گزیده جستار: چین همچنان بر کاهش توانایی بازیگران بینالمللی (Degrading the Ability) برای تزریق ریسک استراتژیک (Inject Strategic Risk) به تصمیمات خود با بهرهبرداری از شکافهای (Exploiting Cleavages) ناشی از اختلافنظر و تضاد منافع در میان متحدان ایالاتمتحده متمرکز است.
اين نوشتار در تاريخ بیستم اسفندماه ۱۴۰1 در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
طرح صلح چین برای اوکراین و
ترس آمریکا از نظم جهانی چندقطبی
پوتین هنوز یک جنگ تمامعیار (Total War) را در اوکراین شروع نکرده و استراتژی نیمهراه بهسوی جهنم (Halfway to Hell Strategy) اتخاذی روسیه تاکنون بد جواب نداده است. فارِن افرز در مقاله ای تصریح می کند که در سال اول حملۀ روسیه به اوکراین استراتژی تشدید نسبیِ (Partial Escalation Strategy) پوتین بهطورکلی برای او مفید بوده است. این استراتژی به او اجازه داده است که ثبات سیاسی را از طریق ترکیبی از ارعاب (Intimidation) و بیتفاوتی (Indifference) حفظ کند. این استراتژی در سطح بینالمللی و داخلی به او کمک کرد روسیه را برای یک جنگ بسیار طولانی آماده کند بدون آنکه انواع فداکاریهایی را انجام دهد که ممکن است درنهایت باعث شورش مردم شود و فراتر از همه به او ظرفیت انعطافپذیری را بخشیده است. گزینههای رادیکالتر ازجمله ملی سازی اقتصادی (Economic Nationalization) و بسیج کامل نیرو (Full Mobilization) هنوز باز هستند و بوروکراسی روسیه از قبل آماده است تا آن گزینهها را در صورت نیاز اجرایی کند. بر اساس بسیاری از نشانهها این رویکرد جزئی به جنگ (Partial Approach to Total War) تصادفی نیست. در عوض، به نظر میرسد روسیه یک استراتژی عمدی را دنبال میکند که هم غرب و هم جمعیت خود را هدف قرار میدهد. کرملین با اتخاذ چنین موضعی در قبال جنگ میتواند به غرب نشان دهد که آماده است هر کاری که برای پیروزی در اوکراین لازم است انجام دهد بدون آنکه لزوماً مجبور به جبران تهدیدات خود باشد در همین حال، دولت روسیه در داخل کشور میتواند به شهروندان عادی روسیه بفهماند که این گزینه را در اختیار دارد که سختگیرانهتر عمل کند، اما برای جلوگیری از بیگانه و دور شدن روسها از حکومت این کار را انجام نداده است. این استراتژی به پوتین راهی باز بهسوی تشدید تنش، اما بدون هزینههای فوری ارائه میدهد. پوتین دستکم از تابستان ۲۰۲۲ میلادی گزینه استفاده از سلاح هستهای تاکتیکی (Tactical Nuclear Weapon) را برای تغییر وضعیت به نفع روسیه روی میز گذاشته است. او در ماه سپتامبر اعلام کرد که روسیه آماده است تا از «تمام ابزارهای موجود» (All Available Means) در جنگ خود استفاده کند و «این یک بلوف نیست» (This was not a bluff). بااینوجود، علیرغم شکستهای بزرگ روسیه، پوتین این راه را انتخاب نکرد. در عوض، او یک جنگ متعارف را تشدید کرده که از طریق بسیج نیرو حملات هوایی گسترده علیه زیرساختهای اوکراینی تقویتشده است.
سؤال این است که این جنگ نهچندان کامل تا چه زمانی میتواند ادامه داشته باشد؟ هرچه جنگ بیشتر به طول انجامد پوتین مجبور خواهد شد اقدامات شدیدتری را که پیشتر تهدید عملی کردن آن را مطرح کرده انجام دهد.
