معماری امنیتی توافق ایران با عربستان

تاریخ : 1402/01/19
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: در حال حاضر، عربستان سعودی تصمیم دارد با یک عمل‏گرایی در برابر ایران برخورد کند. اساساً، «ما نمی‏توانیم از شر آن‌ها خلاص شویم و آن‌ها نمی‏توانند از شر ما خلاص شوند».

اين نوشتار در تاريخ نوزدهم ‌فروردین‌ماه ۱۴۰2 در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

معماری امنیتی

توافق ایران با عربستان

 

 

مقام معظم رهبری در بیانات خود در دیدار مسئولان در تاریخ 15/ 1/ 1401 تصریح فرمودند که «نظام آمریکا اعلام کرد که می‌خواهد یک جبهۀ متحد عربی ضد ایران، ضد جمهوری اسلامی به وجود بیاورد تا در برابر ایران متحد عمل کنند؛ امروز عکس آنچه آن‌ها می‌خواستند دارد اتفاق می‌افتد و ارتباطات مجموعۀ عربی با ایران رو به افزایش است».

ازنظر مرحوم سید جواد طباطبایی ایران دستخوش دو خطر فروریزی از درون و تهدیدهای قدرت‌های منطقه‌ای، تورکستان و عربستان است. پدیدار شدن عربستان به‌عنوان قدرت منطقه‌ای در بی‌خبری سیاست‌گذاران ایران در دو دهۀ اخیر یکی از مهم‌ترین خطرهایی است که ایران را تهدید می‌کند و باید آن را جدی گرفت. اگر ائتلاف عربی-تورکی در صورت نوعثمانی آن قدرت بگیرد یکی از پیامدهای آن می‌تواند تبدیل‌شدن ایران به مستعمره اقتصادی چین و کشور تحت‌الحمایه روسیه باشد. ایران، نیازمند تدوین یک استراتژی بلندمدتی است تا بتواند آرایش کنونی نیروهای منطقه‌ای را به نفع تأمین منافع ملی تاریخی خود بر هم بزند (ملت، دولت و حکومت قانون، ص. 309).

در حال حاضر، عربستان سعودی تصمیم دارد با یک عمل‏گرایی در برابر ایران برخورد کند. اساساً، «ما نمی‏توانیم از شر آن‌ها خلاص شویم و آن‌ها نمی‏توانند از شر ما خلاص شوند». بر اساس این منطق، عربستان سعودی بر همزیستی در خلیج‌فارس و ترکیبی از رقابت و مهار در سوریه و عراق چشم دوخته است.

تلاش‌‌‌ها برای کاهش دمای رابطه متشنج ریاض و تهران از مدت‌‌‌ها پیش در حال انجام می‌‌‌بود، اما چین توانست وارد عمل شود. تنش‌زدایی (Détente) بین عربستان سعودی و ایران با نقش تسهیل‌کننده چین به‌اندازه سفر ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲ میلادی، سفر انور سادات به بیت‌المقدس در سال ۱۹۷۷ میلادی یا پیمان مولوتوف - ریبنتروپ (پیمان عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی) در سال ۱۹۳۹ میلادی مهم نیست. باوجوداین اگر توافق پابرجا باقی بماند معامله‌‌‌ای بسیار بزرگ خواهد بود. مهم‌تر از همه آنکه این‌یک زنگ بیدارباش (A Wake-up Call ) برای دولت بایدن و سایر نهاد‌‌‌های سیاست خارجی ایالات‌متحده است؛ زیرا توافق اخیر با میانجی‌گری چین ناتوانی‌‌‌های خودخواسته‌‌‌ای را که مدت‌هاست سیاست خاورمیانه‌‌‌ای ایالات‌متحده را فلج کرده آشکار می‌‌‌سازد. همچنین این موضوع نشان می‌دهد که چین چگونه تلاش می‌کند خود را به‌عنوان نیرویی برای صلح در جهان معرفی کند، ردایی که ایالات‌متحده در سالیان اخیر عمدتاً آن را رها کرده است.

