گزیده جستار: بایـدن بیشـتر بـر رقابـت تمرکـز دارد تـا فریبـکاری. هدف او جدا شدن از چیـن نیسـت، بلکـه ایجـاد چیـزی اسـت کـه مشـاور امنیـت ملـی ایالاتمتحده؛ جیـک سـالیوان، آن را «حیـاط کوچـک بـا حصـار بلنـد» (Small Yard with a High Fence) مینامد.
اين نوشتار در تاريخ بیستوچهارم تیرماه ۱۴۰۲ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
تغییر ارتودکس اقتصادی آمریکا
سرمایهداری رابطۀ عجیبی با تاریخ ایالاتمتحده دارد. درحالیکه اکثر جوامع جهانِ آتلانتیکی-اروپایی تاریخ خود را، دستکم تااندازهای، حول گذار از فئودالیسم به سرمایهداری یا بر اساس مواجهۀ دشوار (و غالباً بحرانی) خود با سرمایهداری تعریف کردهاند، تاریخ مستعمرات بریتانیایی آمریکای شمالی و سپس ایالاتمتحده، با تاریخ شکلگیری سرمایهداری همزمان است. کارل دَگر، تاریخنگار، زمانی نوشت که سرمایهداری «با نخستین کشتیها» به آمریکای شمالی آمد؛ هرچند سادهانگارانه به نظر برسد، اشارۀ او به معنای عمیقتری است مبنی بر اینکه مالکیت خصوصی، مالاندوزی و فردگرایی بنیانی بود که این کشور بر آن بنا شد. چند فهم مختلف از سرمایهداری وجود دارد: شکلی از استثمار نیروی کار و استخراج مازاد؛ خصوصیسازی مالکیت و گسترش چرخههای کالایی؛ شبکهای بزرگ از تولید و تبادل که درهمتنیدگیاش پیوسته روبه رشد است و ترکیبی از تمام این موارد در ابعادی متفاوت.
جاناتان لوی در کتاب اعصار سرمایهداری آمریکایی ادعا میکند که میتوان تاریخ سرمایهداری ایالاتمتحده را به چهار دوره، با بازههای زمانی مرتب، محدود و پیوسته، تقسیم کرد. نخستین دوره «عصر تجارت» است که ما را از سازماندهی مجدد مستعمرات بریتانیا در آمریکای شمالی تا جدایی ایالات بردهدار جنوبی میبرد: دو قرن کامل. دورۀ دوم «عصر سرمایه» است که در بحبوحۀ جنگ داخلی آغاز میشود و تا بحران بزرگ به درازا میکشد: هشت دهه. سومین دوره «عصر کنترل» است که دورۀ پُرهیاهویی از طرح نو (New Deal) گرفته تا دهۀ ۱۹۷۰ را در برمیگیرد: پنج دهه. آخرین دوره «عصر آشوب» است که با «شوک» نرخ بهرۀ پل واکر و انتخاب رونالد ریگان آغاز میشود و به گفتۀ لوی تا زمان نگارش این کتاب پابرجاست: چهار دهه گذشته و همچنان ادامه دارد. مشخصۀ هر دوره غلبه و رواج شکل خاصی از سرمایه است و منشأ ایجاد هر دوره بحرانهای سیاسی و مداخلات دولت است.
در این میان امانوئل والرشتاین و اخیراً سون بِکِرت تأکید کردهاند که سرمایهداری میبایست بهصورت نظامی جهانی با اجزایی پیچیده و بههمپیوسته درک شود.
1) ارتودکس اقتصادی قدیم آمریکا
اگـر بـه کژاندیشیهای تاریخـی علاقهمنـد هسـتید، سـخنرانی بیـل کلینتـون در سـال 2000 را بخوانیـد کـه از کنگــره درخواســت کــرده بــود تــا بــا عضویــت چیــن در ســازمان تجــارت جهانــی موافقــت کننــد. کلینتــون عقیــده داشــت ورود چیــن بــه نفــع آمریکاییها بـوده و بـه آزادی جامعـه چیـن نیـز کمـک میکند. کلینتــون بــا خنــده پذیرفــت: «شــکی نیســت کــه چیــن تــلاش بســیاری بــرای ســختگیری در مــورد اینترنــت بــه عملآورده؛ ولــی ایــن چیــزی نیســت جــز آب در هــاون کوبیــدن» (Nail Jello to the Wall).
