گزیده جستار: گفتند شش کشور هست که قبل از ایران بایستی حکومتهای این شش کشور را ما ساقط کنیم، تسلّط بر اینها پیدا کنیم؛ این شش کشور که ساقط شدند، ایران ضعیف میشود؛ آنوقت میشود به ایران هم حمله کرد.
اين نوشتار در تاريخ هفدهم دیماه ۱۴۰۱ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
جایگاه ایران در ژئواستراتژیِ
آمریکا در غرب آسیا
در دنیای چندقطبی ایران این ظرفیت را دارد که یکی از قطبها باشد. علت قشونکشی رسانهای کشورهای غربی در اتفاقات اخیر ایران علیه کشورمان به علت نگرانی از جایگاه ایران در نظم جدید جهانی است. سه کشور چین، روسیه و ایران روند افول نظم آمریکایی قبلی جهانی را در پیشگرفتهاند. راهبرد امنیت ملی آمریکا مقابله با این سه کشور است. به همین خاطر این کشورها را برجسته میکنند. این موضوع نشان میدهد آمریکا متوجه مشکل اصلی شده است. در مورد جایگاه ایران در نظم جدید جهانی و افق پیشرو فؤاد ایزدی بر این نظر است که دنیا در ادامه یکقطب غربی پیدا میکند که آمریکا در آن قطب، شاخص خواهد بود؛ اما یکقطب غیرغربی هم خواهد داشت. اقتصاد دنیا ذیل ساختارهای جهانیسازی درهمتنیده است؛ اما این اقتصاد درهمتنیده از هم باز میشود و چین بهتدریج جدا میشود. روسیه هم تحریم است و مرزهای غربی آن را بستند. ازاینجهت جهان یکقطب غربی و یکقطب غیرغربی پیدا خواهد کرد. در بین کشورهای جهان غیرغربی که ازنظر مساحت و جمعیت بزرگتر از قطب غربی هستند نیز قطبهایی اعم از قطب چینی و روسی ملاحظه میشوند. دراینبین ایران به خاطر تاریخ و مزیتهای موجود، امکان این را دارد که یکی از قطبهای غیرغربی نظم جدید جهانی باشد.
1) جایگاه غرب آسیا در ژئواستراتژی آمریکا
درسهای آمریکا از جنگهای مستقیم بهخصوص در خاورمیانه، به سیاستگذاران این کشور نشان داد که مداخلههای مستقیم بهغیراز هزینههای سنگین مالی و تلفات انسانی دستاوردی برای آنان ندارد. ازاینرو، راهبرد سیاست خارجی آمریکا به راهبرد «موازنه از راه دور» (Offshore Balancing Strategy) تغییر کرده است. راهبرد موازنه از راه دور بهعنوان یک راهبرد جهانی، بر این اصل تأکید دارد که ایالاتمتحده باید با روشهای کمهزینهتر، تحولات سه منطقه مهم اروپا، شرق آسیا و خاورمیانه را مدیریت کند.
1- 1) اهمیت منطقۀ غرب آسیا
مقام معظم رهبری در بیانات مورخ 5/ 9/ 1401 خود در اهمیت منطقۀ غرب آسیا فرمودند که «جبهۀ استعمارِ غرب نسبت به این منطقهی خاص ما، منطقۀ غرب آسیا، یک رویکردی دارد؛ این منطقهای که خودشان اسمش را میگذارند «خاورمیانه». بعد از دو جنگ جهانی، استعمار غربی؛ اوّل اروپا، بعد هم آمریکا، نسبت به این منطقه یک توجّه خاص، رویکرد خاصی را به وجود آوردند؛ چرا؟ چون منطقه، منطقۀ مهمی است. مهمترین عاملِ حرکتِ چرخهای صنعتیِ دنیای غرب [نفت است، صنعتشان] به عامل نفت وابسته است و مرکز عمدهی نفت در دنیا در اینجا است. منطقۀ غرب آسیا منطقۀ ارتباط شرق و غرب است، منطقۀ ارتباط آسیا و اروپا و آفریقا است؛ ازلحاظ جایگاه راهبردی و به تعبیر رایج، سوقالجیشی، منطقۀ مهمی است. لذا استعمارگران غربی که حالا ثروتی هم پیداکرده بودند و با غارت کشورهای استعمارزده تواناییهایی هم پیداکرده بودند، ازلحاظ علمی هم جلو رفته بودند و سلاح پیشرفته هم داشتند، روی منطقۀ غرب آسیا توجه ویژهای پیدا کردند. به خاطر همین توجه هم بود که رژیم غاصب صهیونیستی را در این منطقه به وجود آوردند؛ این رژیم غاصب را بهعنوان پایگاه غرب؛ اول پایگاه اروپا و بعد هم پایگاه آمریکا، در این منطقه قراردادند برای اینکه بتوانند به منطقه مسلط باشند، هر کار میخواهند بکنند، کشورها را به جان هم بیندازند، جنگ درست کنند، تحمیل کنند، توسعه بدهند، غارت کنند؛ اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این به وجود آوردند. پسروی این منطقه یک نظر ویژهای داشتند».
