وزیر امور خارجه: خبر ترور شخصیت ملی ما به دست عناصر موساد را شما دیگر نمی‌شنوید!

تاریخ : 1400/07/09
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: همه به یاد داریم که تا چند سال پیش دانشمندان هسته‌ای ما را نیروهای موساد در تهران ترور می‌کردند (ص. 222)؛ اما سردار سلیمانی برای تحقق امنیت کشور کاری کرد که شما دیگر نمی‌شنوید دانشمند هسته‌ای ما، نخبۀ ما و شخصیت ملی ما به دست عناصر موساد در ایران ترور شود (ص. 246).

اين نوشتار در تاريخ دهم مهرماه ۱۴۰۰ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

وزیر امور خارجه: خبر ترور شخصیت ملی ما

به دست عناصر موساد را شما دیگر نمی‌شنوید!

 

 

در مقطعی مسئولیت پروندۀ سوریه به همکارم آقای حسین جابری انصاری و سپس آقای علی‌اصغر حاجی واگذار شد. نشست‌های مذکور در سطح وزرای خارجه و حتی روسای جمهور سه کشور به ترتیب در مسکو، تهران و آنکارا برگزار می‌شد و به دلیل تغییر شرایط و شکست طرح‌های نظامی، راه‌حل نظامی موردتوجه قرار گرفته بود. سردار سلیمانی از تصمیم دکتر ظریف در جابه‌جایی بنده از مسئولیت معاونت عربی و آفریقای وزارت امور خارجه ناراحت بود و واکنش تندی داشت. به سردار گفتم که تغییر معاونین از حقوق وزیر است من هر جا باشم بر نقش خود ادامه می‌دهم (دکتر حسین امیرعبداللهیان، صبح شام: روایتی از بحران سوریه (خاطرات)، تدوین محمدمحسن مصحفی، ص. 170).

حدود 20 سال پیش، یک روز از ساختمان اصلی وزارت خارجه خارج می‌شدم که سردار سلیمانی در حال ورود به ساختمان بود. ظاهراً ایشان مرا در برخی برنامه‌های تحلیلی صداوسیما دیده بود. در اولین برخورد، بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: «امیرعبداللهیان شما هستید؟» گفتم: «بله». خیلی صمیمی معانقه کرد (همدیگر را در آغوش کشیدن) و گفت: «تحلیل‌هایت را از خبر شبکۀ یک سیما دو سه بار دیده‌ام. این تحلیل‌ها را ادامه بده. کمک‌کننده است. قراری هم می‌گذاریم و همدیگر را می‌بینیم». آن موقع من معاون اداره سیاسی اول خلیج‌فارس وزارت امور خارجه بودم. باآنکه اختلاف سطح سردار سلیمانی به‌عنوان فرماندۀ نیروی قدس، با من زیاد بود؛ اما ارتباط ما ادامه پیدا کرد و گاهی سردار دربارۀ بعضی کارها شخصاً زنگ می‌زد (ص. 220). این‌گونه ارتباطات به‌جایی رسید که یکی دو بار سردار سلیمانی برای پیگیری بعضی موضوعات، بعد از جلسۀ دبیرخانۀ شورای عالی امنیت ملی، بدون هماهنگی قبلی، برای دیدن من به وزارت خارجه آمد و یگان حفاظت فیزیکی وزارت خارجه اطلاع داد سردار سلیمانی آمده و می‌خواهد شما را ببیند. علی‌القاعده آقای سلیمانی اگر به وزارت خارجه می‌آمد، باید وزیر خارجه را می‌دید. بعد از دیدار به ایشان می‌گفتم: «سردار، ممکن است وزیر امور خارجه دلخور بشود که شما به اتاق کار من آمده‌اید. خوب است ایشان را هم ببینید». ازآنجاکه انسان متواضعی بود می‌گفت: «اشکال ندارد. حتماً می‌روم ایشان را هم می‌بینم». می‌رفت اتاق وزیر. احوال‌پرسی می‌کرد و یک چای هم با ایشان می‌نوشید و ایشان را مطلع می‌کرد (ص. 221).