1) طرح صلح چین برای اوکراین
به گزارش پولیتیکو، ویکتور اوربان برخلاف نظر همتایان غربی خود، در سخنرانی پرطمطراقی در جمع نمایندگان کشورش از طرح صلح چشمبادامیها حمایت کرد و با مهم خواندن آن در برهه فعلی گفت: «ما به آتشبس نیاز داریم. مذاکرات صلح باید آغاز شود و مجارستان در تمام نشستهای بینالمللی این خواسته را اعلام میکند. ما شاهدیم که اکثر کشور از طرح صلح حمایت کردهاند و مجارستان جدا از اکثریت جهان نیست؛ بنابراین ما با مهم خواندن طرح پکن از آن حمایت میکنیم». وی که در میانههای صحبتش با عبارات تندی از سوی نمایندگان گروه مخالف موردانتقاد شدید قرار گرفت، دلایل خود از این حمایت را اینگونه مطرح کرد: «دولت نگران تلاشهای اتحادیه اروپا برای تجهیز تسلیحاتی اوکراین با تانک و جنگندهها است؛ اتفاقی که اروپا را گامبهگام به سمت جنگ سوق میدهد. اگر شرایط به همین ترتیب پیش برود، چه کسی قرار است سرباز به اوکراین بفرستد. آنها میخواهند ما را بهسوی جنگ بکشانند؛ اما ما تسلیم تحریکهایشان نخواهیم شد». اوربان که یکی از مخالفان سیاست تحریمهای ضد روسی اتحادیه اروپا بهویژه در حوزه انرژی بود، به سیاستهای اتحادیه اروپا نیز تاخت و با اشاره به اینکه مجارستان سال گذشته حدود 10 میلیارد یورو برای منابع انرژی هزینه کرده است، خاطرنشان کرد: «بروکسل (منظور اتحادیۀ اروپا) پولهایش را از جیب ما درمیآورد!»
بر اساس سند بارگذاری شده در سایت وزارت خارجه چین، این کشور طرح صلح خود برای اوکراین (China’s Ukraine Peace Plan) را منتشر کرده است. وزارت امور خارجه پکن در بیانیۀ خود اعلام کرده است که درگیری و جنگ به نفع کسی نیست (Conflict and war benefit no one). همه طرفها باید منطقی بمانند و خویشتندار باشند، از دامن زدن به آتش (Fanning the Flames) و تشدید تنشها (Aggravating Tensions) اجتناب کنند و از وخامت بیشتر یا حتی خارج شدن از کنترل بحران (Spiraling out of Control) جلوگیری کنند. این طرح 12 بندی شامل احترام به قلمروی حاکمیتی همه کشورها، پرهیز از تقویت ذهنیت بروز جنگ سرد (Cold War Mentality)، پایان خشونت، تداوم مذاکرات صلح، حل بحران حقوق بشری، حمایت از حقوق شهروندان و اسرا، ایجاد امنیت تأسیسات هستهای، کاهش تهدید استراتژیک، تسهیل صادرات گندم، توقف تحریمهای یکسویه، ایجاد ثبات در زنجیرههای صنعتی و تأمین و تقویت روند بازسازی پس از جنگ (Post-conflict Reconstruction) میشود.
این طرح 12 بندی صلح از سوی چین که امریکا و همپیمانانش را نسبت به نقشآفرینی این کشور بهعنوان میانجی حل بحران اوکراین نگران کرده و مخالفتهای پراکنده آنها را برانگیخته است، شامل بندهایی است که هیچیک از طرفین این بحران بهآسانی حاضر به رد کردن آن نشدهاند. گرچه تمامی بندهای این طرح کلی بوده و هیچ محدودیت خاصی نیز برای کشورها قائل نشده است اما غربیها فقدان بند عقبنشینی نیروهای روسی را ازجمله نواقص این طرح میدانند و آن را دستاویزی برای انتقادات خود از چین کردهاند. این در حالی است که به نوشته سایت بینگامتون، کمی بعد از انتشار این سند، شِی جینپینگ، رئیسجمهور چین موضع بیطرفی کشورش در منازعه اوکراین را اعلام کرد. پکن طرح صلح خود را برای حل بحران شرق اروپا، کمی بعدازآن رونمایی کرد که آنتونی بلینکن؛ وزیر خارجه امریکا، به چشمبادامیها درباره ارسال هرگونه کمک تسلیحاتی به روسیه اخطار داد. نماینده چین چند روز بعد راهی مسکو شد و پسازآن نیز در نشست سازمان ملل به قطعنامهای که با محکومیت مسکو، این کشور را ملزم به خروج فوری نیروهایش از اوکراین میکرد، رأی ممتنع داد.