1- 2) ژئواستراتژی آمریکا در غرب آسیا
از سال 1971 که انگلیس از خلیجفارس خارج شد، ایالاتمتحده بهصورت دومینووار جایگزین انگلیس در این منطقه شد. اوج حضور نظامی آمریکا در این منطقه به سالهای 1990 تا 2003 برمیگردد که آمریکا اقدامات نظامی علیه افغانستان و عراق انجام داد. حال با وجود حضور نظامی بیش از سه دهه در خلیجفارس و غرب آسیا، یکی از سؤالهای اساسی این است که آیا ایالاتمتحده با تغییر ژئواستراتژی خود منطقه غرب آسیا بهطور اعم و از منطقه خلیجفارس بهطور اخص خارج خواهد شد.
برای پاسخ به این سؤال، عماد هلالات بر این نظر است که باید به تحولات و متغیرهای دو دهه اخیر نگریست. دو دکترین برای حضور آمریکا در مناطق مختلف بهطور مداوم بر بحث کنونی غالب بوده است: «تعادل فراساحلی» (راهبرد موازنه از راه دور) در مقابل «تعامل عمیق». در هسته اصلی این بحث، اختلافنظر عمیقی در مورد مزایای ناشی از ادامه تعهدات امنیتی ایالاتمتحده در خارج وجود دارد. حامیان تعادل فراساحلی و تعامل عمیق در مورد میزان مسئولیت مستقیم ایالاتمتحده برای تضمین امنیت بینالمللی متفاوت هستند. درواقع، استراتژی موازنهسازی فراساحلی کاهش تعهدات امنیتی ایالاتمتحده در خارج از کشور را عمدتاً با کاهش حضور نظامی آمریکا و واگذاری مسئولیت اصلی حفظ ثبات منطقه به بازیگران محلی میطلبد. برعکس، استراتژی تعامل عمیق مستلزم ادامه تعهدات امنیتی جهانی ایالاتمتحده با حفظ حضور نظامی پیشرو ایالاتمتحده و مسئول مستقیم ثبات مناطق فراتر از نیمکره غربی است. حامیان استراتژی تعامل عمیق، استدلال میکنند که حضور نظامی قوی ایالاتمتحده «خطر یک درگیری خطرناک را کاهش میدهد»، تعهدات امنیتی ایالاتمتحده، دولتهایی را که تمایل به هژمونی منطقهای دارند، از فکر توسعه بازمیدارد و شرکای ایالاتمتحده را از تلاش برای حل مشکلات امنیتی بهتنهایی به روشهایی که درنهایت منجر به تهدید سایر کشورها میشود، منصرف میکند. همچنین نظریهپردازان این دکترین اعتقاددارند که کاهش تعهدات امنیتی ایالاتمتحده، تأثیر بیثباتکنندهتری را که سیاست ایالاتمتحده قبلاً خفه کرده بود، آزاد میکند. ممکن است رقابتهای امنیتی که مدتها خوابیده بودند، دوباره بیدار شوند؛ زیرا کشورها با شدت بیشتری خود را مسلح کردند. تضادهای تاریخی بین رقبای قدیمی ممکن است در غیاب حضور قوی ایالاتمتحده و اطمینانخاطری که این کشور ایجاد میکند دوباره ظهور کند. از سوی دیگر، حامیان استراتژی متعادلسازی فراساحلی (موازنۀ از راه دور) معتقدند که ایالاتمتحده باید تعهدات امنیتی خود را در خارج کاهش دهد. استفان والت نظریهپرداز این دکترین معتقد است تعادل در خارج از کشور استراتژی بزرگ ایدئال برای دوران هژمونی آمریکاست. قدرتی که این برتری بر آن استوار است را در اختیار میگیرد و ترسی که این قدرت را برانگیزد به حداقل میرساند. این دو دکترین در طول 4 دهه اخیر بهصورت تجربی در مناطق مختلف آزمون شده است؛ اما بهنظر میرسد که دکترین موازنه فراساحلی در حال غالب شدن در آمریکاست. این موضوع در میان رؤسایجمهور دموکرات و جمهوریخواه یکسان است.