1) رویکرد ایران به سوریه

در مسائل اساسی سیاست خارجی و امنیت ملی، سازوکاری در قانون اساسی طراحی شده که نظام بر اساس آن تصمیم می‌گیرد. روال کار به این شکل است که پس از طی مراحل کارشناسی در وزارت امور خارجه و بخش‌های ذی‌ربط امنیتی و نظامی و پخته شدن آن در کارگروه‌های دبیرخانۀ شورای عالی امنیت ملی، نهایتاً مسئله در جلسۀ شورای عالی امنیت ملی مطرح و تصمیم‌گیری می‌شود. رئیس‌جمهور، رئیس شورای عالی امنیت ملی هم هست و در جلسات حضور دارد. درنهایت تصمیم اتخاذشده در شورای عالی امنیت ملی، پس از تائید مقام معظم رهبری، به همۀ دستگاه‌ها ابلاغ و لازم‌الاجرا خواهد بود (ص. 79).

پیوستگی در مباحث امنیتی را باید درک کرد. وقتی داعش در عراق و سوریه می‌تاخت و جلو می‌رفت، شاید ده‌ها بار در جلسات مختلف از سردار سلیمانی می‌شنیدم که می‌گفتند یادمان باشد امروز دیگر زمانی نیست که پشت مرزهای مهران و چزابه بخواهیم از امنیت ملی ج.ا.ایران دفاع کنیم. مسائل امنیتی منطقه کاملاً به‌هم‌پیوسته است. ناامنی در هر بخشی از منطقه بر امنیت ملی ما اثر می‌گذارد؛ دقیقاً مثل ساکنین یک برج چهل طبقه (ص. 237). زمانی در همین تهران مردم در خانه‌های یک، دو یا سه‌طبقه زندگی می‌کردند. اگر در کوچۀ دهم خانه‌ای دچار آتش‌سوزی می‌شد، ما که در کوچۀ پانزدهم بودیم حس نمی‌کردیم، حس نمی‌کردیم ممکن است آتش‌سوزی به زندگی ما سرایت کند؛ ولی در یک برج چهل طبقه اگر طبقۀ دوازدهم برج آتش بگیرد، تمام برج را باید تخلیه کنند. مثل همین پیوستگی که در مسئلۀ امنیت یک برج مسکونی وجود دارد در مسائل امنیت منطقه‌ای هم هست (ص. 236). وقتی سردار سلیمانی در اولین برخورد با بنده مرا تشویق می‌کند که در حوزۀ رسانه حرف‌های خوبی زدی، آن را ادامه بده؛ یعنی به پیوستگی مسائل سیاسی و نظامی باهم توجه دارد (ص. 238).

کسانی که کار امنیتی یا مطالعات اطلاعاتی دارند در تبیین سیر انقلاب‌ها می‌گویند اساساً شورش یا انقلابی که از کنار مرز (شهر مرزی درعای سوریه) شروع می‌شود انقلاب نیست. علت آن را باید در آن‌سوی مرز جست‌وجو کرد و بررسی نمود که چه عناصری از خارج وارد کشور شده و ناامنی ایجاد کرده‌اند. در مقابل، انقلابی که از شهرهای بزرگ و پایتخت (میدان التحریرِ قاهرۀ مصر، میدان التغییرِ صنعای یمن و میدان لؤلؤ منامۀ بحرین) شروع می‌شود طبیعی و مردمی است و نشان می‌دهد ریشۀ تحول در درون جامعه است (ص. 37). جمع‌بندی ما این شد که بسیاری از معارضین سوری خارج نشین هیچ توان و قدرتی ندارند و مذاکره با آن‌ها نتیجۀ عملی ندارد. آمریکایی‌ها به بعضی از این‌ها از محل فروش و قاچاق نفت سوریه کمک مالی می‌کردند. تصور می‌کردند با این پول گروه‌ها و تشکیلات ضد بشار اسد راه می‌افتد. یادم هست یک مقام ارشد آمریکایی و کارمند سازمان ملل می‌گفت بعد از مدتی دیدم این‌ها (معارضین سوری موردحمایت غرب) در اروپا بهترین ویلا و گران‌ترین اتومبیل را برای خود خریده‌اند. البته چند جلسۀ سخنرانی هم علیه بشار اسد می‌گذارند. به نظرم این هم یکی از شانس‌های آقای بشار اسد و مردم سوریه بود که مخالفین و معارضین هیچ برنامه و وحدتی نداشتند و علی‌رغم تلاش 81 کشور جهان که با فشار آمریکا از این‌ها حمایت می‌کردند این افراد قابلیت استفاده از این حمایت را نداشتند (ص. 66).

