گزیده جستار: این نوشتار بر آن است که بر اساس «جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی» نشان دهد چرا از دو شرکت رقیب بزرگ حوزه سرگرمی، یکی شکست خورد و دیگری هرروز موفقتر از دیروز است؟
اين نوشتار در تاريخ هجدهم آبانماه ۱۳۹۹ در هفتهنامه حامیعدالت منتشر شده است.
این نوشتار بر آن است که بر اساس «جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی» نشان دهد چرا از دو شرکت رقیب بزرگ حوزه سرگرمی، یکی شکست خورد و دیگری هرروز موفقتر از دیروز است؟
شرکت بلاکباستر (Blockbuster) شاید برای ما چندان شناختهشده نباشد؛ اما آمریکاییها این برند را خوب میشناسند، روزهای اوجش را به خاطر دارند و حالا هم از این نام بهعنوان یک درس استفاده میکنند؛ درسی در دنیای تجارت، چه کنیم که به سرنوشت بلاکباستر دچار نشویم؟ بلاکباستر یک شرکت حوزه سرگرمی بود که در حوزۀ اجارۀ دیویدی، فیلم و سریال و بازیهای ویدئویی فعالیت داشت. در دهه 90 این شرکت تبدیل به یک برند بینالمللی شد و دوران اوجش را در سال 2004 به خود دید؛ زمانی که بیش از 84 هزار کارمند در سراسر جهان داشت و بیش از 9 هزار فروشگاه در کشورهای مختلف.
گویا قرار نبود این دمودستگاه تا ابد عمر کند، زمان ورود رقیبان فرارسیده بود، سرشناسترین رقیب بلاکباستر را حالا ما هم میشناسیم: نتفلیکس (Netflix). سال 2000 رید هستینگز (Reed Hastings)، مؤسس شرکت نوپای نتفلیکس به دالاس سفر کرد تا در دفتر مرکزی بلاکباستر به دیدار جان آنتیوکو (John Antioco) و گروهش برود و به آنها پیشنهاد شراکت بدهد. ایده او این بود که نتفلیکس بخش آنلاینی (برخطی) به کار بلاکباستر اضافه و آن را اداره کند و درازای آن بلاکباستر هم نتفلیکس را در فروشگاههایش معرفی کند. آنها هستینگز را جدی نگرفتند و به پیشنهادش خندیدند. بلاکباستر در سال 2010 اعلام ورشکستگی کرد و نتفلیکس به رشد و گسترش کارش ادامه میدهد. در این رابطه مستند دوبله شده «نتفلیکس در برابر دنیا» (Netflix vs. the World) محصول سال ۲۰۱۹ کشور آمریکا به رایگان در سایت آپارات قابل مشاهده است.
1) نوآوری و خلاقیت در جریانهای اصلی اقتصاد
دیدگاهها و مکاتب نظری اقتصاد به دو بخش اصلی تقسیم میشود: (1) «جریان اقتصاد متعارف یا ارتدوکس» (Orthodox Economics) که به آن «اقتصاد مرسوم یا اقتصاد جریان اصلی» (Mainstream Economics) گفته میشود. این جریان بر پایه پیوند «عقلانیت - فردگرایی- تعادل» استوار است. مباحث اصلی در این مکتب اقتصادی سه بخش عمده اقتصاد خرد، اقتصاد کلان و اقتصادسنجی را دربر میگیرد. بر اساس روابط میان بنگاه و خانوار «اقتصاد خرد» شکل گرفته و «اقتصاد کلان» را روابط کلی اقتصادی و مسائل چرخه تجاری و تأثیرهای پولی و مالی بر اقتصاد شکل داده است. در «اقتصادسنجی» نیز بر تخمینهای آماری تجربی و جزئی و تا حدی آزمون مدلهای اقتصاد خرد و کلان بحث شده است. (2) بخش دیگر مکتب اقتصادی را «اقتصاد پسامتعارف یا هترودکس» (Heterodox Economics) میگویند. به این مکتب اقتصادی، «اقتصاد دگراندیش» نیز گفته میشود که بر پایه «نهادها – تاریخ - ساختار اجتماعی» استوار است. در این جریان فکری بهصورت موازی با و منتقد جریان متعارف بحث میشود. اقتصاد نهادگرا، مکتب اتریشی، اقتصاد پساکینزی، اقتصاد سیاسی، اقتصاد اجتماعی، اقتصاد فمینیستی ذیل این جریان فکری قرار میگیرند. پیشفرض اصلی تمام اقتصادهای دگراندیش بر این اساس شکل گرفته است که نظام اجتماعی یک فرآیند است. به این دلیل این اعتقاد وجود دارد که واقعیت اجتماعی به تمام پدیدارهایی که حداقل بهنوعی وجودشان به انسان گرهخورده باشد وابسته است. درنتیجه اگر چنین باشد پس ذاتاً امری پویاست که به این معناست که یک فرآیند دگرگونی است.