اگر میخواهید از تحولات جهان سر دربیاورید، سیاست خارجی ایالاتمتحده را بشناسید. اگر میخواهید از سیاست خارجی ایالاتمتحده سر دربیاورید، سیاست داخلی ایالاتمتحده را بشناسید.
گری گرستل؛ از برجستهترین اساتید تاریخ آمریکا، در کتاب «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال: آمریکا و جهان در عصر بازار آزاد»؛ که اخیراً ترجمۀ آن توسط فرخ قبادی در نشر نگاه معاصر نیز منتشر شده، آورده است که کلینتون وقتی در سال 1993 پا به کاخ سفید گذاشت، هنوز معلوم نبود قرار است بدل به یک مجری مصمم سیاستهای نئولیبرالیسم بدل شود؛ چراکه با گارد چپ واردشده بود و روی ایجاد یک نظام درمانی تأکید داشت؛ اما زود به دیوار سفت واقعیت خورد. بعد از شکست در انتخابات پارلمانی سال 1994؛ شکستی که در آن جمهوری خواهان کنترل مجلس و سنا را به دست گرفتند، امری بیسابقه از سال 1946. اودیک موریس را وارد محفل درونی خود کرد تا ابعاد شکست را مهار کند. موریس یک «کار راهانداز» سیاسی بود. او یک راهبرد پیشنهاد کرد به اسم «مثلثسازی» (Triangulation). بر اساس این راهبرد، کلینتون میبایست ایدههای جمهوریخواهان را تصاحب میکرد و با اعمال برخی تغییرات آنها را بهعنوان پیشنهادهای دموکراتها ارائه میکرد. سیاستهای منتج از این ترفند، نه سیاستهای جمهوریخواهانه بودند و نه سیاستهای سنتی دموکراتها؛ بلکه جایگاه مستقلی برای خود مییافتند و بهاصطلاح به ضلع سوم مثلث تبدیل میشدند. کلینتون و موریس به این نتیجه رسیده بودند که انگارههای اصلی جمهوری خواهان در مورد اقتصاد آنقدر نیرومند بودند که هیچ نامزد دموکراتی نمیتوانست با موضعگیری علیه آنها در انتخابات پیروز شود. کلینتون در سال 1993 نفتا را تصویب کرد و بدین ترتیب تمام آمریکای شمالی را بدل به بازار مشترک کرد. در سال 1994 از تشکیل سازمان تجارت جهانی و برنامۀ آن برای اجرای اصول نئولیبرالی در سطح بینالمللی حمایت کرد؛ پروژهای که بعداً «توافق واشنگتن» نامیده شد. در سال 1996، از صنعت غولآسای مخابرات مقرراتزدایی کرد. بعد همین کار را با صنعت برق؛ که اقتصاد جدید آی.تی. بر آن اتکا داشت، انجام داد. در سال 1999 از لغو قانون گلاس-استیگل توسط کنگره حمایت کرد.
اگر در دوران کلینتون، نظم نئولیبرال در آمریکا مسلط شده و در کشورهای متحدش توسعه یافته بود، دوران بوش پسر، دوران صدور آن به جهان بود. بوش پسر در ابتدای ریاستجمهوریاش جز کم کردن مالیاتهایی که کلینتون برقرار کرده بود، کار دیگری نداشت؛ اما حمله القاعده به برجهای تجارت جهانی، چشمانداز ریاست جمهوری او را دگرگون کرد.