باید با صدای بلند گفت که راهبرد حفظ حداکثر امنیت ملی کشور و حضور مستشاری در عراق، سوریه و منطقه را مدیون تدبیر حکیمانۀ مقام معظم رهبری و خون پاک شهید سردار سلیمانی عزیز هستیم. همواره نگاه دولت‌ها در جمهوری اسلامی ایران با مسئلۀ سوریه با نوساناتی همراه بوده است (ص. 180).

2) آمریکا و رویکرد ایران به سوریه

برای پاسخ به پرسش «دلیل عدم ممانعت آمریکا از رویکرد ایران به سوریه» باید به چند عامل توجه کرد: نکته اول اینکه برخلاف آنچه بعضی فکر می‌کنند، این‌گونه نیست که آمریکایی‌ها به‌عنوان یک ابرقدرت همۀ جوانب را در محاسباتشان لحاظ کرده و بتوانند آن را اجرا کنند. همیشه رفتار آن‌ها هوشمندانه نیست. برداشت و درک من ازآنچه در منطقه و موضوعات فلسطین، عراق، سوریه، یمن و دیگر مسائل تجربه کردم این است که آمریکایی‌ها در محاسبه بر روی کاغذ پیشرفته عمل می‌کنند، در مرحله برنامه‌ریزی عالی هستند، در تقسیم‌کار و حوزۀ تئوری کارشان را خیلی خوب انجام می‌دهند؛ اما همۀ این‌ها وقتی ارزش پیدا می‌کند که بتوانند همین برنامه‌ها را روی زمین پیاده کنند. آمریکایی‌ها معمولاً هنگام اجرای طرح‌هایشان چند مشکل‌دارند. اولین نگرانی آن‌ها در همۀ صحنه‌های درگیری این است که مبادا کشته شوند. این مسئله در همۀ رده‌های آن‌ها وجود دارد. روی کاغذ همه‌چیز عالی است؛ اما ضعفشان روی زمین در بخش‌هایی است که باید نقشۀ طراحی‌شده را اجرا کنند (ص. 143).

مشکل دوم آمریکایی‌ها این است که اساساً منطقه را نمی‌شناسند. آمریکایی‌ها به دلیل شناخت ضعیفی که از منطقه داشتند، رفتارهای نادرستی می‌کردند و افتضاحاتی به بار می‌آوردند که خسارات سنگینی به آن‌ها و به عراق و منطقه تحمیل می‌کرد (ص. 146). آن‌ها بعد از چندین سال حضور در عراق هنوز از این کشور، مردم و فرهنگ آن شناخت خوبی به دست نیاورده‌اند. امروز تنفر مردم عراق و رهبران آگاه این کشور از دولتمردان آمریکا به موتور محرکۀ خروج آمریکا از عراق و منطقه تبدیل شده است (ص. 144). مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی دریکی از خطبه‌های نماز جمعه راجع به آمریکا توصیف زیبایی به‌کاربرده است. ایشان گفت آمریکا مثل دایناسوری است که هیکل بزرگ و وحشتناک و مغز کوچکی دارد (ص. 146).

وقتی آمریکا و انگلیس اشغال نظامی عراق را کلید زدند، توافق کردند نیروهای آمریکایی در بغداد و کردستان عراق مستقر شوند و انگلیسی‌ها در جنوب کشور بمانند. علت استقرار انگلیسی‌ها در جنوب عراق علاوه بر سابقه و شناختی که نسبت به جنوب این کشور داشتند، عطش فراوان آن‌ها به نفت بود. انگلیسی‌ها از منظر جامعه‌شناختی و مردم‌شناسی، خاورمیانه، جهان عرب، جهان اسلام و به‌ویژه عراق را بهتر می‌شناسند. به این جهت، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها، بر اساس تقسیم‌کار مشخص، عراق را اشغال کردند (ص. 145). انگلیسی‌ها شناخت عمیقی را که از فرهنگ عراق داشتند هیچ‌گاه به‌طور تمام‌عیار در اختیار متحد خود، آمریکایی‌ها قرار ندادند؛ حتی در مواردی انگلیسی‌ها به شکل حساب‌شده طوری رفتار می‌کردند که آمریکایی‌ها دچار مشکل بشوند و بالعکس؛ یعنی باوجود هم‌پیمان بودن، رقابت‌ها سر جای خودش بود (ص. 145). درهرحال، رقابت بین این دو کشور غربی وجود داشت و رفتار آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها از الگوی واحدی پیروی نمی‌کرد (ص. 146).

