گزیده جستار: برگزاری چهار دور مذاکرات ایران و عربستان و انتشار خبر از سرگیری مبادلات تجاری بین ایران و عربستان سعودی تا زمان نگارش این نوشتار، اثر مبارک این اهمیت کمتر خاورمیانه بهواسطۀ بروز سقف قیمتی بر حداکثر بهای نفت میتواند تلقی شود.
اين نوشتار در تاريخ هشتم آبانماه ۱۴۰۰ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
عدنان مزارعی؛ معاون سابق خاورمیانه و آسیای مرکزی صندوق بینالمللی پول و پژوهشگر موسسۀ پیترسون، بر این نظر است که خاورمیانه آنقدر دیگر برای دنیا مهم نیست و از این به بعد نیز مهم نخواهد بود. این جمله نه گفتنش آسان است و نه شنیدن آن! اینکه میبینیم استراتژی کشورهای مختلف در برابر خاورمیانه دارد عوض میشود تا حد زیادی انعکاسی از شرایطی است که پیشِ روی خاورمیانه است.
خاورمیانه بزرگترین منطقه تولید انرژی کربنی در جهان است و بیشترین یارانه مصرف انرژی را نیز به مردم پرداخت میکند. برای تولید نفت و گاز غیرمتعارف (Unconventional) به جهت تعالی شیوۀ استخراج مورداستفاده در آن و همچنین آثار و پیامدهای شگرف و مهم آن بر سیاست و اقتصاد انرژی در سطح بینالمللی از تعبیر «انقلاب» (Shale Revolution) استفاده شده است. بدیهی است که میزان تأثیرپذیری خاورمیانه از این انقلاب به جهت تحمیل سقف قیمتی بر حداکثر بهای نفت، غیرقابلاغماض است.
1) سقف قیمتی نفت
مطالعات اخیر در حوزۀ اقتصاد انرژی با بررسی سمت عرضه و سمت تقاضای نفت برای سقف رشد قیمت آن محدودیت نشان میدهند.
1-1) سمت عرضه
مبنای سیستم جهانی انرژی در قرن بیستم، افزایش دائمی تقاضا و عرضه محدود بود، حالآنکه در قرن بیستویک، با توسعه نفتهای غیرمتعارف در آمریکای شمالی، کشف مخازن بزرگ در اروپا و روسیه و افزایش تولید در کشورهای مختلف از عراق و امارات گرفته تا برزیل و نیجریه و همچنین پیشرفت فناوری، طرف عرضه نفت و گاز با افزایش فراوانی روبهرو بوده است.
ورود منابع غیرمتعارف نفتی به عرضۀ جهانی آن نشان میدهد که نفت در آینده با یک سقف قیمتی مواجه خواهد بود. برای درک وقایع بازار نفت، ابتدا به نیمۀ دهه 2000 بازمیگردیم. قیمت نفت به دلیل افزایش تقاضای جهانی بهویژه تقاضای چین شدیداً روبه افزایش بود و تولید نفت قدرت پاسخگویی به تمام حجم تقاضا را نداشت. درنتیجه قیمت نفت طی سالهای 2011 تا 2014 حدوداً بشکهای 100 دلار بود. با افزایش قیمت نفت، برای بسیاری از شرکتها استخراج نفت از مناطق دشوار، سودآور شد. در ایالاتمتحده، شرکتها با استفاده از فنّاوریهایی نظیر حفاری افقی (Horizontal Drilling) و شکست هیدرولیکی (Hydraulic Fracturing) کار استخراج نفت رُستی (Shale Oil) را آغاز کردند. در کانادا، شرکتهای نفتی شروع به استخراج نفت از ماسههای نفتی نمودند. این مسئله منجر به رونق تولید از منابع نامتعارف گردید. آمریکا از سال 2008 توانسته روزانه 4 میلیون بشکه نفت را به بازار جهانی بیفزاید. منابع غیرمتعارف، به لحاظ حجم، بسیار بزرگتر از منابع متعارف هستند؛ ولی هزینۀ استخراج