاندازه هوش مصنوعی، غیرعادی و فوری است، راهحلی نو لازم دارد. قبل از اینکه سیاستگذاران بتوانند شروع به تنظیم ساختار مقرراتی مناسبی کنند، نیاز خواهند داشت که درباره اصول اساسی نحوه حکمرانی بر هوش مصنوعی توافق کنند. برای شروع، نیاز خواهد بود، هرگونه چارچوب حکمرانی، محتاط، چابک، دربرگیرنده، نفوذناپذیر و هدفمند باشد. بر پایه این اصول، سیاستگذاران باید لااقل سه رژیم حکمرانی همپوشان ایجاد کنند: یکی برای مشخص کردن حقایق و مشاوره به دولتها درباره خطرات هوش مصنوعی، یکی برای پیشگیری از یک رقابت تسلیحاتی تمامعیار در این عرصه بین دولتها و یکی برای مدیریت نیروهای مخرب یک فناوری که با هیچکدام ازآنچه جهان پیشتر دیده، شباهت ندارد.
برتری یافتن در هوش مصنوعی، هدفی راهبردی برای هر دولتی خواهد شد که منابع رقابت را داشته باشد؛ راهبردی که با کمترین میزان خلاقیت و تخیل باشد، برای پیشروهای عرصه هوش مصنوعی پول خواهد پاشید یا تلاش خواهد کرد، ابررایانهها و الگوریتمها را بسازد و کنترل کند. راهبردهای ظریفتر، برتریهای خاص رقابتی را رشد خواهد داد، چنانکه فرانسه به دنبال چنین کاری است و با حمایت مستقیم از استارتاپهای هوش مصنوعی چنین خواهد کرد. بریتانیا هم با استفاده مؤکد از دانشگاههای کلاس جهانیاش و اکوسیستم سرمایهگذاری ریسکپذیرش چنین میکند. اتحادیه اروپا نیز این کار را با شکل دادن به گفتوگوی جهانی درباره تنظیم مقررات و تعیین هنجارها میکند. شاید در پایان جنگ سرد، کشورهای قدرتمند همکاری کردند تا ترسهای یکدیگر را آرام کنند و مسابقه قدرتی را که در حوزه فناوری بود و بالقوه میتوانست مخرب ثبات باشد، مهار کنند؛ اما محیط ژئوپلیتیکال پرتنش امروز، چنین همکاریای را بسیار سختتر میکند. هوش مصنوعی پتانسیل این را دارد که برتری قابلتوجهی را در عرصههای نظامی و اقتصادی در مقابل دشمنان ممکن کند. دو بازیگری که بیشترین اهمیت را دارند، یعنی چین و ایالاتمتحده، به درست یا غلط، هر دو توسعه هوش مصنوعی را بازی حاصل جمع صفری میبینند که به برنده، برتری راهبردی تعیینکنندهای را برای دهههای پیش رو خواهد داد. این دینامیک حاصل جمع صفر و فقدان اعتماد در هر دو سمت، به این معناست که پکن و واشنگتن بهجای آرام کردن ماجرا، روی شتاب دادن به توسعه هوش مصنوعی تمرکز کردهاند. از نگاه آنها، «توقف» در توسعه برای ارزیابی خطرها، چیزی که برخی از پیشگامان صنعت هوش مصنوعی خواستارش شدهاند، در حد خلع سلاح یکجانبهای، احمقانه است. بعضی از چالشهای هوش مصنوعی، به میزان محدودی شبیه چالشهای قبلی فناوریهای دیجیتال هستند. بسترهای اینترنتی، شبکههای اجتماعی و حتی دستگاههایی مانند گوشیهای هوشمند، همهشان تا حدی در فضاهای محدودی که تحت کنترل سازندگانشان است، پیش میروند. زمانهایی که دولتها اراده سیاسیاش را فراهم کردهاند، توانستهاند رژیمهای مقرراتی را برای این فناوریها پیاده کنند؛ اما حدود یک دهه طول کشید تا چنین مقرراتی در اتحادیه اروپا عملی شود و هنوز هم در ایالاتمتحده، کاملاً تحققنیافته است. هوش مصنوعی، بسیار سریعتر از آن پیش میرود که سیاستگذاران با سرعتهای معمولشان به آن واکنش نشان دهند. همه اینها یعنی لااقل در چند سال آینده، مسیر هوش مصنوعی را تصمیمات مشتی شرکت خصوصی تعیین خواهد کرد؛ بهعبارتدیگر، اهالی فناوری و نه سیاستگذاران یا دیوانسالاران، اقتدارشان را بر این نیرو اعمال خواهند کرد؛ نیرویی که ممکن است هم قدرت دولت-ملتها و هم نحوه ارتباطشان با یکدیگر را عمیقاً تغییر دهد.
روشنسازکلام
هوش مصنوعی میتواند کاتالیزوری منحصربهفرد برای تغییر باشد؛ اما بههیچوجه آخرین فناوری مخرب نخواهد بود که بشریت با آن مواجه میشود. کوانتوم کامپیوترها، فناوریهای زیستی، فناوریهای نانو و رباتیک هم پتانسیل این را دارند که از اساس شکل جدید به دنیا بدهند. حکمرانی موفق بر هوش مصنوعی به دنیا کمک خواهد کرد بر آن فناوریها هم حکمرانی کنند.
قرن بیستویکم، چند چالش بهسختی هوش مصنوعی و چند فرصت به امیدوارکنندگی هوش مصنوعی بر سر راه خواهد گذاشت. در قرن پیشین، سیاستگذاران شروع به برپایی معماری حکمرانی جهانی کردند و امید داشتند این معماری، از پس کارهای لازم در آن دوران بر خواهد آمد. حالا، باید معماری تازهای برای حکمرانی بسازند تا از پس نیرویی بربیایند که مهیبترین و بهصورت بالقوه تعیینکنندهترین نیروی این عصر خواهد بود. سال ۲۰۳۵ همین نزدیکیهاست. وقتی برای تلف کردن نداریم.