فارِن پالیسی (Biden’s State Department Needs a Reset) از قول استفان والت می‌نویسد که بایدن کارش را با این حرف شروع کرد که به توافق هسته‌ای با ایران برمی‌گردد، توافقی که سلفش با حماقت از آن خارج‌شده بود؛ اما دودلی کرد و تأخیر، موضع ایران سخت‌تر شد و حالا واضح است که توافق هسته‌ای درراه نیست. نتیجه؟ ایران بیشتر از همیشه به ظرفیت‌های تسلیحاتی هسته‌ای نزدیک است و خطر جنگی در خاورمیانه را بالا می‌برد که نه دولت ایالات‌متحده و نه دنیا الآن جایی برایش ندارد. آنچه اوضاع را بدتر می‌کند این است که بایدن و بلینکن مکرراً توسط متحدان مختلف در خاورمیانه تحقیرشده‌اند. دولت مصر مرتب دغدغه‌های حقوق بشری ایالات‌متحده را نادیده می‌گیرد، درحالی‌که همچنان کمک‌های اقتصادی ایالات‌متحده را در جیب می‌گذارد. بایدن از وعده انتخاباتی‌اش برای اینکه محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی را بابت قتل روزنامه‌نگار مخالف، جمال خاشقجی مطرود کند، برگشت، اما مشت به مشت دوستانه‌اش با بن سلمان که «در سراسر دنیا دیده شد» سعودی‌ها را قانع نکرد که به کاهش قیمت حامل‌های انرژی کمک کنند یا قانعشان نکرد که بعد از حمله مسکو به اوکراین، هیچ فشاری به مسکو بیاورند. نکته شوم‌تر اینکه سعودی‌ها همچنان به نزدیک‌ترشدن به شِی‌ جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین ادامه می‌دهند. همین چند روز پیش، آرامکوی عربستان دو توافق سرمایه‌گذاری نفتی جدید با چین امضا کرد (شامل ساخت یک پالایشگاه) و این چین بود، نه ایالات‌متحده که به سرگرفتن تنش‌زدایی اخیر بین عربستان سعودی و ایران کمک کرد. من نه چینی‌ها و نه سعودی‌ها را بابت اقدام در جهت منافعشان ملامت نمی‌کنم، اما سخت بشود هیچ‌کدام از این‌ها را پیروزی‌ای برای دیپلماسی ایالات‌متحده دید.

1) دیپلماسی مثلثی

هنری کیسینجر باید حسی از آشناپنداری (Deja vu) داشته باشد آنگاه‌که می‌‌‌بیند چین میانجی نزدیکی عربستان سعودی و ایران است. این دیپلماسی مثلثی (Triangular Diplomacy) ایران، عربستان و چین شباهت زیادی به گشایش در روابط آمریکا با چین با وساطت کیسینجر در سال ۱۹۷۱ دارد. دیوید ایگناتیوس در یادداشتی در «واشنگتن‌‌‌پست» در تاریخ ۱۶ مارس نوشت، کیسینجر طی مصاحبه‌‌‌ای در هفته‌‌‌ای که گذشت به او گفته: «من آن رابطه را [نزدیکی ایران و عربستان] تغییری اساسی در وضعیت استراتژیک خاورمیانه می‌‌‌دانم. سعودی‌‌‌ها اکنون امنیت خود را با بازی میان آمریکا و چین متعادل می‌کنند». کیسینجر خاطرنشان می‌کند که به شیوه‌‌‌ای قابل‌‌‌مقایسه، او و رئیس‌‌‌جمهور ریچارد نیکسون توانستند تنش‌‌‌های بین پکن و مسکو را در تعامل تاریخی‌‌‌شان با چین پایان بخشند. کیسینجر می‌گوید: تنش‌‌‌زدایی در خلیج‌‌‌فارس برای همه (در کوتاه‌‌‌مدت) خوب است. اگر رئیس‌‌‌جمهور چین می‌خواهد نقش مهار ایران و اطمینان بخشیدن به عربستان سعودی را بر عهده بگیرد، خوش به حال او. ایالات‌‌‌متحده از سال ۱۹۷۹ در تلاش است تا قوس انقلاب ایران را به سمت ثبات حرکت دهد. کیسینجر استدلال می‌کند که ظهور پکن به‌عنوان کشوری صلح‌‌‌جو در درازمدت، «شرایط مرجع (Terms of Reference) را در دیپلماسی بین‌المللی تغییر می‌دهد.» ایالات‌‌‌متحده دیگر قدرت حتمی یا ضروری در منطقه نیست؛ تنها کشوری که به‌‌‌قدر کافی قوی یا منعطف برای میانجی‌گری در قراردادهای صلح باشد. چین نیز اکنون مدعی سهمی از این «کِیک قدرت» (Convening Power) است. کیسینجر توضیح می‌دهد: «چین در سال‌های اخیر اعلام کرده که باید در ایجاد نظم جهانی مشارکت داشته باشد. این کشور اکنون یک حرکت قابل‌‌‌توجه در این جهت انجام داده است».