بالایی دارند. فنّاوری تولید منابع غیرمتعارف بسیار آلاینده است. بخش زیادی از تولید نفت و گاز رستی آمریکا در اطراف مناطق مسکونی و در مزارع کشاورزی صورت میگیرد که آلودگیهای زیادی ایجاد میکند. نگرانی جدیتر مربوط به مواد شیمیایی تزریقشده است که در درازمدت موجب آلودگی آبهای زیرزمینی میشوند. نگرانی دیگر مربوط به ایجاد زمینلرزههای خفیف است. به همین دلایل، اروپاییها هنوز اجازۀ استفادۀ از این منابع را ندادهاند؛ ولی در آمریکا این کار انجام شده و این کشور از واردکنندۀ نفت و گاز به صادرکننده تبدیل شده است. تولید نفت متعارف آمریکا حدود 5 میلیون بشکه در روز بوده است که با انقلاب نفت رستی طی چند سال به بیش از 10 میلیون بشکه در روز رسیده است. همین اتفاق دربارۀ گاز با حجمی بسیار بالاتر افتاده است. قیمت تمامشدۀ نفت رستی در میادین مختلف آمریکا با یکدیگر تفاوت دارد و از 30 تا 80 دلار در هر بشکه متغیر است. درواقع با فنّاوری مواجه هستیم که عرضۀ آن بینهایت است؛ ولی هزینۀ تولید آن بهعنوانمثال 80 دلار در هر بشکه است. نتیجه این است که قیمت نفت در بلندمدت نمیتواند با این رقم فاصلۀ زیادی پیدا کند؛ چون بهمحض عبور قیمت نفت از 80 دلار در هر بشکه و رسیدن به 100 تا 120 دلار، امکان عرضۀ حجم زیادی از نفت رستی به وجود میآید؛ اما اگر قیمت نفت به کمتر از 80 دلار برسد، مسئله بهگونهای دیگر خواهد بود. در سقوط اخیر قیمت نفت، چاهها حفر شده بودند و هزینه سرمایهای (CAPEX) آنها ریخته (Sunk) شده بود. درنتیجه با توجه به اینکه هزینۀ نهایی (Marginal Cost) آنها بیش از چند دلار نیست، چاههایی که دو سه سال عمر دارند به تولید ادامه میدهند؛ ولی حفر چاههای جدید دیگر اقتصادی نیست. بهعبارتدیگر در نفت با یک عدم تقارن مواجه هستیم: وقتی قیمت نفت افزایش مییابد، سرمایهگذاری بالا میرود؛ ولی بعد از کاهش قیمتها، دیگر بهصورت متقارن کاهش نمییابد (روحالله کهن هوشنژاد، رهایی از نفرین منابع، صص. 110 و 111).
1-2) سمت تقاضا
فاتح بیرول؛ رئیس فعلی آژانس بینالمللی انرژی، اخیراً در اجلاس «گذار انرژی در خاورمیانه و شمال آفریقا» که در عمان برگزار شد، اعلام کرد که «پادشاه جدید انرژی دنیا، خورشید است!» در یک جمله میتوان گفت که دوران پادشاهی نفت به پایان رسیده است.
فرآیندهای صنعتی و سوختهای فسیلی مانند زغالسنگ، نفت و گاز طبیعی باعث افزایش 78درصدی کل انتشار گازهای گلخانهای از سال 1970 تا 2010 بوده است. در قرن بیستویک طرف تقاضا با اهمیت روزافزون تغییرات اقلیمی و تعهدات کشورها به کنوانسیون پاریس با کاهش سهم انرژیهای فسیلی روبهرو خواهد بود. روندها و سناریوهای متفاوت نهادهای مختلف نشان میدهد که در سالهای پیشِ رو، سهم برق در سبد مصرفی جهان بیشتر خواهد شد و در بخش حملونقل جادهای با توسعه خودروهای هیبریدی و برقی با راندمان بالا، میزان تقاضای سوختهای فسیلی کاهش خواهد یافت. اگر قرن بیستم، قرن اهمیت و نفوذ دولتهای نفتی بود، قرن بیستویکم، قرن دولتهای برقی خواهد بود.