در همین حال روسیه و اوکراین نسبت به این طرح صلح احتیاط پیشه کردهاند. ولودیمیر زلنسکی؛ رئیسجمهور اوکراین، در برابر طرح صلح چین مقاومتی نداشت؛ اما با توجه به مواضع همپیمانان غربیاش، در کمال احتیاط با عباراتی مانند تحسین تلاش پکن برای پایان جنگ، چراغ سبز به آن نشان داد؛ موضعی که به باور کارشناسان نهتنها از یکسو جلب رضایت شرکایش بود بلکه نشان داد، او درصدد است باب مذاکره با چینیها را برای کشورش باز نگه دارد و از نزدیک شدن بیشتر این کشور به روسیه خودداری کند. در همین حال به نوشته تاس، پاسخ کرملین نیز به این طرح منفی نبود؛ اما همچنان بررسی دقیق آن را پیش از هرگونه جریان عملیاتی صلح، ضروری میداند. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین به خبرنگاران گفت: «ما بار دیگر این اقدام را تحسین میکنیم اما در برهه فعلی، شرایط ورود به روند صلح را مهیا نمیبینیم. عملیات ویژه نظامی ادامه دارد و ما همچنان به سمت تحقق اهداف تعیینشده پیش میرویم. کرملین توجه ویژهای به طرح صلح چین در اوکراین دارد؛ اما جزئیات آن باید بهصورت ویژه مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. بدون شک هرگونه تلاشی برای پایان درگیری و آغاز صلح، شایسته توجه و تقدیر است و ما توجه ویژهای به برنامه صلح دوستان چینیمان داریم. اگر بخواهم موضع روسیه را روشنتر کنم، باید بگویم که تحلیل این طرح به معنای آن است که باید منافع بسیاری در این میان موردتوجه قرار گیرد و این فرایندی بسیار دشوار است».
2) ترس آمریکا از نظم جهانی چندقطبی
پسازاینکه ایالاتمتحده از تاریکی جنگ سرد بهسوی درخشش دلپذیر لحظه بهاصطلاح تکقطبی حرکت کرد طیف متنوعی از محققان، صاحبنظران و رهبران جهان با اشتیاق و یا در قالب پیشبینی از بازگشت به دنیای چندقطبی گفتند. جای تعجبی ندارد که رهبران روسیه و چین مدتهاست که همانند رهبران قدرتهای نوظهور مانند برزیل و هندوستان تمایل خود را برای نظم چندقطبیتر ابراز کردهاند. جالبتر آنکه متحدان مهم ایالاتمتحده نیز چنین تمایلی را از خود نشان دادهاند. گرهارد شرودر؛ صدراعظم سابق آلمان، نسبت به «خطر غیرقابلانکار» (Undeniable Danger) یکجانبهگرایی ایالاتمتحده هشدار داد و هوبرت ودرین؛ وزیر امور خارجه اسبق فرانسه، گفته بود که هدف کلی سیاست خارجی فرانسه آن است که جهان فردا از چندین قطب تشکیل شود نه صرفاً از یکقطب. حمایت امانوئل ماکرون؛ رئیسجمهور کنونی فرانسه، از وحدت اروپا و خودمختاری استراتژیک انگیزه مشابهی را آشکار میسازد. نکته شگفتانگیز دراینباره آن است که رهبران ایالاتمتحده با چنین خواستهای موافق نیستند. آنان فرصتهای گسترده و موقعیت رضایت بخشی را که از قدرت اجتنابناپذیر ناشی میشود ترجیح میدهند و از کنار گذاشتن موقعیت برتری بلامنازع ایالاتمتحده بیزار هستند.