هرچند به سه دلیل مهم خلیجفارس برای ایالاتمتحده بسیار مهم محسوب میشود؛ اما آمریکا به دنبال این است که از دکترین تعامل عمیق فاصله بگیرد و به سمت موازنه فراساحلی حرکت کند. در دوره اوباما روی این موضوع تأکید شد و در دوران ترامپ بهصورت رسمی و عملی از این دکترین رونمایی شد. سه دلیل مهم حضور آمریکا در منطقه عبارتاند از: انرژی، حضور رژیم صهیونیستی و مهار قدرتهای چالشگر. آمریکا امیدوار است با رونمایی از طرح معامله قرن و فرایند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی بهخصوص کشورهای عربی حاشیه جنوب خلیجفارس، بتواند ائتلافسازی، فروش تسلیحات، توافق هستهای با ایران و تعهدات امنیتی خود را در منطقه خلیجفارس کاهش دهد (نگارنده در نوشتار دیگری بهطور خاص به جایگاه پیمان ابراهیم در مقابل ایران خواهد پرداخت).
بحرانهای مختلف در آسیای شرقی و بحران اوکراین آمریکا را به این نتیجه رسانده است که همپیمانان این کشور بهخصوص کشورهای اروپایی توانایی پرداخت هزینههای مختلف را ندارند و گویی در این بحرانها ایالاتمتحده شریکی ندارد. طبق برآوردهای صورت گرفته میزان هزینهکرد آمریکا در منطقه غرب آسیا با توجه به حضور نظامی در منطقه، بین 65 تا 75 میلیارد دلار تخمین زدهشده است. این در حالی است که آمریکا باید در اوکراین برای مقابله با روسیه و در شرق آسیا برای مقابله با چین هزینههای دیگری انجام دهد. بهنظر میرسد آمریکا به دنبال این است که با ائتلافسازی و ایجاد پیوندهای امنیتی با کشورهای این منطقه به موازنهسازی در برابر ایران بپردازد تا بتواند هزینههای تعامل عمیق را صرف تحولات آینده با چین کند. اکنون در بسیاری از مراکز مطالعاتی و پژوهشکدههای آمریکایی در مورد خروج آمریکا از منطقه مطالبی نگاشته شده و حتی جداول زمانبندی خروج نیز تعیینشده است. از سویی دیگر کتابها و مقالات مختلف با موضوع خروج آمریکا از منطقه نوشتهشده است و عنوان شده آمریکا باید بهصورت تدریجی و با دکترین موازنه فراساحلی از منطقه خارج شود. خروج آمریکا از افغانستان، کاهش نیروهای خود در عراق، خارج کردن سامانههای پاتریوت از عربستان، عادیسازی روابط بین کشورهای عربی با اسرائیل و متغیرهای مختلف دیگر باعث شده است که آمریکا گامبهگام در حال اجراسازی موازنه فراساحلی باشد. هرچند مسئله تأمین امنیت انرژی و تأمین امنیت اسرائیل برای آمریکا حیاتی است، از روی ناچاری ایالاتمتحده باید تعهدات امنیتی خود را در منطقه کاهش دهد. به نظر میرسد که آمریکاییها در ابتدا از تمام ابزارهای خود برای تضعیف قدرتهای چالشگر (ایران، روسیه و چین) استفاده خواهند کرد؛ اما سرانجام تعهدات امنیتی خود بهخصوص نیروهای نظامیشان را در منطقه کاهش خواهند داد.
2) جایگاه ایران در ژئواستراتژی آمریکا در غرب آسیا
ایران از ظرفیتهای ممتاز منطقهای بهویژه در حوزه جغرافیا، فرهنگ و منابع طبیعی برخوردار است. تنوع اقلیمی، همجواری با 15 کشور و قرار گرفتن در مسیرهای انتقال انرژی و داشتن منابع طبیعی، مزیتهای گستردهای در اختیار ایران قرار میدهد. قرارگیری همزمان در پنج زیرسیستم منطقهای خلیجفارس، غرب آسیا، آسیای مرکزی، قفقاز و شبهقاره هند، محیط راهبردی حساس و ممتازی را ایجاد میکند که تصمیمگیری منطقی و ایجاد شبکهای از روابط رسمی و غیررسمی میتواند تهدید جدی برای منافع ژئواستراتژیک آمریکا محسوب گردد.