جو بایدن رئیسجمهور ایالاتمتحده یک ماه پیش، با یک فرمان اجرایی مسیر جدیدی مقابل صنعت خودرو آمریکا قرار داد. او در امتداد هدف کاهش انتشار گازهای گلخانهای اعلام کرد که نیمی از خودروهای جدید تولیدی تا سال 2030 باید برقی باشند. بایدن برای اینکه میزان حمایت خود را از توافق اقلیمی پاریس و جلوگیری از گرم شدن زمین نشان دهد، مدتی پیش نیز جان کری را بهعنوان نماینده ویژه آمریکا در امور اقلیمی انتخاب کرده بود. جنرالموتورز در استقبال از فرمان اجرایی بایدن اعلام کرده که هدفش تمام الکتریکی شدن تا سال 2035 است. در بسیاری از کشورهای اروپایی از سال 2030 یا 2035 فروش خودروهای با سوخت فسیلی ممنوع خواهد شد و روند توسعه خودروهای الکتریکی در دنیا رو به صعود است. مرسدس بنز هم پیشتر، هدف تولید صددرصدی خودروهای سبک برقی تا سال 2030 را اعلام کرده است. چین که فعلاً بزرگترین واردکننده نفت دنیاست، سال 2020 رکورد فروش سالانه خودروهای برقی را شکسته و 3 /1 میلیون خودرو الکتریکی در این کشور فروخته شده است. فروش جهانی خودروهای برقی در سال 2020 نیز 39 درصد نسبت به سال قبلش افزایش داشته است.
بیستوششمین اجلاس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد 2021 که به COP26 معروف است به ریاست بریتانیا در گلاسکو برگزار خواهد شد آنها میگویند که قصد دارند مسیری را تعیین کنند که طی آن تصاعد جهانی خالص کربن تا سال 2050 به صفر خواهد رسید. در این اجلاس همچنین شانزدهمین نشست پروتکل کیوتو و سومین نشست مربوط به توافقنامه پاریس برگزار خواهد شد. اگر استفاده از انرژی تجدیدپذیر و بهرهوری انرژی با سرعت بیشتری رشد نکند، اهداف بینالمللی اقلیمی برآورده نخواهند شد و هدف اصلی توافقنامه پاریس در سال 2015 که جلوگیری از افزایش دمای زمین بیش از دو درجه سانتیگراد است، قابلدستیابی نخواهد بود.
بر اساس اسناد افشاشدهای که توسط گروه تحقیقاتی گرینپیس (Greenpeace) مشاهده شده، کشورهایی که زغالسنگ، نفت خام، گوشت گاو و خوراک دام تولید میکنند در حال تلاش و لابی برای تضعیف گزارش اقلیمی کلیدی سازمان ملل متحد برای این اجلاس هستند؛ بهطور مثال استرالیا میخواهد از زغالسنگ، عربستان سعودی از نفت، روسیه از گاز طبیعی و برزیل از تولید گوشت گاو حمایت کنند. مارک مازلین، استاد زمینشناسی کالج دانشگاهی لندن میگوید که «این لابیگریها دقیقاً مسیر اصلی که باید طی شود را به ما نشان میدهند. استفاده از زغالسنگ باید با سرعت هرچه بیشتری متوقف شود. مصرف نفت و گاز را باید بهتدریج متوقف کنیم. جنگلسازی باید آغاز شود و به سمت رژیم غذایی گیاهیتر حرکت کرد و مقدار گوشت تولیدشده را کاهش داد. این اقدامات نهتنها به کاهش انتشار کربن کمک میکنند، بلکه به بهبود کیفیت هوا و رژیم غذایی ما میانجامد و جان میلیونها نفر را هم نجات میدهد.»
