مرکل؛ روح زمانۀ ناموجود

تاریخ : 1401/02/27
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: وقتی یک‌بار از او پرسیده شد که دوست دارد کتاب‌های تاریخ چه چیزی درباره‌اش بگویند، او گفت: «او تلاشش را کرد».

اين نوشتار در تاريخ بیست‌وهفتم ‌اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ در روزنامه سازندگی منتشر شده است.

اين نوشتار در تاريخ بیست‌وهفتم ‌اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ در اقتصادآنلاین منتشر شده است.

 

مرکل؛ روح زمانۀ ناموجود

 

 

سقراط می‌گفت که من سخنور خوبی نیستم. فقط می‌توانم حقیقت را بگویم (ص. 111). آنگلا مرکل نیز چنین بود. برخلاف بسیاری از دیکتاتورهای عرصۀ جهانی، او در دام این‌که سعی کند انسان مقتدری به نظر برسد، نیفتاد. او به دنبال نتیجه گرفتن بود، حالا این نتیجه هر چیزی می‌توانست باشد (ص. 364). «من به همه‌چیز از ابتدا تا انتها فکر می‌کنم، از نتیجۀ مطلوب به خود مسئله برمی‌گردم. مهم چیزی است که بعد از دو سال به دست می‌آید، نه چیزی که فردا در روزنامه‌ها می‌خوانیم» (ص. 14).

او حزب اتحادیۀ دموکرات مسیحی را در ضعیف‌ترین حالتش در 2000 در طول رسوایی مالی هلموت کهل به دست گرفت و احیاء کرد. خودش نقل می‌کند که «اولین شعار حزبی‌ام در این سال «بزن به هدف» بود. بسیاری هنگامی‌که این را می‌شنیدند با تمسخر می‌گفتند پس آلمان کجای این شعار است؟ آینده کجایش است؟ چه چیزی در این شعار دربارۀ ارزش‌ها و امنیت ما حرف می‌زد؟ هیچ جا. فقط بزن به هدف. خشک‌وخالی مثل مرکل» (ص. 321).

سال‌ها بعد این تمسخر جای خود را به تحسین داد. زمانی که مرکل قرار بود روز تولد شصت‌وشش‌سالگی‌اش را در سال 2021 در ساختمان شیشه‌ای و فولادی شورای اروپا در بروکسل به مذاکره راجع به یکی از آخرین و مهم‌ترین مذاکراتش (شیوع کووید 19) اختصاص دهد، یک جلد رمان «کوری» نوشتۀ ژوزه ساراماگوی برنده جایزۀ نوبل؛ که در آن قهرمان مؤنث داستان افرادی را که به بیماری «کوری سفید» مبتلا شده بودند نجات می‌دهد و آن‌ها را به‌سوی امنیت هدایت می‌کند، هدیۀ رئیس‌جمهور پرتغال بود (ص. 359).

علاقۀ فراوان مرکل به جهان آن‌سوی سیاست هرگز فروکش نکرد. او معتقد نیست که قوس جهان اخلاق به‌سوی عدالت متمایل است؛ اما سن و قدرت کاری نکردند که او به زنی بدبین یا عیب‌جو تبدیل شود. او گفته است: «من به دنیای خوش‌بین‌ها تعلق دارم. ازنظر من تصور سیزیف؛ مردی که سنگی را به بالای کوه می‌غلتاند، اصلاً تصور ناامیدانه ای نیست» (ص. 372).

او هرگز آپارتمان اجاره‌ای خود در مرکز برلین را ترک نکرد. توصیف او از روز عالی، توصیف یک روز کاملاً عادی است: «من هرگز تا دیروقت نمی‌خوابم. صبحانۀ مختصری می‌خورم و بعد می‌روم تاکمی هوای تازه بخورم. با شوهرم و دوستانم گپ می‌زنم. شاید به تماشای تئاتر، اپرا یا کنسرت بروم. هنگام استراحت یک کتاب خوب می‌خوانم. شام می‌پزم. آشپزی را دوست دارم» (ص. 372).