چین می‌تواند میان ایران و عربستان سعودی میانجی‌گری کند، زیرا آن کشور روابط صمیمانه و تجاری با اکثر کشور‌‌‌های منطقه دارد. چین روابط دیپلماتیک دارد و با همه طرفین تجارت می‌کند: مصر، عربستان سعودی، اسرائیل، کشور‌‌‌های حاشیه خلیج‌فارس و حتی بشار اسد در سوریه. استفان والت؛ استاد برجسته مکتب رئالیسم (واقع‌گرایی) در روابط بین‌الملل، در یادداشتی در فارن پالیسی (Saudi-Iranian Détente Is a Wake-Up Call for America) تصریح می‌کند که این‌گونه است که یک قدرت بزرگ، اهرمِ (Leverage) قدرت خود را به حداکثر می‌‌‌رساند: شما به‌وضوح نشان می‌‌‌دهید که اگر آنان مایل به همکاری با شما باشند شما حاضر هستید با دیگران کارکنید و روابط شما با دیگران به آنان یادآوری می‌کند که گزینه‌‌‌های دیگری نیز در اختیاردارید.

در تاریخ 10 مارس 2023، عربستان سعودی، ایران و چین با صدور بیانیه‏ای مشترک از توافق برای ازسرگیری روابط دیپلماتیک بین ریاض و تهران خبر دادند. پس از هفت سال خصومت نظامی و دیپلماتیک، دو قدرت خلیج‌فارس توافق کردند تا بر اساس مجموعه‏ای از قوانین بین‏المللی و دو قرارداد دوجانبه امضاشده در سال‏های 1998 و 2001، برای حل اختلافات خود تلاش کنند. توافق امسال پس از پنج روز مذاکرات جامع و فشرده در پکن و دو سال مذاکرات پشت درهای بسته عربستان و ایران در عراق و عمان به دست آمد.

یاسمین فاروق؛ تحلیلگر مسائل خاورمیانه، تفاوت بین روابط عربستان سعودی با چین و مشارکت آن با روسیه را در این توافق برجسته می‏داند. وقتی صحبت از سیاست خارجی به میان می‏آید، مهم‌ترین توافق بین روسیه و عربستان سعودی، توافق اوپک‌پلاس است. درواقع، توافق روسیه برای فروش تجهیزات نظامی پیشرفته و قابلیت‏های جنگ سایبری ایران درازای پهپادهای ایران که در اوکراین از آن‌ها استفاده کرده است، تهدیدی مستقیم برای امنیت عربستان سعودی است. توافق 10 مارس به عربستان سعودی در دور کردن چین از محور بالقوه روسیه-ایران-چین که ممکن بود اقدامات تهاجمی ایران در منطقه را تقویت کند و قدرت بیشتری برای فرار از تحریم‏های آمریکا و تصاحب سهم بازار نفت سعودی در چین بدهد، سهمی می‏دهد. رقابت بین ایالات‌متحده و چین، دوری غرب از روسیه و ایران به دلیل جنگ در اوکراین و مرگ توافق هسته‌ای ایران، این سه کشور را به هم نزدیک‌تر می‏کند. این توافق را باید تلاش عربستان برای محافظت از خود در برابر گرفتار شدن در میانه تنش‏های غرب با ایران، روسیه و چین دانست. درنهایت، موضع اساسی عربستان این است که ایران هیچ نقشی در جهان عرب نباید داشته باشد. این عاملی برای تقویت همکاری ریاض با ایالات‌متحده و قدرت‏های غربی برای حرکت از دفاع به بازدارندگی در برابر ایران باقی خواهد ماند. پایان درگیری با ایران آسان نخواهد بود، حتی اگر دو کشور به قوانینی که در پکن بر سر آن توافق کردند، احترام بگذارند. ریاض باید پیوند پیچیده بین انتظارات ایران برای سود اقتصادی ناشی از تنش‌زدایی با عربستان سعودی و تشدید تحریم‏های تحت رهبری ایالات‌متحده بر همکاری اقتصادی با ایران را مدیریت کند. ریاض همچنین نیاز به کاهش احتمال سرایت جنگ در سایه اسرائیل با ایران و کاهش تأثیرپذیری از روابط رقابتی ایران با امارات متحده عربی و اقدامات نیروهای نظامی ایران و شبه‌نظامیان آن‌ها در سراسر منطقه دارد. در حال حاضر، به نظر می‏رسد که هر دو دولت در ریاض و تهران عزم این را دارند که به یکدیگر نزدیک‌تر شوند.