استفان والت در مقاله اخیر خود در فارِن پالسی می نویسد که آمریکا هراس شدیدی از دنیای چندقطبی (Multipolar World) دارد و دولت بایدن برای نظمی تکقطبی (Unipolar Order) تلاش میکند که دیگر وجود ندارد. استفان والت در سال ۲۰۰۵ میلادی هم نوشته بود که هدف اصلی استراتژی کلان ایالاتمتحده باید حفظ موقعیت برتری این کشور در بلندمدت باشد»؛ اما توصیه او در مورد چگونگی دستیابی به آن هدف نادیده گرفته شد.
جورج بوش پدر در سال ۱۹۹۱ میلادی یک سند راهنمایی دفاعی تهیه کرد که خواستار تلاش فعال برای جلوگیری از ظهور رقبای همتا در هر نقطهای از جهان بود. اسناد مختلف استراتژی امنیت ملی که توسط جمهوری خواهان و دموکراتها در سالیان پسازآن منتشر شد همگی نیاز به حفظ اولویت ایالاتمتحده را موردتمجید قرار دادهاند حتی زمانی که آنان بازگشت رقابت قدرتهای بزرگ را تصدیق کردهاند. دانشگاهیان برجسته نیز به این موضوع توجه کردهاند برخی معتقدند که اولویت ایالاتمتحده ضرورتی برای آینده آزادی است و برای ایالاتمتحده و جهان بهطور یکسان خوب است. اگرچه دولت بایدن اذعان دارد که ما به دنیای چندین قدرت بزرگ بازگشتهایم به نظر میرسد نوستالژی مواجه نبودن ایالاتمتحده با رقبای همتا کماکان در میان رهبران امریکا وجود دارد. ازاینروست که دولت بایدن تأکید شدیدی بر لزوم رهبری ایالت متحده و لزوم تحمیل شکست ظاهری بر روسیه دارد و تلاشهایی را برای خفه کردن رشد چین از طریق محدود کردن دسترسی پکن به ورودیهای فناوری حیاتی و درعینحال یارانه دادن به صنعت نیمههادی ایالاتمتحده انجام داده است.
حتی اگر این تلاشها موفق شوند؛ البته هیچ تضمینی درباره آن وجود ندارد، احیای دنیای تکقطبی احتمالاً غیرممکن خواهد بود. ما درنهایت بهسوی تحقق یکی از این دو سناریو حرکت خواهیم کرد: ۱) جهانی دوقطبی با حضور ایالاتمتحده و چین بهعنوان دو قطب برتر؛ ۲) نسخهای غیر متعادل از چندقطبی که در ایالاتمتحده در میان مجموعهای از قدرتهای بزرگ نابرابر؛ اما هم چنان قابلتوجه در جایگاه برتر قرار میگیرد. ازجمله این قدرتها میتوان به چین، هند، احتمالاً برزیل و احتمالاً ژاپن و آلمان دوباره مسلح شده اشاره کرد.
در اینکه بر اساس کدام نسخه، جهان بهتر خواهد بود نظریهپردازان روابط بینالملل اختلافنظر دارند. رئالیست (واقعگرایان)های کلاسیک مانند هانس مورگنتا معتقد بودند که سیستمهای چندقطبی کمتر مستعد جنگ هستند؛ زیرا دولتها میتوانند برای مهار متجاوزان خطرناک و جلوگیری از جنگ مجدداً هماهنگ شوند. از دید آنان انعطافپذیری در صفبندی یک فضیلت قلمداد شده است. رئالیستهای ساختاری مانند کنت والتز یا جان میرشایمر مخالف این استدلال بودهاند. آنان معتقد بودند که سیستمهای دوقطبی درواقع پایدارتر هستند؛ زیرا خطر اشتباه محاسباتی کاهشیافته است. آنان استدلال کردهاند که دو قدرت اصلی میدانستند که دیگری بهطور خودکار با هرگونه تلاش جدی برای تغییر وضعیت موجود مخالفت خواهد کرد. علاوه بر این، دو قدرت اصلی چندان به حمایت متحدان وابسته نبودند و میتوانستند مشتریان خود را در صورت لزوم در صف نگهدارند. برای رئالیستهای ساختاری انعطافپذیری ذاتی نظم چندقطبی عدم اطمینان بیشتری را ایجاد میکند و این احتمال را افزایش میدهد که یک قدرت رویزیونیست (تجدیدنظرطلب) فکر کند که میتواند وضع موجود را تغییر دهد پیش از آنکه دیگران بتوانند آن را متوقف سازند. اگر نظم جهانی آینده یک نظم چندقطبی غیر متعادل باشد و اگر این نوع از نظم بیشتر مستعد بروز جنگ باشد دلایلی برای نگرانی وجود دارند.