او تأکید می‌کند که «من این را خوب جا انداخته‌ام که همیشه مرزهایی وجود دارد، برای همین برخی جنبه‌های زندگی من قابل‌مشاهده برای همگان نیستند» (ص. 167). حتی یک همه‌گیری جهانی هم نمی‌توانست صدراعظم آلمان را متقاعد کند که اجازه دهد دنیا به درون خانه‌اش سرک بکشد. دوربین‌ها هرگز کتاب چیده شده در قفسه‌ها یا سلیقۀ او دربارۀ هنر و مبلمان را نمایش ندادند (ص. 355). چند روز پس از اظهاراتش در مورد این ‌همه‌گیری در مارس 2020؛ که آن را «بزرگ‌ترین بحران کشور از جنگ جهانی دوم تا آن روز» توصیف کرد، در حال هل دادن یک چرخ خرید در بازار محلی‌ای که همیشه در آن خرید می‌کرد، دیده شد. عکس‌ها فقط دو شیشه شراب و چند رول دستمال توالت را در چرخ صدراعظم نشان می‌دادند. هیچ‌کس نمی‌توانست ادعا کند که پیام روشن صدراعظم را نگرفته است: «انبار نکنید». همان‌طور که بیشتر آلمانی‌ها می‌دانستند، صدراعظم در تمام طول صدارتش خودش برای خانه خرید می‌کرد. حالا برای اینکه بتواند الگوی دیگران باشد، مجبور نبود خودش را تغییر دهد و چهرۀ دیگری از خود نشان دهد (ص. 353).

مرکل، پناه‌جویان، توانمندسازی زنان، اتحادیۀ اروپا و ناتو را نمایندگی می‌کرد (ص. 305). در این میان مهم‌ترین میراثش را سیاست پناهندگی می‌دانست (ص. 315). او می‌داند که هیچ کشوری؛ نه آلمان، نه چین و نه آمریکا، نمی‌تواند مدت زیادی پشت دیوار بماند. این پایدارترین درس دوران کودکی و میراث آنگلا مرکل است (ص. 375). مرکل که هدفش از قبل این بود که به یک «پس‌ماندۀ سیاسی» تبدیل نشود، می‌تواند واقعاً به خود از این بابت ببالد که در اوج قدرت از قدرت کنار رفت و هرگز او را بیرون نکردند. به‌این‌ترتیب او آخرین درس را به سیاستمدارانی داد که قدرت را ارث خود می‌دانند و دست از آن برنمی‌دارند. مرکل به آن‌ها نشان داد که دموکراسی یعنی کار کردن (ص. 375).

 

 

مرکل نمی‌تواند حسرت مسیرهای نرفته زیادی داشته باشد. او با رضایتمندی از اینکه هرچه در چنته داشته را رو کرده، بدون اینکه ارزش‌هایش را وجه‌المصالحه قرار دهد، صحنه را ترک می‌کند (ص. 376). زمانی از او پرسیدند که آیا صدراعظم کتاب‌هایی را که درباره او نوشته می‌شوند، می‌خواند که در پاسخ گفت: «بله... اما من خودم را در این کتاب‌ها نمی‌شناسم». وقتی یک‌بار از او پرسیده شد که دوست دارد کتاب‌های تاریخ چه چیزی درباره‌اش بگویند، او گفت: «او تلاشش را کرد». در عصری که جولانگاه هوچی‌ها و عوام‌فریبان است، فروتنی و نجابت آنگلا مرکل در انتخاب آنچه می‌خواهد درباره‌اش بنویسند، گویای همه‌چیز است (ص. 376). کارتونی مارتون در کتاب «صدراعظم»؛ با ترجمۀ روان سعید کلاتی از انتشارات ثالث تا حد زیادی در بیان این تلاش موفق بوده است.