جسی مارکس عضو اندیشکده استیمسون سنتردر نشریه آمریکایی فارِن پالیسی نوشت که توافق ایران و عربستان سعودی ممکن است پایبندی نداشته نباشد (China’s Iran-Saudi Deal May Not Stick). هرچه چین به شورای همکاری خلیج‌فارس نزدیک‌تر شود، روابط این کشور با ایران بیشتر سیاسی می‌شود. بعید است که سرمایه‌گذاری‌‌‌های کوتاه‌مدت چین در شورای همکاری خلیج‌فارس به این معنا باشد که کشور‌‌‌های خلیج‌فارس به‌عنوان یک شریک استراتژیک بلندمدت جایگزین ایران شوند. درحالی‌که بازار‌‌‌های شورای همکاری خلیج‌فارس فرصت‌‌‌های فراوانی را برای چین فراهم می‌کنند، این بازار‌‌‌ها همچنان در معرض نفوذ و منافع ایالات‌متحده هستند. تا زمانی که ایران به‌عنوان یک تهدید قوی منطقه‌‌‌ای تلقی شود، مسائل امنیتی همچنان برای کشور‌‌‌های شورای همکاری خلیج‌فارس و ایالات‌متحده اولویت خواهد بود. درحالی‌که پکن مکانیسم‌های امنیتی جایگزین - مانند مجمع امنیت خاورمیانه - را برای مدیریت رقابت در خلیج‌فارس پیشنهاد کرده است، بازیگران منطقه‌‌‌ای این ابتکارات را جدی نمی‌‌‌گیرند مگر اینکه پکن مسئولیت بزرگ‌تری در حل چالش‌‌‌های منطقه‌‌‌ای جاری به عهده گیرد. بااین‌حال، مسئله این است که چین به‌رغم لفاظی‌‌‌های شدید، علاقه چندانی به میانجی‌گری جدی ندارد، زیرا خطر از دست دادن تعادل استراتژیک در روابط بسیار زیاد است. در موارد مختلف، پکن هیچ نقش میانجی‌گرایانه‌‌‌ای ایفا نکرده است. اگر طرف‌‌‌های رقیب اراده‌‌‌ای برای گفت‌وگو داشته باشند، پکن راضی است که فضا را فراهم کند، اما مذاکرات را تحمیل نمی‌‌‌کند یا فشار قابل‌توجهی برای نگه‌داشتن طرف‌‌‌ها بر سر میز مذاکره اعمال نمی‌‌‌کند؛ بنابراین، معماری امنیتی تحت رهبری ایالات‌متحده، اهرمی را در اختیار غرب در برابر شورای همکاری خلیج‌فارس فراهم می‌کند تا از جهاتی پارامتر‌‌‌هایی را برای همکاری با چین تعیین کند. اگر این اهرم از بین برود یا تأثیرش کاهش یابد، شورای همکاری خلیج‌فارس در موقعیت قوی‌تری قرار خواهد گرفت تا خود را به‌عنوان یک شریک بی‌طرف بلندمدت به چین نشان دهد، اما تداوم نگرانی در مورد تقویت ایران، هم‌زمان با روابط رو به رشد با روسیه، شورای همکاری خلیج‌فارس را در بحث امنیتی، در کنار آمریکا حفظ خواهد کرد. شورای همکاری خلیج‌فارس خواهان یک ایران عقیم شده و ناتوان است، اما پکن، تهران را به‌عنوان یک منبع استراتژیک بلندمدت برای همکاری‌‌‌های انرژی، امنیتی، اقتصادی و سرمایه‌گذاری، جدا از شورای همکاری خلیج‌فارس و مصون از نفوذ غرب می‌‌‌بیند. پکن منتظر روزی است که ایران بتواند از تحریم‌‌‌های ثانویه رهایی یابد و انحصار چین بر اقتصاد ایران بتواند منافع ملموسی به همراه داشته باشد.

 

 

2) ایالات‌متحده؛ بازیگر تعویض‌شده

ایالات‌متحده در میدان میانجی‌گری میان ایران و عربستان بازیگر تعویضی محسوب می‌شود. استفان والت در یادداشت فوق‌الذکر آورده است که ایالات‌متحده با برخی از کشور‌‌‌ها در خاورمیانه «روابط ویژه» (Special Relationships) دارد و با برخی دیگر به‌ویژه ایران اصلاً رابطه‌‌‌ای ندارد. نتیجه این است که کشور‌‌‌های پیروی (Client States) مانند مصر، اسرائیل یا عربستان سعودی حمایت ایالات‌متحده را بدیهی قلمداد می‌کنند و با نگرانی‌های آمریکا با تحقیری پنهان برخورد کرده‌‌‌اند خواه این نگرانی‌ها موضوع حقوق بشر در مصر باشد خواه جنگ عربستان سعودی علیه یمن یا کارزار طولانی‌مدت و وحشیانه اسرائیل برای استعمار کرانه باختری. درعین‌حال، تلاش‌‌‌های عمدتاً بیهوده آمریکایی‌ها برای منزوی کردن و سرنگونی ج.ا.ایران باعث شده تا واشنگتن اساساً ظرفیتی برای شکل‌دهی به برداشت‌ها، اقدامات یا مسیر دیپلماتیک ایران در اختیار نداشته باشد. این سیاست‌‌‌ها محصول تلاش‌‌‌های کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک)، بنیاد دفاع از دموکراسی‌‌‌ها و سایر اندیشکده‌‌‌ها و لابی‌‌‌ها به‌علاوه لابی‌گری دولت‌‌‌های عربی با بودجه‌‌‌های قابل‌توجه بوده است. با نشان دادن اینکه واشنگتن نمی‌تواند کار زیادی برای پیشبرد صلح یا عدالت در منطقه انجام دهد میدان برای پکن باز گذاشته‌شده است.