بااینوجود، چندقطبی بودن ممکن است برای ایالاتمتحده چندان بد نباشد؛ مشروط بر اینکه پیامدهای آن را بشناسد و سیاست خارجی خود را بهدرستی تنظیم کند. برای شروع بیایید تشخیص دهیم که نظم تکقطبی برای ایالاتمتحده و بهطور خاص برای کشورهایی که در دهههای اخیر بیشترین توجه ایالاتمتحده را به خود جلب کردهاند چندان عالی نبود.
دوران تکقطبی شامل حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، دو جنگ پرهزینه و درنهایت جنگ ناموفق ایالاتمتحده در عراق و افغانستان و برخی تغییر رژیمهای نابخردانه که منجر به ایجاد وضعیت شکستخورده در آن کشورها شد میشود. همچنین، در دوران تکقطبی شاهد بحرانی مالی بودیم که سیاست داخلی ایالاتمتحده را بهشدت تغییر داد و شاهد ظهور چین بودیم که بهطور فزایندهای جاهطلبتر شده است. بااینوجود، ایالاتمتحده از این تجربه چیز زیادی نیاموخته است و سیاستگذاران آمریکایی کماکان به استراتژیستهایی گوش میدهد که اقداماتشان پیروزی واشنگتن در جنگ سرد را هدر داد و پایان نظم تکقطبی را سرعت بخشید. تنها محدودیت اعمال یک قدرت تکقطبی خویشتنداری است و خویشتنداری چیزی نیست که کشوری شرکتکننده در جنگهای مختلف، چون ایالاتمتحده آن را بهخوبی رعایت کند. در بازگشت به جهانی چندقطبی اوراسیا دارای چندین قدرت بزرگ با قدرتهای متفاوت خواهد بود. این وضعیت به ایالاتمتحده انعطافپذیری قابلتوجهی برای تنظیم صفبندیهایش در صورت نیاز میبخشد درست مانند زمانی که با روسیه استالینیستی در جنگ جهانی دوم متحد شد و زمانی که رابطه با چین مائوئیست را در طول جنگ سرد اصلاح کرد. توانایی انتخاب و انتخاب متحدان مناسب عنصر مخفی موفقیتهای سیاست خارجی ایالاتمتحده در سالیان گذشته بودهاند: موقعیت این کشور بهعنوان تنها قدرت بزرگ در نیمکره غربی به آن «امنیت رایگان» را ارائه داد امنیتی که هیچ قدرت بزرگ دیگری از آن برخوردار نبود. هرزمان که مشکلی جدی ایجاد میشد ایالاتمتحده متحدی بسیار مطلوب قلمداد میشد. همانطور که استفان والت در دهه ۱۹۸۰ هم نوشت برای قدرتهای متوسط اروپا و آسیا ایالاتمتحده متحدی کامل است. مجموع قدرت امریکا تضمین میکند که صدای آن کشور شنیده شده و اقداماتش احساس میشود و درعینحال بهاندازه کافی ازنظر جغرافیایی دور است تا تهدید مهمی را برای متحدانش ایجاد نکند.