این‌که تصور شود آمریکایی‌ها قادر به کنترل همۀ صحنه‌ها هستند با واقعیت تطبیق ندارد. زمانی در چارچوب کمک‌رسانی انسانی به سوریه، حدود 1500 کامیون بین ایران، عراق و سوریه تردد می‌کرد. با این حجم از جابه‌جایی، آمریکا فراتر ازآنچه انجام داد نمی‌توانست کاری بکند. آن‌ها هم محدودیت‌های خودشان را دارند. همه‌چیز با بمباران و قلدری و جنگ پیش نمی‌رود. آمریکایی‌ها اهدافی مثل ساقط کردن بشار اسد و تأمین حداکثری امنیت اسرائیل را برای خود مشخص کرده بودند. به‌طور طبیعی قبل از هر اقدام، محاسبه می‌کنند که پاسخ احتمالی طرف مقابل چیست. می‌دانند اگر اقدامی انجام دهند در جای دیگری ضربه می‌خورند. این عامل بازدارنده مانع می‌شود آن‌ها دست به هر کاری بزنند. آمریکا هم سود و زیانش را در هر اقدام محاسبه می‌کند (ص. 148).

3) روسیه و رویکرد ایران به سوریه

گفت‌وگوهای نیروهای امنیتی و نظامی دو کشور، اقدامات سردار سلیمانی و دیدار پوتین با مقام معظم رهبری در تهران به‌عنوان عوامل مهم منجر به اتخاذ رویکرد فعال مسکو در قبال سوریه شد. ایران برای انتقال تجهیزات و لجستیک به سوریه، بر اساس راهبردی که داشت به روس‌ها کمک کرد (ص. 121).

همیشه در بخش‌هایی از مذاکراتم سعی می‌کردم مطلبی را به دوستانمان در روسیه بگویم. به آن‌ها می‌گفتم در سابقۀ ذهنی و تاریخی مردم ایران نسبت به اتحاد جماهیر شوروی نگاه مثبتی وجود ندارد. مردم معتقد هستند روس‌ها در دقیقۀ نود دوستان خود را رها کرده و صرفاً بر اساس منافع خود عمل می‌کنند. تعمد داشتم این را بگویم تا بدانند من به‌عنوان نمایندۀ کشوری با او صحبت می‌کنم که این واقعیت‌های تلخ تاریخی در اذهان مردمش وجود دارد. هرچند تجربۀ مذاکراتی‌ام با روسیه نشان داد که روسیه با اتحاد جماهیر شوروی متفاوت است و با روسیۀ پوتین می‌توان کار راهبردی کرد (ص. 126).

سردار سلیمانی که پرونده‌های زیادی را تجربه کرده بود، گفت من در تجربۀ افغانستان با رفتارشناسی روس‌ها آشنا هستم. اگر شما با روس‌ها دائماً حرف بزنید و منافع مشترک تعریف کنید، برایشان استدلال منطقی ارائه کنید، می‌توانید به هدف برسید و با هم به‌خوبی کار کنید؛ اما اگر بین گفت‌وگوها فاصلۀ طولانی بیفتد، ممکن است در بعضی نکات اساسی از شما فاصله بگیرند. سردار سلیمانی به کار با روسیه و چین باور داشت و اعضای شورای امنیت ملی هم دیدگاه سردار را تائید کردند و مقرر شد همۀ بخش‌های ذی‌ربط این مذاکرات را ادامه بدهند (ص. 123).

به آقای میخائیل باگدانف (نمایندۀ پوتین در امور خاورمیانه و معاون خاورمیانه‌ای وزارت خارجۀ روسیه) گفتم که شما جهان عرب را خیلی خوب می‌شناسید. فراموش نکنیم ما راجع به کشورهایی حرف می‌زنیم که در بسیاری از آن‌ها نظام موروثی و خاندانی وجود دارد. نقش رهبران در این کشورها؛ صرف‌نظر از اینکه عضو خاندانی مثل آل صباح و آل ثانی و غیره باشند یا جمهوری مادام‌العمر تشکیل دهند، حیاتی است. باید به نقش رهبران در این کشورها به‌مثابۀ نخ تسبیح توجه کرد. شاه یا ولیعهد که هیچ! در بحرین اجازه تغییر نخست‌وزیر نزدیک به نودساله (شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه) را هم آمریکا، سعودی و متحدانشان نمی‌دهند. چون می‌دانند این کار مثل دومینو است. مهرۀ اول که بیفتد بعدازآن مهره‌های دیگر پشت سر هم می‌افتند. آن‌ها ساختار این کشور و کشورهای عربی را می‌شناسند (ص. 118). آمریکایی‌ها می‌دانند وقتی بشار اسد سقوط کند نظام سوریه در هم می‌ریزد و نقشۀ آمریکایی صهیونیستی تجزیۀ سوریه محقق می‌شود. تردید نکنید که پایگاه نظامی شما را هم تعطیل می‌کنند (ص. 119).