2- 1) اهمیت ایران در غرب آسیا
رهبر معظم انقلاب در همان بیانات مورخ 5/ 9/ 1401 راجع به اهمیت ایران در منطقۀ غرب آسیا فرمودند که «در این منطقۀ غرب آسیا هم یک نقطه هست که از همه مهمتر است و آن ایران است. ایران از همۀ این کشورها و نقاطی که در این منطقهاند، مهمتر است؛ به خاطر اینکه هم ثروتش؛ نفت، گاز، معادن طبیعی، بیشتر از همۀ این کشورها است، هم منطقۀ وقوع این کشور حساسترین نقطه است، چهارراه است؛ چهارراه شرق و غرب، چهارراه شمال و جنوب. از قدیم هم میگفتند چهارراه مهم این منطقه ایران است. روی ایران بیشتر از همه حسّاس بودند، لذا روی ایران سرمایهگذاری کردند. اوّل انگلیسها آمدند، هر چه توانستند نفوذ پیدا کردند، وارد شدند، تشکیلات درست کردند، از قشرهای مختلف برای خودشان طرفدار و مزدور درست کردند؛ که حالا این مسئلهی مزدورسازی و طرفدارسازی انگلیسها در ایران داستانی است! اینقدر گوشه و کنارهای مهم دارد که اینها متأسفانه کمتر هم گفتهشده، کمتر هم نوشتهشده، ولی بوده، اینها را ما دیدیم، بعضیهایش را از نزدیک لمس کردیم، حس کردیم. بعد هم آمریکاییها آمدند. آمریکاییها هم اوّلی که آمدند، بهعنوان کمک آمدند. زمان ریاست جمهوری ترومن، اصل چهار ترومن کمک [بود]؛ اولش به این عنوان آمدند. بعد بهتدریج جاپایشان را محکم کردند، دیگران را کنار زدند یا تضعیف کردند، خودشان مسلط شدند بر ایران؛ همهچیز دست اینها بود. شما اگر نگاه کنید در این خاطراتی که از رجال سیاسی در دوران پهلوی باقی مانده، آنجا میبینید حتی محمدرضای پهلوی که خودش نوکر آمریکاییها بود و برای آنها کار میکرد، از اینها گله دارد منتها جرئت نمیکند به زبان بیاورد؛ در جلسهی خصوصی با اسدالله عَلَم و با نزدیکانش گِلهگزاری میکند؛ یعنی اینقدر آمریکاییها پایشان را جلو گذاشته بودند، زور میگفتند و باجخواهی میکردند که حتّی کسی مثل محمدرضا را هم گلهمند کرده بودند از خودشان؛ روی ایران یک چنین تسلّطی داشتند. خب، روی کشورهای دیگر خاورمیانه هم همینجور؛ هرکدام به یک نحوی. البتّه [در قضیّۀ] دخالتهای استعمارگرها صرفاً غربیها نبودند؛ شوروی سابق هم دخالت میکرد، منتها شوروی در ایران تسلّطی نداشت، میخواست نفوذ بکند بهوسیلۀ حزب توده و احزاب چپ؛ کارهایی که حالا در تاریخ معاصر اینها را باید بخوانید، [امّا] در بعضی کشورهای دیگر نفوذ بیشتری داشت، مثل عراق، مثل سوریه؛ امّا درعینحال غرب مسلط بود. اینها میخواستند نفوذ کنند، فرانسه امّا مثلاً در لبنان و سوریه حضور قطعی داشت؛ و دیگرِ غربیها و دیگرِ استعمارگرها. این وضع کشور و درواقع وضع منطقه مال قبل از انقلاب است».