در هر دو جریان اصلی اقتصاد، اقتصاددانهایی هستند که نوآوری و خلاقیت را ضرورت میدانند. ویلیام بارنت (William A. Barnett) اقتصاددان آمریکایی میگوید بسیاری از موفقیتهای تاریخی به خاطر کارآفرینانی است که دید متفاوتی نسبت به بقیه دارند. او جمله معروفی دارد که میگوید: «اگر به دنبال یک اسب تکشاخ هستید، به همهمههای مردم گوش بدهید و از مسیر دیگری راهتان را ادامه دهید» (If you want to find a unicorn, listen for the buzz and run the other way). اگر به زندگی بسیاری از کارآفرینان بزرگ نگاه کنید (کنارهگیری مارک زاکربرگ و استیو جابز از دانشگاه)، آنها عملاً این جمله را در دفعات متعدد و در تصمیمگیریهای مهمشان بهکاربردهاند.
اگر به دنبال جریانهای اصلی نوآوری و تفکر کارآفرینانه باشیم، باید آن را در نظریات جوزف شومپیتر (Joseph Schumpeter) اقتصاددان اتریشی-آمریکایی و نظریه مشهور تخریب خلاق (Creative Destruction) او جستوجو کنیم.
جوزف شومپیتر (Joseph Schumpeter)
2) نوآوری و خلاقیت در نظریه مشهور تخریب خلاق
اگر بخواهیم خیلی خلاصه شومپیتر را توصیف کنیم، باید گفت که او بهنوعی بزرگترین شارح نظام سرمایهداری در قرن بیستم است. تلاشهای او و جریان فکری او در چهار کلمه نوآوری، کارآفرینی، استراتژی کسبوکار و تخریب خلاقانه توصیف میشود. او شخصاً واژه تخریب خلاق را در توصیف پویایی سرمایهداری ابداع کرد.
تخریب خلاق میگوید زمانی که کسبوکارها و شرکتهای قدیمی دیگر سوددهی ندارند، تعطیل میشوند و نیروی کار و سرمایهشان به کسبوکارهای سودآور منتقل میشود. در فرآیند تخریب خلاق، باوجوداینکه تعطیلی مجموعهها و از بین رفتن برخی شغلها خواهد بود اما در درازمدت به نفع اقتصاد جامعه خواهد بود.
کارل مارکس (Karl Marx) فیلسوف و اقتصاددان آلمانی معتقد بوده است که نظامهای سرمایهداری درنهایت موجب نابودی خودشان خواهند شد؛ به دلیل اینکه این نظامها گرایش ذاتی خودتخریبی دارند. شومپیتر برای اولین بار مفهوم تخریب خلاق را مطرح کرد. او در سال 1942 در کتاب «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی» (Capitalism, Socialism and Democracy) از عبارت «طوفان تخریب خلاق» صحبت به میان آورد. شومپیتر که نظریههای مارکس را بهدقت بررسی کرده بود، درحالیکه اعتقاد داشت بحران سرمایهداری درنهایت منجر به نابودی آن میشود، اما این مسئله را لزوم ایجاد و رشد بازار جدید نامید؛ که این مفهوم را تخریب خلاق نامگذاری کرد. شومپیتر در این کتاب میگوید: «نظام سرمایهداری بنا به ماهیت خود شکل یا روشی از تغییر اقتصادی است و هرگز نمیتواند پایدار باشد. آنچه سبب سرپا نگهداشتن نظام سرمایهداری میشود، کالاهای مصرفی جدید، روشهای جدید تولید یا حملونقل، بازارهای جدید و شکلهای جدید سازمانهای صنعتی هستند که شرکتهای سرمایهداری ایجاد میکنند».
3) تخریب خلاق در چرخههای تجاریِ تاریخ کسبوکار
شومپیتر سود کارآفرینی را اولین عامل انگیزهبخش اطلاق میکند. «پاداشی که نتیجه نوآوری موفقیتآمیز است». وقتی سایر شرکتها و افراد در همان صنعت به سطح جدید سود هنگفت پی میبرند، بهسرعت میکوشند از آن نوآوری تقلید کنند.