والت تصریح می‌کند که توافق تهران با ریاض هم‌چنین ابعاد مهمی از رقابت نوظهور چین و آمریکا (Emerging Sino-American Rivalry) را برجسته می‌‌‌سازد و اینکه واشنگتن یا پکن کدام‌یک توسط دیگران به‌عنوان بهترین راهنما (Best Guide) برای نظم جهانی آینده (Future World Order) دیده خواهند شد. با توجه به نقش جهانی بیش‌ازحد ایالات‌متحده از سال ۱۹۴۵ میلادی آمریکایی‌‌‌ها عادت کرده‌اند تصور کنند که اکثر دولت‌‌‌ها از آمریکا پیروی می‌کنند حتی زمانی که نسبت به کاری که آمریکا انجام می‌‌‌دهد بااحتیاط برخورد کرده‌اند. به‌عنوان یک قاعده اکثر دولت‌‌‌های جهان خواستار صلح هستند و نمی‌‌‌خواهند خارجی در کارشان مداخله کرده و بگوید که چه‌کاری را انجام دهند. در سه دهه گذشته یا مدتی بیش از آن ایالات‌متحده بار‌‌‌ها اعلام کرده که دولت‌‌‌های دیگر باید مجموعه‌‌‌ای از اصول لیبرال (Liberal Principles) ازجمله انتخابات، حاکمیت قانون، حقوق بشر و اقتصاد بازار را بپذیرند و به نهاد‌‌‌های مختلف تحت رهبری ایالات‌متحده بپیوندند. به‌طور خلاصه، تعریف ایالات‌متحده از «نظم جهانی» ذاتاً تجدیدنظرطلبانه (Revisionist) بود: واشنگتن به‌تدریج تمام جهان را به‌سوی یک آینده لیبرال مرفه و صلح‌آمیز هدایت خواهد کرد. روسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه از ابزار‌‌‌های مختلفی برای پیشبرد این هدف استفاده کرده و گهگاه از نیروی نظامی برای سرنگونی دیکتاتور‌‌‌ها و تسریع روند استفاده می‌‌‌کردند. نتایج چندان زیبا نبوده‌اند: اشغال‌‌‌های پرهزینه سایر کشورها، به وجود آمدن شرایط برای ظهور دولت‌‌‌های شکست‌خورده، تولد جنبش‌‌‌های تروریستی جدید، افزایش همکاری بین کشور‌‌‌های خودکامه و بروز فجایع انسانی. می‌توان تهاجم غیر‌قانونی روسیه علیه اوکراین را به این فهرست اضافه کرد؛ زیرا تصمیم روسیه برای حمله دست‌کم تا حدی پاسخی به تلاش‌‌‌های مبنی بر حسن‌نیت (Well-intentioned)؛ اما نسنجیده (Ill-considered) ایالات‌متحده برای واردکردن اوکراین به ناتو بود. هراندازه نیز این اهداف به‌صورت انتزاعی مطلوب باشند نتایج مهم هستند و اغلب فاجعه‌آمیز بودند.