نکته در این است که افکار عمومی در غرب و بهویژه آمریکا از انرژی پاک پشتیبانی میکنند؛ اما اگر افزایش قیمتها آزاردهنده باشد این افکار نیز تغییر جهت خواهند داد. لی کی کیانگ نخستوزیر چین اخیراً گفت که دوران گذار انرژی باید به دقت مرحلهبندی شود (Sound and Well-paced). از ماه می تا اکتبر 2021 بهای یک سبد نفت، زغالسنگ و گاز تا 95 درصد بالا رفت. دانیل یرگین؛ چهرۀ برجستۀ نفتی و برندۀ جایزۀ پولیتزر، معتقد است که تولید نفت و گاز رستی به دلیل کاهش سرمایهگذاری کاهش خواهد داشت و با وجود قیمتهای بالاتر به کندی بهبود خواهد یافت. به همین دلیل بریتانیا (میزبان اجلاس COP26) نیروگاههای زغالسنگی خود را دوباره روشن کرده است. هفتهنامۀ اکونومیست در مطلبی (The first big energy shock of the green era) تصریح کرده است که رهبران این اجلاس باید گامی فراتر از تعهدات بردارند و مشخص سازند که فرآیند گذار چگونه عمل میکند؛ بهویژه اگر آنها در زیر نور چراغهایی اجلاس را برقرار کنند که برق آنها با سوخت زغالسنگ تأمین شده باشد!
2) تأثیر سقف قیمتی نفت بر اهمیت خاورمیانه
تغییر رویکرد آمریکا به نظام بینالملل بهطور عام و به خاورمیانه بهطور خاص، تحت تأثیر اجتماع همین سقف قیمتی نفت با سایر دلایل کاملاً مشهود است.
2-1) تغییر رویکرد آمریکا به نظام بینالملل
بایدن در سخنرانی اخیر خود در سازمان ملل متحد گفت که ایالاتمتحده به دنبال جنگ سرد جدید یا جهانی تقسیمشده به بلوکهای سخت قدرت (A World Divided into Rigid Blocs) نیست. رئیسجمهور جو بایدن دوست دارد جهان باور کند که ایالاتمتحده به طرز قابلتوجهی در حال تغییر است. وی در سپتامبر 2021 در مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفت شیفتگی آمریکا به جنگ (American Infatuation with War) پایانیافته است و دیگر باقدرت نظامی بهعنوان پاسخی برای هر مشکلی (An Answer to Every Problem) که در سراسر جهان مشاهده میکند، برخورد نخواهد کرد. اندرو جی. باسویچ و آنل شلین در مطلبی (The End of American Militarism?) که اخیراً در فارنافرز (Foreign Affairs) منتشر شده است محور اصلی پیام رئیسجمهور را اذعان به این امر میدانند که در دهههای اخیر، ایالاتمتحده نیروی نظامی را بهعنوان آخرین راهحل (Tool of Last Resort) اولویتبندی نکرده است. برعکس، استفاده غیرقانونی از زور (Promiscuous Use of Force) بهعنوان ویژگی بارز (Hallmark) دولتمردان آمریکایی نمود یافته است؛ بهطوریکه عباراتی مانند «جنگ بیپایان» (Endless War) و «جنگهای ابدی» (Forever Wars) به جزء اصلی گفتمان سیاسی روزمره (Staples of Everyday Political Discourse) تبدیلشدهاند. به گفته بایدن، در این دوره جدید، رهبری جهانی ایالاتمتحده (U.S. Global Leadership) همچنان مهم است؛ اما ایالاتمتحده «نه با الگوی قدرت ما» (Not Just with the Example of our Power) بلکه «با قدرت الگوی ما» (With the Power of our Example) رهبری خواهد کرد.