شلختهبازی بوش با تازهکاری اوباما تکمیل شد. اوباما که با کمپین متفاوتش امید را در دل میلیونها آمریکایی برانگیخته بود، خلاقیت خوبی داشت؛ اما این خلاقیت به تاکتیکهای کمپین کردن محدود شد. او نه خلاقیتی در استراتژی داشت و نه تجربهای. تازهکارتر از آنی بود که در واشنگتن ایدهای و تیمی از آن خود داشته باشد. با این اوصاف، جای تعجب نداشت که در مواجهه با بحران مالی، تیم والاستریتی کلینتون را فراخواند.
درنهایت دولت ترامپ نشانۀ شکاف جدی در نخبگان بر سر ارزشهای نئولیبرال بود. نفس حضور ترامپ در کاخ سفید؛ بهعبارتیدیگر حضور کسی که اعتقاد بیخللی به توافق نئولیبرال نداشت در مرکز سیاست آمریکا، نماد ترک خوردن هژمونی نظمی بود که دستکم 40 سال بدون معارض بر سیاست آمریکا مسلط بود. کرونا آخرین ضربه را به مهمترین ارزش این نظام زد و دخالت دولت را بدون هیچ مخالفت جدی در میان نخبگان جا انداخت.
2) ارتودکس اقتصادی جدید آمریکا
کمتــر از ربــع قــرن بعــد چیــن پشــت یــک دیــوار امنیتــی بــزرگ (Great Firewall) زندگــی میکند و اجمــاع واشــنگتن مدتهاست کــه از بیــن رفتــه اســت. ایـن اصطلاح توسـط یـک اقتصـاددان انگلیسـی در سـال 1989 ابداع شـد و مشـتمل بـر اصول بـازار آزاد بــود. ضمانــت اجــرای آن بر عهده ایالاتمتحده و نیروهـای پشـتیبانی آن نیـز بانـک جهانـی و صندوق بینالمللی پــول بودنــد. فهرســت راهنمــای آنها اقتصـادی بـود. پـس از پایـان جنـگ سـرد منحصراً ژئوپلیتیـک اهمیـت خـود را ازدستداده بـود. بـا بـه تاریـخ پیوسـتن ایـن طـرز تفکـر، هـدف ادغـام چیــن در اقتصــاد جهانــی بــا بحــث در مــورد چگونگــی تجزیـه چیـن جایگزیـن شـده اسـت. سـخنرانی کلینتـون در دوران اوج اجمـاع واشـنگتن را بـا موضوعات مطرح در نشستهای اخیر G7 کـه بـر جدایـی از چیــن متمرکــز است، مقایســه کنیــد. وضعیــت بــه حاشــیه راندهشده صنــدوق بینالمللی پــول و بانــک جهانــی در اقتصــاد جهانــی امــروزی را بــا ســاختار سلطهگر برتــون وودز در دهــه 1990 مقایســه کنیــد.
ادوارد لوس در فاینَنشال تایمز می نویسد که نســخه جدیــد اجمــاع واشــنگتن از ســه جنبــه کلیـدی بـا نسـخه قدیمـی آن متفـاوت اسـت. اول اینکـه واشــنگتن دیگــر امپراتــوری رم شکستناپذیر دنیــای امـروز نیسـت. رقیبـی بـه نـام پکـن دارد؛ بنابرایـن اجماع جدیـد تـا حـدود زیـادی بـه خـود واشـنگتن محدود شــده و دیگــر آن ایالاتمتحده متکبــری نیســت کــه اســتانداردهای جهانــی را پــس از پایــان جنــگ ســرد تعییـن کـرد. ایـن یـک اجمـاع سیاسـی آمریکایـی اسـت کــه دونالــد ترامــپ سرسختترین نماینــده آن اســت. او از اینکــه چگونــه تجــارت بــا چیــن موجــب «کشــتار آمریکایـی» (American Carnage) شـده و بـه «تجـاوز» (Rape) بـه آمریـکا منجـر شـده صحبـت میکند. بیـان جـو بایـدن بسـیار ملایمتر اســت؛ امــا عملکــرد وی شــدیدتر اســت. سیاســت بایـدن از نـوع ترامپیسـم بـا ماسـکی انسـانی اسـت.