استیون سایمن؛ تحلیلگر اندیشکده کوئینسی، بر این نظر است که فوران اخیر خشونت در درگیری قدیمی بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها احتمالاً این دیدگاه را در پکن تقویت کرده است که این منطقه نیاز دارد، راه خودش را از میان خشونت و درگیری، سرانجام به سمت یک راه‌حل باز کند. بسیاری از آمریکایی‌ها درون و بیرون دولت، بدون تردید از تهدید پرکردن جای نیروهای نظامی آمریکا توسط چین استفاده خواهند کرد که ادامه حضور نظامی آمریکا در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را توجیه کنند. در این رابطه ازیک‌طرف دولت‌های شورای همکاری خلیج‌فارس محتمل‌تر است که برای جایگزین کردن تضمین‌های امنیتی ایالات‌متحده، جای دیگری بگردند: در اتحادیه اروپا، روسیه، استرالیا، هند یا ژاپن؛ اما هیچ‌کدام از این‌ها آن‌قدر اطمینان‌بخش نخواهد بود که توانایی آشکار پنتاگون برای پیشگیری از اختلالی قابل‌توجه و ماندگار در جریان نفت خلیج‌فارس، در ابعادی که بتواند یک رکود جهانی کلید بزند. از طرف دیگر به نظر می‌رسد چین توصیه جورج واشنگتن را دنبال می‌کند تا از اتحادهای درهم‌پیچیده پرهیز ‌کند. چین بیشتر منابع انرژی‌اش در خلیج‌فارس را از عربستان سعودی و ایران می‌گیرد و پکن هر دو کشور را «شرکای راهبردی جامع» عنوان داده است؛ اما پکن با دقت از گرفتن جانب یکی از آن‌ها در درگیری‌هایشان یا انجام اقداماتی که خصومت یکی را برانگیزد، پرهیزکرده است، از کارهایی مثل‌اینکه پایگاه بسازد یا نیروهایش را به هرکدام از کشورها اعزام کند. در فروش اسلحه به عربستان سعودی، چین مراقب بوده است که از برانگیختن واکنشی منفی از سوی ایران پرهیز کند. تا زمانی که چین درباره حفظ این موضع بی‌طرفانه‌اش دقیق بماند، از تعهد امنیتی به هرکدام از کشورها اجتناب خواهد کرد. این ارزیابی تا زمانی برقرار خواهد بود که بیشتر دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس مایل به کارکرده با چین باشند. در غیاب دغدغه نسبت به اینکه ایالات‌متحده می‌تواند به‌سادگی این دولت‌ها را بترساند تا روابط تجاری و انرژی خود را با چین قطع کنند، چینی‌ها انگیزه‌های اندکی دارند برای اینکه نقش امنیتی نظامی عمده‌ای گردن بگیرند. پکن هیچ علاقه‌ای به ریسک درگیری با واشنگتن ندارد. در ظرفیت‌های نمایش قدرت چین به‌طورجدی دست پایین را در مقابل نیروهای نظامی آمریکایی مستقر در خلیج‌فارس و کمی دورتر در شرق مدیترانه و در کشورهای عضو ناتو دارد. چین امیدوار هم نمی‌تواند باشد که روابط امنیتی مانند آن‌هایی شکل دهد که ایالات‌متحده با عربستان سعودی (به‌رغم فشارهای اخیر بر روابطشان) و دیگر دولت‌های شورای همکاری خلیج‌فارس در چند دهه گذشته پرورش داده است یا اینکه زیرساخت‌هایی را که ایالات‌متحده در منطقه برای پایگاه زدن، چینش و آموزش در دسترس دارد، برای خودش تکرار کند.

3) چین؛ بازیگر سوم

چین قصد تغییر معادله و توازن قدرت در خاورمیانه و نشان دادن خود به‌عنوان منبع محتمل‌‌‌تر صلح و ثبات‌بخش دارد. آنچه ایالات‌متحده و چین را در خلیج‌فارس متحد می‌کند، از آن چه جدایشان می‌کند بزرگتر است. هیچ‌کدام نمی‌خواهند درگیری عربی ایرانی یا چینی آمریکایی یا حمله اسرائیلی به برنامه هسته‌ای ایران را ببینند. برای هردوی ایالات‌متحده و چین، حفظ ثبات در خلیج‌فارس، جریان بلافصل نفت از تنگه هرمز و ثبات در بازار جهانی نفت اهمیت و منفعت بالایی دارد و هر دو کشور نیروهایی در محل دارند که روی پروژه‌های زیرساختی و تجاری کار می‌کنند. ازاین‌رو آن‌ها منفعت مشترکی در حفظ امنیت داخلی همه دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس و پیشگیری از تجدید حیات نیروهای جهادی دارند.