2-2) تغییر رویکرد آمریکا به خاورمیانه
بهنوعی اجماع حاکمیت آمریکا در اتفاقنظر با اسراییل این است که اقتدارگرایی خاورمیانه را مدیریت دیجیتالی کنند (Digital Authoritarianism). دکتر محمود سریعالقلم از این منظر نفوذ آمریکا در خاورمیانه را از پارادایم سرزمینی به پارادایم دیجیتالی تغییر یافته میداند. ایشان در پاسخ بدین پرسش که «آیا آمریکا از خاورمیانه خارج میشود؟» طی مطلبی اظهار داشته است که همچنان که شرکتها بعضی از خدمات خود را برونسپاری (Outsourcing) میکنند، سیاست خارجی آمریکا در دو قسمت مناقشه برانگیز، عملیات خود در خاورمیانه را برونسپاری کرده است: (1) منطق آمریکا در اقناع اعراب برای همکاری با عراق روشن است: مگر شما نمیگویید ایران هلال شیعی درست کرده است، خوب شما ائتلاف عربی درست کنید و با سرمایهگذاری در عراق و مساعدت در توسعه ملّی، همکاری و حس درون عربی گسترش مییابد. ایران که پول ندارد. شما باید نگاه خود را به منطقه تغییر دهید. اختلافات خود را کنار بگذارید، ما هم در خدمتتان هستیم. (2) منطق آمریکا در اقناع پاکستان و اعراب روشن است: شما (پاکستان) نگران گسترش همکاریهای استراتژیک ما با هندیها هستید ولی هدف بزرگتر این همکاری آمریکا، هند، ژاپن و استرالیا (موسوم به Quad)، چین است. شما جایگاه خود را دارید. حوزه نفوذ شما هماکنون گسترش مییابد و فضای تنفسی بیشتری در توازن نیروها با هند خواهید داشت. شما که زیروبم افغانستان را میدانید، آن را کنترل کنید. برای اعراب هم جا بازکنید. آنها هم پول و امکانات دارند و هم اراده و انگیزه برای بزرگتر کردن شعاع نفوذ خود در برابر ایران. با اعراب همکاری کنید. ما هم در خدمتتان هستیم.
ختم کلام: تأثیر سقف قیمتی نفت بر اهمیت کمتر خاورمیانه
در جریان تحولات موسوم به بهار عربی، آمریکاییها تاکنون اجازه ندادهاند که وزش نسیمهای این بهار از مرزهای عربستان سعودی عبور کند. حتی رژیم حاکم بر بحرین نیز تداوم حیات خود را مرهون عربستان سعودی است. شاید اگر این نگرانی وجود نداشت که موفقیت تحولخواهان در بحرین، موجب تشجیع شیعیان مناطق شرقی و نفتخیز عربستان خواهد شد و دامنه تحولخواهی را به عربستان خواهد کشید، تحولات بحرین به گونه دیگری رقم میخورد و اجازه دخالت عربستان در امور داخلی بحرین داده نمیشد. سید غلامحسین حسنتاش؛ از روسای پیشین مرکز مطالعات استراتژیک انرژی، بههرحال این را یک واقعیت میداند که حمایت آمریکا از رژیمهای سلطنتی، منسوخ و غیر دموکراتیکی مانند عربستان و بحرین و کویت، یک تضاد غیرقابلتوجیه در سیاست خارجی این کشور است که اعتبار ادعاها و سیاست خارجی این کشور را زیر سؤال برده است. طبیعی است تا وقتیکه نفت عربستان در بازار جهانی نفت غیرقابل جایگزین است و ایالاتمتحده نیز به این بازار نیازمند است، دولت آمریکا نمیتواند ریسک نزدیک شدن جریان بهار عربی و تحولخواهی به مرزهای عربستان را بپذیرد و این تضاد غیرموجه در سیاست خارجی آمریکا تداوم خواهد داشت؛ اما اگر ایالاتمتحده از نفت و گاز بازارهای جهانی (خارج از آمریکای شمالی) بینیاز شود، ممکن است اوضاع سیاست و قدرت در کشورهای جنوب خلیجفارس به گونه دیگری رقم بخورد و در اینصورت علاوه بر اینکه تضاد سیاست خارجی آمریکا برطرف خواهد شد، بر اثر تحولات ناشی از آن، رشد اقتصادی رقبای مهمی مانند چین که مهمترین چالش بلندمدت ایالاتمتحده میباشد، نیز کنترل و تعدیل خواهد شد. ضمناً با توجه به آنچه ذکر شد کاهش و قطع (احتمالی) نفت خام ایران میتواند کمترین مشکل را برای ایالاتمتحده و بیشترین مشکل را برای چین ایجاد کند. ایالاتمتحده در افق بلندمدت بزرگترین چالش خود را چین و رشد شتابان اقتصادی این کشور میداند و لذا ممکن است از هر عاملی که این رشد را کُند نماید، استقبال کند. خصوصاً اینکه چین از ناحیه سایر تحریمهای که علیه ایران وضع شده است عمدتاً منتفع شده است. همین مسئله را در مورد تهدیدهای مطرح در مورد خلیجفارس و تنگه هرمز هم میتوان تعمیم داد. به همین دلیل است که اخیراً وانگ یی؛ وزیر خارجۀ چین، در اظهار موضعی کمسابقه اعلام میکند که «روابط با عربستان سعودی در صدر تلاشهای دیپلماسی چین در خاورمیانه قرار دارد».