2- 2) افزایش اهمیت ایران در غرب آسیا با انقلاب اسلامی
رهبر انقلاب در افزایش اهمیت ایران در منطقۀ غرب آسیا پس از انقلاب اسلامی در همین بیانات فرمودند که «خب، اینجا نقطهی کانونی بود. انقلاب اسلامی در ایران ناگهان همۀ چرتهای اینها را پاره کرد! یک حادثهای پیش آمد، انقلاب یک ضربهی مهلکی به این سیاست استعماری وارد کرد، اینها گیج شدند. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، رئیسجمهور آمریکا؛ جیمی کارتر، آمده بود ایران و میگفت اینجا جزیرۀ امن است؛ ایران را میگفت جزیرۀ امن. چند ماه بعدش انقلاب شد، در همین جزیرهی امن! اینجور اینها غافلگیر شدند، اینجور انقلاب ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد و اینها را با ترس و تردید و خوف به کنج انزوا راند؛ یک چنین وضعی را انقلاب به وجود آورد. انقلاب شد یک سد مستحکم، اینها را بیرون کرد؛ عواملشان یک عدّهای خودشان فرار کردند، یک عدّهای بیرونشدند، یک عدّهای اعدام شدند؛ [لذا انقلاب] یک سدی در مقابل حضور آمریکا و بهطورکلی حضور غرب در منطقه ایجاد کرد. خب، یک هویتسازی جدیدی شد؛ یعنی هویت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریکا را کشور تبدیل کرد به هویت استقلال، استحکام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرتمندانه زدن، باج ندادن؛ عمده این بود: باج ندادن. یک سدی اینجوری ایجاد کرد که این طبعاً در ایران منحصر نماند و همان وقتها ما گفتیم؛ چون همیشه در بیرون تبلیغات میکردند که «ایران میخواهد انقلاب را صادر کند»، بنده یکوقتی در نماز جمعه گفتم بحث صدور انقلاب ما مثل صدور انقلاب در بعضی از انقلابهای دیگر نیست؛ انقلاب ما مثل بوی گل است، مثل هوای بهاری است، کسی نمیتواند جلویش را بگیرد؛ پخش میشود. وقتی شما یک باغ پُر از گل اینجا دارید، همسایهها، اطراف، از این بوی گل استفاده میکنند، کسی جلویش را نمیتواند بگیرد؛ و این [مسئله] اتّفاق افتاد؛ در کشورهای دیگر، ملّتها بیدار شدند. ما قصد این را نداشتیم که در یک کشوری کودتا کنیم، حکومتش را عوض کنیم؛ نه ما دنبال این مسئله نبودیم، امّا انقلاب ما بهطور طبیعی دلهای ملّتهای همسایهی ما را، دلهای ملّتهای منطقهی ما را دگرگون کرد، تغییر داد، روی آنها اثر گذاشت. البتّه خصوصیت ایران همین است و در نهضت ملّی هم همینجور بود. نهضت ملّی زمان مصدق، بحث نفت و مانند اینها را وقتی انجام داد، مصدق سرنگون شد امّا همان وقت همه میگفتند که قیام مصر بهوسیله ناصر و قیام عراقیها بهوسیله آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود؛ آنوقت هم تأثیر گذاشت. حالا نهضت ملّی کجا، انقلاب اسلامی کجا! بنابراین، باید به فکر علاج میافتادند. چهکار بکنند؟ غربیهایی که تا دیروز بر ایران و بر این منطقه مسلط بودند و حالا همهچیز را تقریباً ازدستدادهاند یا دارند میدهند، باید چهکار بکنند؟ حکومت انقلاب را باید ساقط کنند، باید نابود کنند؛ راهش این است، هیچ راه دیگری ندارند. نگاه میکنند میبینند نمیتوانند. این [چیزی] هم که من میگویم مال چهل سال پیش است، بحث امروز نیست؛ آن روز هنوز انقلاب یک نهال بود، هنوز این درخت تناور به این شکل درنیامده بود، امّا اینها از همان نهال میترسیدند، میدانستند نمیتوانند این کار را بکنند؛ ملّت ایران و نیروی انقلابی درصحنه است، میدانستند نمیتوانند».