جنبـه دوم این اسـت که اجماع جدیـد، ژئوپلیتیکی اســت. اجمــاع جدیــد دارای ابزارهــای اقتصــادی اســت؛ ماننــد بازســازی زنجیــره تأمین، اولویت دادن بــه تابآوری در برابــر کارایــی و سیاســت صنعتــی. بااینحال تــا حــد زیــادی ابــزاری بــرای رســیدن بـه اهـداف امنیـت ملـی یعنـی مهـار چیـن اسـت. اجمــاع قدیمــی یــک بــازی بــا جمــع مثبــت بــود. اگــر یــک کشــور ثروتمندتــر میشد، کشــورهای دیگــر نیــز ثروتمندتــر میشدند. اجمــاع جدیــد یــک بــازی بــا جمـع صفـر اسـت. هزینه رشـد یک کشـور را کشـور دیگــر میپردازد.
تفــاوت ســوم ایــن اســت کــه اجمــاع قبلــی خوشبینانه بــود، اجمــاع جدیــد بــه همــان انــدازه بدبینانــه اســت. از ایــن نظــر اجمــاع جایگزیــن شــده روحیـه آمریکایـی کمتـری دارد. روحیـۀ میتوان انجـام داد بــا سیاههای از نمیتوان انجــام داد، جایگزیــن شــده اســت. ایالاتمتحده امــروزی نمیتواند معاملات تجــاری انجــام دهــد، نمیتواند دربــاره قوانیــن دیجیتــال جهانــی مذاکــره کنــد، نمیتواند از قوانیــن ســازمان تجــارت جهانــی تبعیــت کنــد و نمیتواند از اصلاحات برتــون وودز حمایــت کنــد. واشــنگتن اعتقــاد خــود بــه چندجانبه گرایی اقتصــادی (Economic Multilateralism) را ازدستداده اســت.
آیــا اجمــاع جدیــد کارگــر خواهــد افتــاد؟ آزمــون نهایـی ایـن اسـت کـه آیـا چیـن را میتوان بـه شیوههای مختلــف مهــار، مشــارکت، رقابــت و فریــب بــه پذیــرش نظمـی تحـت رهبـری ایالاتمتحده سـوق داد یـا خیـر. واشـنگتن امـروزی همـه ایـن رویکردهـا را کـه برخـی از آنها از دیگـران پیچیدهتر هسـتند را اعمـال کـرده اسـت. بایـدن بیشـتر بـر رقابـت تمرکـز دارد تـا فریبـکاری. هدف او جدا شدن از چیـن نیسـت، بلکـه ایجـاد چیـزی اسـت کـه مشـاور امنیـت ملـی ایالاتمتحده؛ جیـک سـالیوان، آن را «حیـاط کوچـک بـا حصـار بلنـد» (Small Yard with a High Fence) مینامد.
ایــن بــدان معناســت کــه آمریــکا بــه تجــارت بــا چیــن ادامــه خواهــد داد؛ بهجز کالاهایــی کــه ممکــن اســت توســط چیــن بــرای ارتقــای ارتــش اســتفاده شــود بالأخص در صنعــت نیمههادیهــای ســطح بــالا و هــر چیــزی کــه جاهطلبیهای چیــن در حـوزه هـوش مصنوعـی را تقویـت کنـد. بـه قطـع نمیتوان مــرزی را بــرای حیــاط کوچــک ســالیوان معیــن کــرد کــه ایــن امــکان را داشــته باشــد کــه در طـول زمـان گسـترش یابـد. بااینحال در مقایسـه بـا طـرفداران خصومـت بـا چیـن خـارج از دولـت بایـدن، رویکـرد سـالیوان ظریـف و انعطافپذیر اسـت.