در دنیای چندقطبی دیگر قدرتهای بزرگ بهتدریج مسئولیت بیشتری در قبال امنیت خود بر عهده خواهند گرفت و درنتیجه بار جهانی ایالاتمتحده را کاهش خواهند داد. هند با رشد اقتصادش در حال تقویت نیروی نظامی خود است و ژاپن صلحطلب متعهد شده که تا سال ۲۰۲۷ میلادی هزینههای دفاعی خود را به میزان دو برابر افزایش دهد. البته این خبر کاملاً خوبی نیست؛ زیرا مسابقات تسلیحاتی منطقهای خطرات خاص خود را دارد و برخی از این کشورها ممکن است درنهایت به شیوههایی خطرناک یا تحریکآمیز عمل کنند. حتی اگر جهان چندقطبی جنبههایی منفی را در خود داشته باشد تلاش برای جلوگیری از ظهور آن گران و احتمالاً بیهوده خواهد بود. روسیه ممکن است درنهایت شکست قاطعی را در اوکراین متحمل شود (اگرچه این بههیچوجه قطعی نیست)؛ اما مساحت وسیع، زرادخانه هستهای و منابع طبیعی فراوان آن کشور فارغ از آنکه جنگ کنونی با اوکراین چگونه به پایان خواهد رسید روسیه را کماکان در ردیف قدرتهای بزرگ نگه خواهد داشت. کنترل صادرات و چالشهای داخلی ممکن است رشد چین را کُند سازد، اما آن کشور بهعنوان یک بازیگر اصلی باقی خواهد ماند و تواناییهای نظامیاش هم چنان رو به بهبود است. ژاپن کماکان سومین اقتصاد بزرگ جهان است و در حال آغاز یک برنامه بزرگ برای تسلیح مجدد است و اگر احساس خطر کند میتواند بهسرعت بهسوی دستیابی به زرادخانه هستهای حرکت کند. پیشبینی مسیر هند دشوارتر است؛ اما تقریباً بهطورقطع آن کشور در دهههای آینده وزن بیشتری نسبت به گذشته خواهد داشت و ایالاتمتحده نه توانایی و نه تمایلی برای بازداشتن هند از پیمودن این مسیر را دارد؛ بنابراین، بهجای درگیر شدن در تلاش بیهوده برای عقب انداختن ساعت آمریکاییها باید برای آیندهای چندقطبی آماده شوند. در حالت ایدئال دنیای چندقطبی نامتعادل ایالاتمتحده را تشویق میکند تا از اتکای غریزی خود به قدرت سخت و قوه قهریه دور شده و وزن بیشتری را برای دیپلماسی واقعی قائل شود. در دوران تکقطبی مقامهای آمریکایی عادت کرده بودند که از طریق طرح مطالبات و اولتیماتوم (ضربالاجل)ها با مشکلات برخورد کنند و سپس فشارها را تشدید کنند یا با استفاده از تحریم و تهدید به استفاده از قوه قهریه کار را آغاز میکردند و سپس اگر اقدامات ملایمتر از استفاده از قوه قهریه نتیجهبخش به نظر نمیرسید به سیاست تغییر رژیم در کشورهای دیگر مبادرت میورزیدند. نتایج ناامیدکننده این رویکرد را پیشتر مشاهده کردهایم. در مقابل، در دنیای چندقطبی حتی قویترین قدرتها نیز باید به خواستههای دیگران توجه بیشتری داشته باشند و سختتر تلاش کنند تا برخی از آنان را متقاعد کنند که به معاملههای سودمند متقابل بپردازند. دیپلماسی در چنین جهانی با رویکردهای ظریفتر و دادوستدهای بسیار بیشتری همراه خواهد بود. اشتباه نکنید: برای ایالاتمتحده و شاید کل جهان آینده چندقطبی بدون جنبههای منفی قابلتوجه نخواهد بود. دولتهای ضعیفتر در دنیای قدرتهای بزرگ رقیب میتوانند با یکدیگر بازی کنند به این معنی که احتمالاً نفوذ ایالاتمتحده بر برخی از کشورهای کوچک کاهش مییابد. رقابت بین قدرتهای بزرگ در اوراسیا میتواند خطای محاسباتی و خطر بروز جنگ را درست