چین از سال ۱۹۷۹ میلادی جنگی واقعی انجام نداده است و بار‌‌‌ها تعهد خود را به حاکمیت ملی (National Sovereignty) و عدم‌مداخله (Non-interference) اعلام کرده است. استفان والت بر این نظر است که بدیهی است که این موضوع منفعت‌طلبانه است (Self-serving) تا جایی که انتقاد از اقدامات فاجعه‌بار چین درزمینۀ حقوق بشر را منحرف می‌‌‌سازد و تعهد لفاظی (Rhetorical Commitment) چین به حاکمیت دیگر کشور‌‌‌ها آن کشور را از پیشبرد ادعا‌‌‌های غیرموجه سرزمینی یا شرکت در درگیری‌‌‌های مرزی در چند نقطه بازنداشته است. پکن همچنین در هنگام موردانتقاد قرار گرفتن از سوی دیگر کشور‌‌‌ها با شدت غیرقابل‌توجیهی از خود واکنش نشان داده و از رویکردی ستیزه‌جویانه برای دیپلماسی استفاده کرده که موجب خشم و مقاومت فزاینده شده است. همچنین، نباید تصور کرد که اگر رهبران چین احساس کنند شانس موفقیت به‌اندازه کافی زیاد است آن کشور هرگز از زور برای تغییر وضعیت موجود استفاده نخواهد کرد. باوجوداین، تصور اینکه در سراسر جهان با رویکرد چین در مقایسه با تمایل آمریکا به اخلاقی‌سازی شدیداً مسلحانه (Heavily Armed Moralizing) راحت‌‌‌تر هستند امری بدیهی بوده و درک آن آسان است. علاوه بر این، والت معتقد است که اکثر کشور‌‌‌های جهان می‌‌‌دانند که جنگ در اکثر مواقع برای تجارت بد است و اغلب بر منافع آنان تأثیر منفی می‌‌‌گذارد. آنان نمی‌‌‌خواهند ببینند رقابت قدرت‌‌‌های بزرگ از کنترل خارج می‌شود، زیرا معتقدند درگیری چین و آمریکا پیامد‌‌‌های منفی برایشان به همراه خواهد داشت. همان‌طور که یک ضرب‌المثل قدیمی آفریقایی می‌‌‌گوید: «وقتی فیل‌‌‌ها می‌‌‌جنگند علف‌‌‌ها  لگدمال می‌شوند» (When the elephants fight, the grass suffers)؛ بنابراین، در دهه‌‌‌های آینده بسیاری از دولت‌‌‌ها ترجیح می‌دهند پشت سر هر قدرت بزرگی که به نظر می‌رسد احتمال بیشتری برای ترویج صلح، ثبات و نظم به ارمغان می‌‌‌آورد جمع شوند. با همین منطق آنان تمایل دارند از هر قدرت بزرگی که معتقدند صلح را مختل می‌‌‌سازد فاصله بگیرند. پیش‌تر نیز این گرایش دیده‌شده است. درحالی‌که ایالات‌متحده بیش از ۲۰ سال پیش آماده حمله به عراق می‌‌‌شد متحدانش در آلمان و فرانسه با مجوز شورای امنیت سازمان ملل که اجازه استفاده از زور را صادر می‌‌‌کرد مخالفت کردند؛ زیرا باور داشتند که یک جنگ بزرگ در خاورمیانه درنهایت به آنان ضربه و آسیب وارد می‌‌‌سازد. درواقع، پیش‌بینی‌شان درست بود. همچنین زمانی که چین جزایر مصنوعی را در دریای چین جنوبی می‌‌‌سازد و سعی می‌کند تایوان را با نمایش قدرت بترساند همسایگانش متوجه این موضوع شده و از چین دور می‌‌‌شوند و همکاری نزدیک‌تری را با یکدیگر و با واشنگتن آغاز می‌کنند.

انگیزه مشغولیت چین در خلیج‌فارس را استیون سایمن؛ تحلیلگر اندیشکده کوئینسی، عمدتاً چهار عامل می داند: حفظ دسترسی به منابع انرژی؛ گسترش دسترسی به بازار برای تجارت و سرمایه‌گذاری، به‌خصوص در بخش‌های زیرساختی، تولید و ارتباطات؛ توسعه پروژه‌های زیرساختی برای پروژه کمربند و جاده‌اش؛ و نمایش جایگاه قدرت بالایش. اینکه چین از دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس چه می‌خواهد را می‌شود در سه کلمه خلاصه کرد: نفت، سود و وجهه. اساساً پکن رویکردی تراکنشی و نئومرکانتالیستی را پذیرفته است، یعنی به دنبال برداشت مزایای پولی روابط اقتصادی است، بدون متحمل‌شدن ریسک‌های امنیتی و نظامی و تلاش برای حل یا حتی التیام هیچ‌کدام از مشکلات ریشه‌دار سیاسی، اجتماعی یا ژئوپلیتیکال منطقه؛ اما به همین اندازه هم مهم است که بفهمیم چه چیزی سیاست چین در منطقه را پیش نمی‌برد: پکن هیچ تمایلی به گرفتن جای ایالات‌متحده به‌عنوان تضمین‌کننده امنیت منطقه‌ای در نظر ندارد که در درگیری‌های منطقه‌ای دخالت کند و میان شخصیت‌های ماجرا طرف کسی را بگیرد یا برای حفاظت از منافع چین درگیر عملیات نظامی شود. به‌طور خلاصه، چین می‌خواهد از منافع اقتصادی این مشغولیت بهره ببرد، بدون مسئولیت‌های دیپلماتیک و امنیتی‌اش. این رویکرد تلاش ظریف برای برقراری تعادل، این «گنج بدون رنج» تا امروز به‌خوبی در خدمت منافع چین بوده است. نکته متناقض اینکه این هم منبع و هم محدودیت نفوذ چین است و باید دید آیا چین می‌تواند این موضع بی‌طرفی سفت‌وسخت را حفظ کند یا نه اما تا جایی که در جعبه‌ابزار پکن، وزنه استفاده از قدرت نرم اقتصادی، در مقایسه با قدرت سخت نظامی سنگین‌تر است، چین، درنتیجه بازار عظیم، صندوق ثروت ملی و توانمندی فناوری و مهندسی‌اش، روزبه‌روز بیشتر به یک مرکز قدرت اقتصادی در منطقه تبدیل می‌شود، درحالی‌که در موضوعات نظامی و دیپلماتیک کنار می‌ماند. تا وقتی از منافع چین حفاظت‌شده است، بعید است اگر نیروهای نظامی از منطقه خارج شوند، این رویکرد تغییر کند.