در پاسخ به این پرسش که در یک چشمانداز استراتژیک، در شرایط کنونی رابطه آمریکا و چین چگونه قابل ارزیابی است کاظم سجادپور؛ استاد دانشکده روابط بین الملل، بر این نظر است که باید به اهمیت بنیادین رابطه آمریکا و چین، «ماهیت» چندلایه آن و «جهت» راهبردی آن توجه کرد. دقت در این موضوعات روشن میکند که دو طرف به سمت مدیریت رابطه دوجانبه، جلوگیری از افزایش تنش و رفتاری ترکیبی نسبت به یکدیگر در حال حرکتاند که نتیجه آنگونهای ثباتسازی در رابطه دوجانبه است. اهمیت راهبردی روابط چین و آمریکا نهفقط برای این دو کشور، بلکه در سرنوشت جهان تأثیرگذار است. رابطه آمریکا و چین، ازنظر اقتصادی آنچنان به هم تنیده شده است که برخی واژه وابستگی متقابل (Interdependence) را کافی نمیدانند و معتقدند وابستگی متقابل بسیار شدید (over Interdependence) توضیحدهنده رابطه است. چنین رابطه بههمتنیدهای که طی آن چین بیش از 1300 میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا را خریداری و 450 هزار دانشجوی چینی در مؤسسات آموزش عالی آمریکا تحصیل میکنند، بیتردید منحصربهفرد و از نزدیکترین رابطههای اقتصادی است؛ اما این تمام ماجرا نیست. در کنار این بههمتنیدگی اقتصادی تنشهایی مخصوصاً در پروندههایی مثل تایوان، حقوق بشر، دریای جنوبی چین، روابط با روسیه، موضوع اوکراین و از همه مهمتر برآمدن آرام و تدریجی چین بهعنوان کنشگری در روابط اقتصاد جهانی، رابطه دو کشور را پرتنش کرده است. در این رنگارنگی آرا و دیدگاهها، صورتبندیهایی در آمریکا از چگونگی مدیریت رابطه با چین ازنظر سیاستگذاری صنعتی تا مسائل دیگر انجام شده که درخور توجه است. یک صورتبندی با سه حرف C ارائه میشود و تا حدودی چارچوب اصلی سیاست نظام آمریکاست. C اول (Containment) یا مهار چین است. C دوم (Cooperation) همکاری با چین است و C سوم (Competition) رقابت با چین است. این سه C بهصورت همزمان دنبال میشود. در دستگاه محاسباتی غرب بهطور عام و آمریکا بهطور خاص چین از یک ماهیت تکخطی برخوردار نیست. در مواردی منافع دو طرف متضاد است (Rival). در مواردی دو طرف شریکاند (Partner) و در برخی از پروندهها چین خنثی است (Neutral). در چنین متنی در چند سال گذشته در ایالاتمتحده بر ابعاد ترکیبی رقابت و همکاری با افزودگی چگالی رقابت با چین سخن گفته شد و سیاست زوجزدایی (Decoupling) مطرح شد؛ به این صورت که از بههمتنیدگی و ممزوج شدگی رابطه اقتصادی و وابستگی شدید متقابل باید کاست. به نظر میرسد اما سیاست زوجزدایی چندان تفسیرنشده است و مفهومپردازی جدیدی که چند ماه گذشته رایج شده، سیاست ریسکزدایی (Derisking) است. به این معنی که باید از ریسک و به خطر انداختن حوزههایی از اقتصاد و تکنولوژی در روابط دوجانبه که بر امنیت ملی آمریکا آسیب میزند، جلوگیری کرد. همه اینها به معنای آن است که آمریکا و چین به سمت مدیریت تنش درحرکتاند. دو طرف نمیخواهند تنش زیادتر و عمیقتر شود.