سیاست خارجی که تاکنون عربستان سعودی دنبال کرده است اصطلاحاً «پیروی از یک کشور پُرقدرت» (Bandwagoning) نامیده میشود. در این حالت کشور قدرتمندتر، امنیت کشور پیرو را تضمین و در برخی برههها به آن کمک میکند و لزوماً کشور پیرو نیز با دشمن کشور قدرتمند نیز دشمن خواهد بود. در چنین حالتی اگر کشور قدرتمند با دشمنش، روابط دوستانه برقرار کند کشور پیرو «احساس رهاشدگی» خواهد کرد. مهران کامروا؛ استاد علوم سیاسی دانشگاه جرج تاون قطر، بر این نظر است که ترس از این احساس همواره یک فرض سیاست خارجی عربستان بوده است. در مورد مخالفت عربستان سعودی با برجام این نکته بهوضوح دیده میشود (تجارت فردا، ش. 428، ص. 29).
تا قبل از در نظر گرفتن منابع غیرمتعارف، خاورمیانه میتوانست بیشترین تولید را داشته باشد. الان آمریکای شمالی بهاندازۀ خاورمیانه نفت دارد. با در نظر گرفتن مجموع منابع متعارف و غیرمتعارف، حوزۀ روسیه و آسیای میانه، خاورمیانه و آمریکای شمالی تقریباً به یک اندازه نفت دارند و مجموع کل منابع ازایندست در دنیا به 4300 میلیارد بشکه میرسد. پیشبینی این است که در آینده عمدۀ رشد تقاضا از محل منابع غیرمتعارف تأمین خواهد شد و منابع متعارف نقش اصلی را نخواهند داشت. این برای کشورهای تولیدکننده نفت متعارف مثل ایران بدین معناست که اگر قیمت نفت را هزینۀ تولید آخرین تولیدکننده تعیین کند، با یک سقف برای قیمت نفت روبهرو خواهیم بود؛ مگر اینکه دولتها بر اساس ملاحظات زیستمحیطی اجازه تولید را از منابع غیرمتعارف ندهند (روحالله کهن هوشنژاد، رهایی از نفرین منابع، ص. 111).
بدون تردید تحمیل سقف قیمتی بر حداکثر بهای نفت حاصل از تولید نفت و گاز غیرمتعارف (Unconventional) اهمیت خاورمیانه و ازجمله عربستان سعودی را برای ایالاتمتحده کمتر از قبل کرده است. همین امر سبب شده است که عربستان سعودی در چارچوب گذار از راهبرد «دنبالهروی سخت» به سمت راهبرد «موازنۀ نرم» به متنوعسازی منابع امنیت خود روی آورد.
برگزاری چهار دور مذاکرات ایران و عربستان و انتشار خبر از سرگیری مبادلات تجاری بین ایران و عربستان سعودی تا زمان نگارش این نوشتار، اثر مبارک این اهمیت کمتر خاورمیانه بهواسطۀ بروز سقف قیمتی بر حداکثر بهای نفت میتواند تلقی شود.