شاید بزرگ‌ترین محدودیت روی رشد نفوذ چین در منطقه، ازنظر استیو سایمن بی‌میلی چین به «امنیتی کردن» جای پایش با استفاده از قدرت سخت نظامی است. دولت چین عمدتاً به گسترش همکاری‌های اقتصادی و فناوری با دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس علاقه‌مند است. به حفظ موضع بی‌طرفی ژئوپلیتیک متعهد مانده است و میل ندارد غلبه نظامی ایالات‌متحده در منطقه را به چالش بکشد. هیچ علاقه‌ای هم به کاهش تهدید نظامی به ثبات منطقه یا مدیریت امنیت منطقه نشان نداده است و فرصت‌ها برای مشارکت در عملیات چندملیتی برای حفاظت از حمل‌ونقل دریایی در خلیج‌فارس را رد کرده است. به همه این دلایل، دولت‌های شورای همکاری خلیج‌فارس می‌فهمند که نمی‌توانند روی چین حساب کنند که وارد اتحاد یا شراکت امنیتی شود. به‌عبارت‌دیگر، هیچ چشم‌اندازی از این نیز که آن‌ها بتوانند قرار «نقت در مقابل امنیت» به شکلی بگذارند که دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس و ایالات‌متحده دهه‌هاست از آن بهره برده‌اند، وجود ندارد. درواقع، چینی‌ها در این مقطع، کاملاً راضی هستند، همان‌طور که سال‌هاست بوده‌اند که از ثمرات اقتصادی مشغولیت در منطقه بهره ببرند، درحالی‌که ایالات‌متحده و دیگر کشورها مجانی برایشان امنیت و ثبات منطقه را حفظ می‌کنند. ازنظرگاه منافع چین، این محاسبه هزینه فایده‌ای بسیار منطقی است.

 

 

روشن‌سازکلام

کاهش تنش بین عربستان سعودی و ایران یک تحول مثبت است که خطر درگیری جدی در یک منطقه استراتژیک را کاهش می‌دهد؛ بنابراین، حتی اگر پکن بخشی از اعتبار توافق میان تهران و ریاض را دریافت کند باید از این تنش‌زدایی جدید استقبال کرد. استفان والت پاسخ مناسب ایالات‌متحده را این می داند که از این نتیجه غصه نخورد. بلکه در عوض، آمریکا نیز می‌تواند به همان اندازه یا بیشتر برای ایجاد جهانی صلح‌آمیزتر کار انجام دهد. درس آشکار برای دولت بایدن این است که به‌جای تعریف موفقیت سیاست خارجی بر اساس تعداد جنگ‌‌‌هایی که برنده می‌‌‌شود، تعداد تروریست‌‌‌هایی که ما آمریکایی‌‌‌ها از بین می‌‌‌برد یا تعداد کشور‌‌‌هایی که به کشورمان نزدیک شده‌اند توجه بیشتری به تنش‌زدایی، جلوگیری از جنگ و پایان دادن به درگیری‌‌‌ها اختصاص دهد. اگر ایالات‌متحده به چین اجازه دهد تا به‌عنوان یک قدرت بزرگ و مایل به همکاری با سایر کشور‌‌‌ها شهرت پیدا کند متقاعد کردن دیگران برای همسویی با ایالات‌متحده دشوارتر خواهد شد. اگر توافق تهران و ریاض برقرار بماند، یک معاملۀ بسیار بزرگ و در حد زنگ بیدارباش برای واشنگتن است. اگر دیگران شما را جزئی از مشکل بدانند نه‌بخشی از راه‌حل، موقعیت دیپلماتیک‌تان احتمالاً از بین می‌رود.

حقیقت این است که خاورمیانه‌‌ تک‌‌‌قطبی که در آن ایالات‌‌‌متحده از سوی متحدانی مانند اسرائیل و عربستان به در پیش گرفتن سیاست‌‌‌های تقابلی تشویق می‌‌‌شد، منطقه‌‌ چندان باثباتی نبود. خاورمیانه‌‌ چندقطبی؛ با تعادل بی‌‌‌وقفه‌‌ خود، نیز خطرات خاص خود را خواهد داشت و همان‌طور که کیسینجر می‌‌‌گوید، این‌یک بازی جدید با قوانین جدید خواهد بود.