طی چهار روز از پنجم تا هشتم تیر ۱۴۰۲، حدود ۱۵۰۰ نفر از ۹۰ کشور در چین گرد هم آمدند تا آخرین تحولاتِ اقتصادی و ژئوپلیتیک جهان را بررسی کنند. این اجلاس به ابتکار داووس و با میزبانی چین برگزار شد. در این چهار روز، ۱۲۰ میزگرد تشکیل شد و متخصصانی از غرب و شرق، دیدگاهها و دستاوردهای علمی خود را با دیگران در میان گذاشتند. محمود سریعالقلم؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی، جذابترین سخنرانی را ارائۀ نخستوزیر چین؛ لی چیانگ، در ابتدای اجلاس دانسته است. حس میشد سخنرانی نخستوزیر چین را شاید تیمی 20 نفره از اقتصاددانان، سیاستورزان و استراتژیستها تهیه و تنظیم کرده بودند. واژههای دقیق، جملهبندیهای حسابشده، قالب روشن و علمی و متن مملو از جهتگیری و پیغام بود؛ مانند هر سیاستمدار حرفهای دیگر در سطح جهان، سخنرانی پر از آمار و ارقام بود؛ زیرا دقت و تمرکز و فاصله گرفتن از ابهام تنها با آمار امکانپذیر است. نخستوزیر چین بر کار جمعی، رقابت مسالمتآمیز، گسترش حجم اقتصاد جهانی، ثبات سیاسی، نظام بازار و سرمایهداری، تداوم تماس و معاشرت میان قدرتهای بزرگ، تأکید بر محوریت شرکتها، جلوگیری از سوءتفاهم، بازی برد-برد اقتصادی و سیاسی، اجماعسازی سیاسی و ژئوپلیتیک، ایدئولوژیزدایی از روابط اقتصادی بینالملل و پذیرش یک سیستم جهانی سرمایهداری اقتصادی با تنوعات تمدنی تأکید کرد. او مفهوم ریسک زدایی (Derisking) که غربیها بهجای جداییسازی اقتصاد از چین (Decoupling) استفاده میکنند را نادرست خطاب کرد و تنیده شدن نظامهای اقتصادی را غیرقابلبازگشت تفسیر کرد. تقابل آمریکا و شوروی در دوره جنگ سرد، تقابل دو سیستم بود. تقابل چین و آمریکا اما در داخل یک سیستم سرمایهداری جهانی است و کلید موضوع این است: کدامیک میتواند به پسانداز و درآمد بیشتر، نرخ رشد بالاتر و فناوریهای پیشرفتهتری نسبت به دیگری دست یابد؟
جو بایدن اخیراً در گفتوگویی با فرید زکریا، در برنامه جیپیاس شبکه سیانان، بهصراحت عنوان کرد که آمریکا بهدنبال رابطهای رقابتی با چین است اما درعینحال دنبال همکاری با پکن نیز هست. ازنظر او چین در حال حاضر در مسیر رشد است. چین ظرفیت بالقوه بسیار زیادی دارد اما مشکلات بزرگی نیز دارد؛ بنابراین دو مسئله وجود دارد که من سعی کردهام در رابطه با سیاست چین انجامشان دهم. اتفاقاً، با شی جینپینگ بیشتر از هر رهبر جهانی دیگری ملاقات کردهام. من در دورانی که معاون رئیسجمهوری بودم ساعتها باهم حرف زدهایم. زمانی که معاون رئیسجمهوری بودم اوقات زیادی را با او گذراندم، بنابراین ما یکدیگر را خیلی خوب درک میکنیم. نکته دوم این است که همهچیز در حال تغییر است. حتماً قبلاً شنیدهاید که گفتم جهان در نقطه عطف است. مهم نیست که چه اتفاقی میافتد. چین به لحاظ تحولات داخلیاش در موقعیت متفاوتی است. برای شما یک مثال میزنم. شی جینپینگ اغلب به من میگوید، نه اغلب، در دو نوبت، با من تماس گرفت و گفت چرا ازآنچه در غرب چین و مسائل مربوط کار در شرایط بردهداری و غیره