روس‌ها اذعان داشتند که آمریکایی‌ها زیاد حرف می‌زنند و درخواست‌های زیادی هم دارند؛ اما در نتیجه‌گیری با مشکل مواجه هستند. آمریکایی‌ها با هیاهو وارد افغانستان شدند و آنجا را اشغال کردند. قرار بود تروریست‌ها را از بین ببرند؛ اما نتوانستند و افغانستان را به یک واحد سیاسی بی‌ثباتی و ناامنی بیشتر تبدیل کردند. به سیاست‌هایشان در عراق که نگاه می‌کنیم دیدیم از همۀ ظرفیتشان استفاده کردند، با 170 هزار نیروی نظامی وارد این کشور شدند؛ اما نهایتاً در باتلاق عراق گرفتار شدند. در پروندۀ فلسطین یا موضوع لبنان، دولت‌های مختلف در آمریکا با ادعاهای زیاد و طرح‌های بزرگ آمدند و رفتند. خیلی هم تهدید کردند؛ اما موفقیت چشمگیری به دست نیاوردند. در تحولات منطقه آنجا که با ایران دچار کشمکش شدند، برندۀ نهایی آن‌ها نبودند. لذا با توجه به این سابقه موضوع را بررسی کردیم و گفتیم اگر از بشار اسد عبور کنیم آخرین متحدمان در جهان عرب را با دست خودمان از بین برده‌ایم. بشار اسد، همان‌طور که تا الآن مقاومت کرده می‌تواند بازهم مقاومت کند و بماند. اگر بشار بماند و قدرت را حفظ کند دیگر به ما به‌عنوان روسیه اعتماد نخواهد کرد و ما منافع فراوانی را از دست خواهیم داد. همچنین به این جمع‌بندی رسیدیم که ایرانی‌ها پشت این مسئله قرار دارند. ایرانی‌ها در این سال‌ها از متحدانشان در منطقه باقدرت حمایت کرده‌اند؛ حتی در مقابل لشکرکشی‌های بزرگ آمریکا همین روش را داشته‌اند و درنهایت ایرانی‌ها و متحدانشان نقش مهمی در تحولات منطقه ایفاء کرده‌اند و نتایج قابل قبولی گرفته‌اند. این مطلب هم ما را به این نتیجه رساند که با حمایتی که ایران از سوریه می‌کند و با توجه به الگوی رفتاری که از ایران در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین در این سال‌ها دیده‌ایم به‌احتمال فراوان بشار اسد در قدرت خواهد ماند و ایران حرفش را به کرسی می‌نشاند. در آن صورت ما هم سوریه را ازدست‌داده‌ایم و هم دوست و همسایه و متحدمان؛ ایران، نسبت به ما نگاهی منفی پیدا می‌کند (ص. 125).

در اوج بحران سوریه، بندر بن سلطان؛ رئیس سرویس امنیتی عربستان سعودی، با آقای پوتین در مسکو دیدار کرد. پوتین از بندر پرسیده بود: «یعنی شما می‌خواهید با روش نظامی بشار اسد را سرنگون کنید؟» بندر خیلی صریح گفته بود: «بله! سوریه راه‌حل سیاسی ندارد و ما باید با روش نظامی او را سرنگون کنیم». پوتین در پاسخ می‌گوید: «آیا شما می‌دانید اگر مسلحان و تروریست‌ها بر دمشق حاکم بشوند، پس‌ازآن به سراغ شما در ریاض خواهند آمد؟». بندر جواب می‌دهد: «بله این را می‌دانیم؛ اما برای آن مرحله هم برنامه‌ریزی کرده‌ایم. بعدازاینکه بشار سرنگون شد، همۀ تروریست‌ها را در داخل دمشق بمباران خواهیم کرد!» شنیده شد بعد از جلسه آقای پوتین با تعجب به اطرافیانش گفته بود: «حقیقتاً چه تفکراتی برای منطقه تصمیم می‌گیرند!» (ص. 128).