مانند پیش از سال ۱۹۴۵ میلادی افزایش دهد. ممکن است کشورهای بیشتری تصمیم بگیرند به دنبال دستیابی به تسلیحات هستهای باشند بهخصوص در دورهای که پیشرفتهای فناوری ممکن است برخی کشورها را متقاعد کند که این سلاحها ممکن است قابلاستفاده باشند. هیچیک از این تحولات امیدوارکننده نیستند و نمیتوان از آن استقبال کرد. بااینوجود، با فرض اینکه ایالاتمتحده در میان نابرابرها در نظم چندقطبی در حال ظهور اولین باشد رهبران این کشور نباید بیشازاندازه نگران باشند. واشنگتن در موقعیت ایدئالی برای بازی با دیگر قدرتهای بزرگ در برابر یکدیگر قرار خواهد گرفت و میتواند به شرکای خود در اوراسیا اجازه دهد که بار امنیت خود را بیشتر به دوش بکشند. اگرچه رهبران ایالاتمتحده برای مدتزمانی طولانی تمایلات واقعگرایانه خود را در پشت ابری از لفاظیهای آرمانگرایانه پنهان کردهاند؛ اما آنان پیشتر در سیاست موازنه قدرت بسیار خوب عمل کرده بودند. با بازگشت جهان چندقطبی جانشینان رهبران پیشین امریکا تنها باید به خاطر داشته باشند که سیاست موازنه قدرت چگونه قابلاجراست.
روشنسازکلام
پس از دوازده ماه سخت، آمریکاییها بر این نظر هستند که چین بهاندازه ابتدای جنگ (Conflict’s Inception) قادر به تأثیرگذاری (Capable of Influencing) بر نتیجه جنگ روسیه در اوکراین نیست. در مقاله ای که در فارِن پالسی منتشر شده آمده است که آنچه از این طرح صلح چین برای اوکراین استنباط میشود این است که از منظر چین دلایل شکست روسیه در اوکراین همان است که طرحهای احتمالی الحاق مجدد (Eventual Reunification Plans) به چین بهخصوص در مورد تایوان این کشور را تهدید میکند. اگر این طرح را درست خوانده شود، پیشنهاد صلح ساختگی (Phony Peace Proposal) چین در آن در وهله اول همچنین میتواند بهعنوان پیشنهاد مبنایی برای نقشهراه غربرهبر (Western-led Roadmap) برای جلوگیری از شروع جنگ در اقیانوسهای هند و آرام (Indo-Pacific War) باشد.
آمریکاییها بر این نظر هستند که محور اصلی طرح صلح چین، خواستههایی است که کشورهای غربی «ذهنیت جنگ سرد» (Cold War Mentality) خود را کنار بگذارند و از «تقابل بلوکی» (Bloc Confrontation) اجتناب کنند. عباراتی که سیستمرمز اتحاد ناتو است و باور پکن مبنی بر اینکه کیف نباید هیچگونه کمک نظامی اضافی از غرب دریافت کند. چین با پوشش کاهش تنش نظامی در اوکراین انگیزه واقعی خود را پنهان میکند: این کشور مایل است روسیه در غیاب حمایت مستمر آمریکا و اروپا بر اوکراین چیره شود. همین توازن ترجیحی قدرت (Preferred Balance of Power) در شرایط احتمالی تایوان نیز صدق میکند. در دیدار رودررو چین با تایوان، چین بهراحتی پیروز میشود. اگر تایوان، مانند اوکراین بتواند از تجهیزات نظامی خارجی، آموزش و پشتیبانی اطلاعاتی بیدرنگ استفاده کند، شانسهای چین نیز هزینهبر میشوند؛ بنابراین چین همچنان بر کاهش توانایی بازیگران بینالمللی (Degrading the Ability) برای تزریق ریسک استراتژیک (Inject Strategic Risk) به تصمیمات خود با بهرهبرداری از شکافهای (Exploiting Cleavages) ناشی از اختلافنظر و تضاد منافع در میان متحدان ایالاتمتحده متمرکز است.