میگذرد، انتقاد میکنم. من گفتم، به یاد داشته باشید شما به من گفتید که برای اینکه چین بتواند امنیت داشته باشد، باید یک رهبر داشته باشد. گفتم ایالاتمتحده منحصربهفردترین ملت دنیاست. ما بر اساس یک ایده سازماندهی شدهایم. این فقط ایده صرف نبود. ما این حقایق را بدیهی میدانیم و معتقدیم همه مردان و زنان برابر آفریدهشدهاند و به آنچه معتقدیم عمل میکنیم. ازنظر من سکوت رئیسجمهور آمریکا در این موارد، درست نیست. من فکر میکنم راهی برای حلوفصل مسائل وجود دارد. باید یک رابطه کاری بین ما و چین ایجاد شود که به نفع هر دو طرف باشد. آخرین چیزی که در این مورد به شما میگویم این است که پس از ملاقات رئیسجمهوری چین با روسها در مورد این رابطه جدید با او تماس گرفتم. به او گفتم که نمیخواهم تهدید کنم و فقط واقعیات را میگویم. گفتم، از زمانی که روسیه وارد اوکراین شد، 600 شرکت آمریکایی از روسیه خارج شدند. شما به من گفتهاید که اقتصاد شما به سرمایهگذاری اروپا و ایالاتمتحده نیاز دارد؛ بنابراین مراقب باشید. خیلی مراقب باشید. شی جینپینگ گوش داد و سخنی نگفت. او در مورد فاجعهبار بودن جنگ هستهای صحبت کرد. مفهومی به نام امنیت وجود دارد که لازم و ضروری است. بههرحال فکر میکنم یکراهی وجود دارد که بتوانیم از طریق آن کارکنیم و به همین دلیل است که زمان زیادی را صرف تقویت کردن این راهکار کردم. ما قصد داریم گروه چهار را که شامل هند، استرالیا، ایالاتمتحده و ژاپن است، تقویت کنیم. در این مورد تماسی از شی جینپینگ دریافت کردم. گفت چرا این کارها را میکنی؟ گفتم ما این کار را برای محاصره کردن شما انجام نمیدهیم، ما این کار را برای حفظ ثبات در اقیانوس هند و دریای چین جنوبی انجام میدهیم؛ زیرا ما معتقدیم که قوانین مربوط به رژیمهای هوایی بینالمللی، فضای بینالمللی و آبهای بینالمللی باید حفظ شود. فکر میکنم که رئیسجمهوری چین میخواهد چین بهعنوان قدرت پیشرو و تعیینکننده، جایگزین ایالاتمتحده شود. منظورم این است که من مطمئن هستم او میخواهد بزرگترین اقتصاد جهان و بزرگترین ظرفیت نظامی در جهان را داشته باشد و میخواهد قوانین نظم بینالمللی را بازنویسی کند؛ البته نه همه قوانین را. یکبار اما در گفتوگویش با من گفت که وقتی قوانین در مورد فضای هوایی بینالمللی و غیره نوشته شد، چین مشارکتی در آن نداشت. اما من فکر نمیکنم که او بخواهد به دنبال درگیری جنگی و گسترش قلمرو برود. گاهی به همکارانم میگویم که من بیش از 180 ساعت را از طریق نرمافزار زوم، صرف صحبت با همکارانم در ناتو و همکاران اروپایی خودکردهام. به آنها میگویم، آیا هیچ رهبر جهانی را میشناسید که بخواهد جایش را با شی جینپینگ عوض کند؟ و بگوید من مشکلات آنها را برمیدارم و شما مشکلات من را. من نمیدانم کسی این کار را خواهد کرد یا نه. ازآنجاییکه او مرد بد یا خوب نیست، شرایط بسیار پیچیده است. بهعنوانمثال، این کمربند راه جدید که قرار است ایجاد شود باعث شده چین در کشورهای دیگر سرمایهگذاری کند؛ اما این کشورها در دردسر واقعی هستند.