هوش و ذکاوت بالای شخص آقای پوتین در این زمینه نقش جدی بازی کرد؛ چون کلیدی‌ترین نقش را شخص آقای پوتین داشت (ص. 123). ورود نیروی هوایی روسیه توان میدانی سوریه را روی زمین تقویت کرد و درنهایت منجر به آزادی حلب شد و معادله به نفع سوریه تغییر کرد. البته روس‌ها هم حس خوبی داشتند که آمدند و به اهداف خودشان در تقابل با سیاست غلط آمریکایی‌ها رسیدند (ص. 121).

 

 

ختم کلام

در پی جنگ تحمیلی تروریستی علیه سوریه، بر اساس آمار سازمان ملل متحد، حدود 400 هزار نفر کشته و شهید شدند، بیش از 500 هزار نفر مجروح و حدود هفت میلیون نفر در داخل و خارج آواره شدند. همچنین حدود 270 هزار فلسطینی مقیم سوریه نیز مجدداً آواره شده‌اند. در این جنگ نابرابر خارجی و تروریستی تقریباً 70 درصد صنایع سوریه از بین رفت، بیش از دو میلیون واحد مسکونی ویران شد یا آسیب دید. برآورد اولیۀ خسارت‌ها به بخش صنعت سوریه 143 میلیارد دلار و به بخش نفت و گاز 30 میلیارد دلار است. مبلغ موردنیاز برای بازسازی حدود 400 میلیارد تخمین زده می‌شود (ص. 12). البته نگاه راهبردی مقام معظم رهبری و در حیطۀ اجرا سردار سلیمانی کاری کردند که امروز از سه جبهه متحدان ما پشت دیوارهای فلسطین اشغالی‌اند (ص. 246). امروز صهیونیست‌ها در درون دیوارهای بتونی با ارتفاع ده دوازده متری در سرزمین‌های اشغالی محبوس شده‌اند (ص. 222).

مجموعۀ مورد استناد در این نوشتار، خاطرات دکتر حسین امیرعبداللهیان؛ وزیر امور خارجه ج.ا.ایران، از «جنگ تروریستی» سوریه است. ایشان ابتکار تدوین این خاطرات را به توصیۀ قهرمان بین‌المللی مبارزه با تروریسم، سردار عزیز حاج قاسم سلیمانی بازمی‌گرداند. دکتر امیرعبداللهیان تصریح می‌کند که ایشان یک سال قبل از شهادت و آسمانی شدن و به خدا پیوستن، در دیداری به بنده تأکید کردند که برای انتقال پیام رشادت‌ها، شهادت‌ها، شجاعت‌ها و حتی جنایات و خیانت‌ها در سوریه و منطقۀ غرب آسیا، بخشی از خاطرات خود را مکتوب و منتشر نمایم (ص. 13).

همه به یاد داریم که تا چند سال پیش دانشمندان هسته‌ای ما را نیروهای موساد در تهران ترور می‌کردند (ص. 222)؛ اما سردار سلیمانی برای تحقق امنیت کشور کاری کرد که شما دیگر نمی‌شنوید دانشمند هسته‌ای ما، نخبۀ ما و شخصیت ملی ما به دست عناصر موساد در ایران ترور شود (ص. 246). این در حالی است که این ادعای دکتر امیرعبداللهیان با توجه به ترور پیچیدۀ شهید محسن فخری زاده، خرابکاری در سایت هسته‌ای نطنز و سرقت اسناد هسته‌ای قابل‌بررسی بیشتر به نظر می‌رسد.

واقعیت این است که مسائل عراق، عربستان، لبنان، فلسطین و سوریه ممکن است مسائلی منطقه‌ای به نظر برسند؛ اما این‌ها پرونده‌هایی است که به‌شدت امنیتی و سیاسی است و ابعاد جدی بین‌المللی دارند. هر وقت از سردار سلیمانی راجع به تحولی در سوریه یا لبنان سؤال می‌شد، برخلاف بسیاری از کارشناسان که در پاسخ به سؤال مشابه مستقیم به سراغ لبنان می‌روند و حرف می‌زنند سردار سلیمانی تحلیل را از سطح بین‌المللی شروع می‌کرد. تحلیل ایشان مبتنی بر اطلاعات دقیق بود. مطلب را روی منطقه تعمیم می‌داد بعد می‌گفت حالا در این نگاه بین‌المللی و منطقه‌ای مثلاً لبنان در کجای تحولات بزرگ بین‌المللی قرار دارد (ص. 223).