2- 3) کنترل افزایش اهمیت ایران در غرب آسیا با انقلاب اسلامی
رهبر معظم انقلاب در ادامه در رابطه با کنترل افزایش اهمیت ایران در منطقۀ غرب آسیا پس از انقلاب اسلامی توسط آمریکا بر این نظر هستند که «بعد که جنگ تحمیلی شد، هشت سال طول کشید، همهی دنیا با صدام همکاری کردند و درعینحال صدام شکست خورد، بیشتر فهمیدند که با ایران نمیشود روبهرو شد؛ سخت است روبهرو شد؛ میدیدند امتداد انقلاب اسلامی را، میدیدند عمق راهبردی انقلاب را در کشورهای منطقه؛ اینها را میدیدند، لذا به فکر این افتادند که قبل از آنکه به ایران بشود حمله کرد یا حملهی نظامی یا هر جور حملهای که از پا بیندازد حکومت اسلامی را، جمهوری اسلامی را، باید رفت کشورهای دوروبر را، آنجاهایی که عمق راهبردی ایران است و هرکدام به یک نحوی با جمهوری اسلامی مرتبطاند، اینها را بایستی اول فلج کرد، اینها را بایستی اول گرفت. این نقشه را خود آمریکاییها افشا کردند؛ اینکه عرض میکنم تحلیل نیست، این نقشۀ آمریکاییها است؛ این نقشه را، این توطئه را هم خود آمریکاییها، شخصیتهای برجستهی آمریکایی، شخصیتهای سیاسیِ برجستهی آمریکایی در سالهای اوّل این قرن میلادی، در سال ۲۰۰۶ و بعدازآن افشا کردند. گفتند شش کشور هست که قبل از ایران بایستی حکومتهای این شش کشور را ما ساقط کنیم، تسلّط بر اینها پیدا کنیم؛ این شش کشور که ساقط شدند، ایران ضعیف میشود؛ آنوقت میشود به ایران هم حمله کرد. این شش کشور کجایند؟ هرکدام هم به یک دلیلی. یکیاش عراق بود؛ به دلیل اینکه صدام بعد از جنگ آنوقتی که میخواست به کویت حمله کند، با ایران نرد دوستی باخت؛ اسرای ما را آزاد کرد، نامه نوشت به بنده، به رئیسجمهور وقت، نامهنگاری کرد، آدم فرستاد. پس صدام خطرناک بود؛ صدامی که تا آن روز حمایتش میکردند، یک عنصر نامطلوب برایشان شد؛ این عراق. دوّم، سوریه؛ به خاطر اینکه سوریه از زمان حافظ اسد، از اوّل جنگ، در کنار ما بود. مسیرِ نفتِ عراق به دریای مدیترانه را سوریه برای کمک به ما بست، بعدازآن هم هر جور کمکی که ممکن بود میکردند. اولین سفر خارجی بنده زمان ریاست جمهوری، سفر به سوریه بود؛ یعنی ارتباطاتمان با سوریه اینجوری نزدیک بود. پس دولت سوریه هم باید ساقط بشود. سوّم، لبنان. لبنان چرا؟ به خاطر اینکه در آنجا پایگاههای مستحکم انقلابی؛ یعنی حزبالله و حزب امل، هستند، طرفدار ایراناند. چهارم، لیبی در شمال آفریقا. برای اینکه میدانستند لیبی در یک مواردی پشتیبانیهایی از ما کرده، پشتیبانیهای نظامی از ما کرده بود؛ در زبان هم از طرف ما حمایت میکرد. پنجم، سودان. سود آنهم دلایل خاصی داشت، روشن بود. سرانش با ما رفتوآمد داشتند؛ میآمدند، میرفتند، در دورههای مختلف بعدازاینکه آنجا انقلاب شده بود و پیروزی به دست آورده بودند، با ما ارتباط داشتند. بعد هم سومالی، آنهم به یک دلیل دیگری. این شش کشور بایستی تضعیف میشدند، از بین میرفتند، حکومتهایش ساقط میشدند. درواقع، عمق راهبردی ایران به نظر آنها این شش کشور بود؛ اینها بایستی در اختیار آمریکا و استعمار قرار میگرفتند، بعد میآمدند سراغ ایران. خب ایران چهکار کرد؟ جمهوری اسلامی چهکار کرد؟ جمهوری اسلامی در شمال آفریقا مطلقاً ورود پیدا نکرد؛ نه در لیبی، نه در سودان، نه در سومالی، به دلایل روشنی که حالا اینجا جای گفتنش نیست. دلایلی وجود داشت؛ نخواستیم وارد بشویم و وارد نشدیم. امّا در این سه کشور، یعنی کشور عراق و کشور سوریه و کشور لبنان، سیاست ایران در آنجاها کارکرد پیدا کرد. ما به آن صورت حضور نظامی نداشتیم، امّا آنجا کار انجام گرفت؛ کار بزرگ، کار مهم. نتیجۀ این کار چه شد؟ شکست آمریکا در این سه کشور. اینها میخواستند اختیار عراق را به دست بگیرند، نشد؛ اینها میخواستند حکومت سوریه را ساقط کنند، نشد؛ اینها میخواستند حزبالله و امل را در لبنان از بین ببرند، نشد، نتوانستند. این طرح و نقشهای بود که آمریکاییها با هزاران هزار دلار؛ یعنی چند میلیارد دلار پول و با هزاران ساعت کار فکری از سوی صدها یا شاید هزاران نفر متفکرین سیاسیشان آن را ریخته بودند، این آمادگی را فراهم کرده بودند برای اینکه بتوانند به ایران لطمه بزنند؛ نقشهی اینها، توطئهی اینها با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد که مظهر و پرچم این نیروی عظیم، شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی. حالا معلوم میشود که چرا اسم حاج قاسم سلیمانی برای ملّت ایران اینقدر محبوب است و برای دشمنان ایران اینقدر مغضوب است که از آوردن اسمش عصبانی میشوند، خشمگین میشوند. پرچم سیاست جمهوری اسلامی در مقابلهی با دشمن که خنثی کرد نقشهی عمیق دشمن را، حاج قاسم سلیمانی بود؛ رضوان خدا بر او باد».