روشنسازکلام
بـا پایـان رقابـت ژئوپلتیکی-ایدئولوژیکـی جنـگ سـرد اهمیـت جغرافیـا در اقتصـاد جهانـی کمرنـگ شـد. بـا گسـترش سـازوکار ارزهـای جهانـروا در ایـن دوره دیگـر مهـم نبـود کـه محـل کسـب درآمـد کجاسـت یـا در چـه محلـی بایـد مصرف شـود. ارز جهانـروا یـک زمیـن مسـطح را بـرای اقتصـاد جهـان پدیـد آورد کـه میشد بـا زدن عصـای معجزهآسای آن هـر بیابانـی را گلسـتان کـرد. ایـن سـازوکار بـود کـه اساساً مختصـات نظـم جهانـی را بهکلی تغییـر داد؛ قدرتهای بــزرگ بــا برونسپاری و جهانیسازی زنجیرههای ارزش خــود در لایههــای بالاتر زنجیــره ارزش کــه ارزشافزوده بیشــتری تولیــد میکرد نشســتند؛ یعنــی در لایــۀ مالــی و تجــاری. ایــن یعنــی کار در کشــورهایی کــه عوامــل تولیــد ارزانتر بـود صـورت میگرفت؛ ولـی صاحـب و مالـک ایـن کار قدرتها بودنـد. ایـن دوره را بـا اصـول نئولیبرالـی حرکـت آزاد عوامــل تولیــد و حاکمیــت نهادهــای اقتصــادی جهانــی و حمایــت از آزادســازی و خصوصیسازی اقتصــاد میتوان توصیـف نمـود. کلیـه اصـول ایـن دوره تحـت عنـوان اجمـاع واشـنگتن شـناخته میشود. بـا تغییـر در مدارهـای قـدرت جهانـی، قدرتـی ماننـد آمریـکا امـا میبیند کـه ازیکطرف تولیـد داخلـی ضعیفتری پیداکرده و شـهروندش بیـکار میشود و از طـرف دیگـر بـا قدرتیابی رقبـای ژئوپلیتیکیاش هژمونـی ارزی خـود را در حـال از دسـت رفتـن میبیند. سـخنرانی اخیـر جیـک سـالیوان کـه اساساً یـک تعریـف امنیتـی از اقتصـاد جهـان ارائـه میدهد در همیـن راسـتا قابلفهم اسـت. اجماع جدید واشـنگتن وارد ادبیـات رسـمی ایالاتمتحده آمریـکا شـده و دلالتهای ژئوپلیتیکی بسـیاری ازجمله متنوعسـازی زنجیـره تأمین و گسـترش تولیـد داخلـی در قالب سیاست صنعتی دارد.
بدین ترتیب همچنـان ایــن ســؤال مطــرح اســت: چگونــه میتوان چیــن را بــه پذیــرش نظمــی تحــت رهبــری ایالاتمتحده واداشـت کـه خـود آمریـکا دیگـر بـه آن باور نـدارد؟ بایـدن همچنـان پاسـخ روشـنی بـه ایـن سـؤال نـداده؛ زیـرا سـؤال بسـیار سـختی اسـت. قصـد او محروم کردن چیـن از دسـتیابی بـه ابزارهایـی اسـت کـه بـه برابـری نظامـی ایـن کشـور بـا آمریـکا منجـر شـود بـدون آنکـه بـه تحریکـی بــرای درگیــری آمریــکا و چیــن و یــا کاهــش اقتصــادی جهانــی بینجامــد. جدایــی تمامعیار کشــورها همــه را فقیرتــر میکند و دنیای جرج اورولـی در کتاب 1984 از طرفیـن متخاصـم ایجـاد میکند. بازگشـت بـه وضعیـت پیشـین؛ چیـزی کـه کلینتـون آن را میستود، رشــد چیــن را تســریع خواهــد کــرد. ادوارد لوس در فاینَنشال تایمز می نویسد که راه میانـی بـرای اجمـاع واشـنگتن قدیـم و جدیـد ایـن اسـت کـه بهجای آنکـه تـر و خشـک را باهم بسـوزانیم، آنچـه از نسـخه قدیمـی خـوب بـود حفـظ گـردد. البتـه تاریـخ بـه پایـان نرسـیده و همینطور آینـده نیـز هنـوز نوشتهنشده اسـت و هیـچ قدرتـی نویسـنده مطلـق (Sole Author) آن نیـز نخواهـد بـود. آمریـکا امـا همچنـان نقـش پررنگتری در مـورد اینکـه فیلمنامه تاریـک یـا روشـن نوشـته خواهـد شـد، دارد.