روشنسازکلام
مقام معظم رهبری در همان بیانات مورخ 5/ 9/ 1401 خود فرمودند که «خب، حالا با این بیانی که من عرض کردم، شما... صحنۀ کارزار جمهوری اسلامی با دشمنان را تصویر کنید؛ صحنهی این کارزار عظیم کجا است، مسئله کجا است؟ مسئله، مسئلهی چند نفر ضدانقلاب در داخل کشور نیست. اینجا است که شما میفهمید اصرار دشمن بر برجام دو و برجام سه برای چه بود. برجام دو یعنی چه؟ یعنی ایران بایستی از منطقه بهکلی خارج بشود، حضورِ منطقهایِ خودش را رها کند. برجام سه یعنی چه؟ یعنی ایران متعهد بشود که هیچ سلاح راهبردی مهمی تولید نکند؛ پهپاد نداشته باشد، موشک نداشته باشد که اگر یکوقتی ما حمله کردیم، با ژ ۳ و با تفنگ انفرادی بیاید با تانکهای ما مبارزه کند! معنایش این بود دیگر، اصرار آنها این بود؛ حالا در داخل هم یک عدّهای، لابد از روی غفلت، همین حرف آنها را تکرار میکردند. میدان نبرد این است؛ شماها در این میدان دارید مبارزه میکنید. حضور بسیج در کشور، معنایش سینه سپر کردن در مقابل یک چنین توطئههای بزرگی است؛ شما از حرم دفاع کردید، در مقابل گروه دستساز آمریکا یعنی داعش ایستادید، مبارزه کردید؛ شما بودید. شما دلاوران رزمآور لبنان را هر جور توانستید کمک کردید، شما به فلسطینیها هم کمک کردید، بازهم میکنید، بازهم کمکشان میکنیم. میدان رزم یک چنین میدانی است؛ میدان چهار نفر اغتشاشگرِ داخلِ خیابان نیست. البته معنایش این نیست که از این اغتشاشگرها صرفنظر کنیم؛ نه هر اغتشاشگری، هر تروریستی، باید مجازات بشود؛ در این تردیدی نیست، اما میدان فقط این میدان نیست؛ میدان خیلی وسیعتر از اینها است، میدان خیلی عمیقتر از اینها است. شما وسط این میدان ایستادهاید... شما در یک چنین میدانی دارید مبارزه میکنید؛ خودتان را محدود ندانید به اینکارهای جزئی که دوروبر وجود دارد... این اغتشاشگر سرانگشت همان کسانی است که در آن نقشهی بزرگ شکست خوردند؛ آنجا شکست خوردند، جور دیگر میخواهند وارد میدان بشوند، آنوقت این اغتشاش را راه میاندازند؛ یکی شعار میدهد، یکی مینویسد، یکی کار دیگری میکند. خب بسیج نباید فراموش کند که درگیری با استکبار جهانی است، درگیری اصلی آنجا است؛ حالا با اینها هم برخورد میکنند اما دشمن اصلی آنجا است، درگیری اصلی آنجا است. این چهار نفر [اغتشاشگر] یا غافلاند یا جاهلاند یا بیاطلاع یا تحلیل بد به آنها دادهشده یا تعدادی هم مزدورند؛ دشمن اصلی آنجا است، مبارزۀ اصلی آنجا است. خب حالا اینجا آدم واقعاً متأسّف میشود؛ یک عدّهای ادّعای فهم سیاسی هم میکنند؛ لکن تحلیلهایشان در بعضی از روزنامهها یا در بعضی از بخشهای فضای مجازی واقعاً انسان را متأسّف میکند. میگویند برای اینکه بتوانید این اغتشاشها را که در این چند هفته راه انداختهاند در کشور، تمام کنید و ساکت کنید؛ حالا این را کسانی میگویند که مدّعی سیاستورزی و سیاستدانی و اطّلاع از اوضاع جهانند! باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید؛ این را صریح مینویسند! صریح مینویسند باید مشکلتان را با آمریکا حل کنید. یا میگویند باید صدای ملّت را بشنوید. من این دو تعبیر را دیدهام در نوشتهها: با آمریکا مشکلتان را حل کنید، صدای ملّت را بشنوید. خب با آمریکا چه جوری مشکل حل میشود؟ این سؤال واقعی است، جدی است. نمیخواهیم باهم دعوا کنیم؛ سؤال میکنیم: مشکل با آمریکا چه جوری حل میشود؟ با نشستن و مذاکره کردن و از آمریکا تعهّد گرفتن مشکل حل میشود؟ [اینکه] بنشینیم با آمریکا مذاکره کنیم، تعهّد بگیریم که شما باید فلان کارها را بکنید، فلان کارها را نکنید، مشکل حل میشود؟ در قضیّهی بیانیۀ الجزایر، سر قضیّۀ آزادی گروگانها در سال ۶۰، شما نشستید با آمریکا صحبت کردید. بنده آنوقت نمایندهی مجلس بودم؛ البته در مجلس نبودم، در جبهه بودم، اهواز بودم، همانوقت اینجا در تهران همین حضرات نشستند بهواسطۀ الجزایر و بدون رودررویی با آمریکاییها صحبت کردند؛ البته مصوبۀ مجلس بود، کار غیرقانونیای نبود، قرارداد گذاشتند، تعهدهای متعددی گرفتند که ثروتهای ما را آزاد کنید، تحریمهای ما را بردارید، در امور داخلی کشور ما دخالت نکنید و ما هم از اینطرف گروگانها را آزاد میکنیم. گروگانها را آزاد کردیم، آیا آمریکا به آن تعهدات عمل کرد؟ آیا آمریکا تحریم را برداشت؟ آیا آمریکا ثروتهای مسدودشدۀ ما را به ما پس داد؟ نه آمریکا به تعهد عمل نمیکند؛ خیلی خب، این هم مذاکره و نشستن با آمریکا. یا در برجام؛ گفتند که [اگر] شما فعالیت صنعتی هستهای را کم کنید؛ حالا جرئت نکردند بگویند تعطیلِ تعطیل، به این مقدار فروکاهی کنید، ما این کارها را انجام میدهیم؛ تحریمها را برمیداریم، این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم؛ کردند این کارها را؟ نکردند دیگر. مذاکره مشکل ما را با آمریکا حل نمیکند. بله مشکل ما را با آمریکا یکچیز حل میکند؛ چه چیزی؟ به آمریکا باج بدهیم؛ نه یکبار؛ آمریکاییها بهیکبار باج هم قانع نیستند؛ امروز باج بدهیم، فردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم؛ پسفردا میآیند یک باج دیگر میخواهند، [باز باید] باج بدهیم. امروز میگویند هستهای را تعطیل کنید؛ اوّل میگویند بیست درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند پنج درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند بساط هستهای را برچینید، بعد میگویند قانون اساسی را عوض کنید، بعد میگویند شورای نگهبان را بردارید؛ آمریکاییها باج میگیرند. اگر بخواهید مشکلتان با آمریکا حل بشود، باید این کار را بکنید؛ مرتّب باج بدهید. آمریکا اینها را میخواهد: پشت مرزهای خودتان، خودتان را محبوس کنید، دستتان را خالی کنید، صنایع دفاعیتان را تعطیل کنید. کدام ایرانی باغیرتی حاضر است که یک چنین باجی بدهد؟ من نمیگویم [طرفدار] جمهوری اسلامی؛ ممکن است یکی جمهوری اسلامی را هم قبول نداشته باشد امّا ایرانی باشد، غیرت ایرانی داشته باشد؛ [او هم] حاضر نیست این باجها را بدهد. آمریکا به کمتر از این قانع نیست؛ چرا نمیفهمند؟ مذاکرۀ با آمریکا مشکلی را حل نمیکند. اگر حاضرید باج بدهید، نه یکبار، نه دو بار، پشت سر هم در همهی مسائل اساسی و از همهی خطوط قرمزتان عبور کنید، بله آنوقت آمریکا با شما دیگر کاری ندارد، مثل دوران پهلوی. مردم انقلاب کردند برای [رهایی از] این، اینهمه شهید دادند برای این. این کشوری که اینجور دارد پیشرفت میکند، این جوانهایی که اینجور دارند در همهی میدانها کار میکنند، باید اینجور با آنها حرف زد؟ اینجور بهشان گفت؟»
پینوشت: بیانات مقام معظم رهبری مورخ 5/ 9/ 1401 در رابطه با موضوع این نوشتار، آنچنان جامعومانع بود که نگارنده را از هر نوع دخل و تصرف در آن و یا ارجاع به هر منبع دیگری بینیاز ساخته بود.