شومپیتر معتقد است ماشین سرمایهداری علاوه بر اینکه قادر است نرخهای بالای رشد اقتصادی تولید کند، میتواند ضررهای اجتماعی آن را نیز جبران کند. او تحلیلش را اینگونه آغاز میکند که یک اقتصاد در تعادل ایستا قرار دارد و ویژگی آنیک «جریان دورهای» است که برای همیشه تکرار میشود. در این سیستم اقتصادی، هر بنگاه در تعادل رقابت کامل (بازار رقابت کامل) قرار دارد که هزینههای آن دقیقاً معادل درآمدهای آن است و سود صفر است؛ یعنی هیچ بنگاهی سود ویژه اقتصادی کسب نمیکند. فرصتهای سود وجود ندارد و خانوادهها نیز همچون یک بنگاه در چنین حالتی به سر میبرند. ازنظر او، اساس توسعه اقتصادی، قطع این جریان دورهای است که به شکل یک «نوآوری» اتفاق میافتد. نوآوری، ساخت ماشین و ابزار جدید را ضروری میکند. این نوآوری از سه طریق اتفاق میافتد: (1) جایگزینی ماشینآلات و ابزارهای غیر قابلاستفاده فعلی؛ (2) انتظار کسب سودهای انحصاری از یک زمینه جدید؛ (3) تولید محصول جدیدی که مردم حاضر به کاهش پساندازهای خود برای خرید آن کالا باشند. او خودش بر راه دوم تأکید میورزد. علاوه بر آن، او بهطورجدی بر لزوم وجود «کارآفرینان» تمرکز میکند و بیان میدارد که این افراد با کشف فرصتهای جدید، جریان عظیمی از سرمایهگذاریها و سودها را به راه میاندازند. دنیای شومپیتر، دنیای بسیار سادهای است: یک هویج و صدها چماق! یک شخص، گروه یا سازمان، راهحل نوینی را برای یک مسئله ارائه میکند، این راهحل، بهسرعت در بازار گسترش پیدا میکند. مصرفکنندگان ابزارها و فنّاوری نوین را جایگزین ابزارهای قدیمی میکنند و ازآنجاکه مدتزمانی برای آنکه سایر رقبا بتوانند این راهحل را کپی کنند، لازم است شرکت نوآور، از محل این نوآوری، سود اضافی و فراتر از عرفهای بازار نصیب خود میکند. این سود اضافی، پاداش (هویج) نوآوری و ریسکی است که نوآوران انجام دادهاند.
اما نوآوری جدید، بهسرعت از سوی دیگران، کپی میشود و سایرین هم شروع به ساخت ابزارها و ارائه خدمات به شیوه نوین میکنند. نوآوری در بازار «تخریب» میشود که همین تخریب موجبات دسترسی بخش بیشتری از جامعه با فنّاوری جدید را فراهم میکند. تخریب، به «رقابت» در بازار دامن میزند و ازآنجاکه حتی ممکن است شرکتهایی که نوآوری را کپی کردهاند، خلاقیتها و خدمات جدیدی را به آن اضافه کنند. ازاینرو، نوآوران همواره با «چماق» رقابت، به جلو رانده میشوند. این ساختار، کلیت مدل تخریب خلاق است که با سه اهرم؛ (1) خلاقیت؛ (2) سود اضافی ناشی از خلاقیت؛ (3) فشار رقابت، یک بازی «هویج و چماق» را در ساختار اقتصاد پدید میآورد. در این فرآیند، قطعاً قربانیانی وجود دارد. سرنوشت غمانگیز «شرکت بلاکباستر» و افول آن در اثر نادیده گرفتن فنّاوریهای جدید مانند اینترنت و آنچه در تلفنهای هوشمند به بازار ارائه میشد، نشان داد که هیچکس از تیررس این بازی خشن در امان نیست. هرچند این بازی در یک نگاه نوستالژیک، خشن به نظر میرسد اما در عمل، این خشونت بهصورت کلی، به نفع اقتصاد و کلیت جامعه است.
در نظریه تخریب خلاق شومپیتر، نقطه کانونی با یک خلاقیت جدید آغاز میشود و با تخریب آن در بازار با یک خلاقیت جدیدتر، پایان مییابد. به این تخریب وصف خلاق داده میشود؛ زیرا این خلاقیت، هم خود در بازار تخریب میشود و هم موجب خروج «بنگاههای زامبی» از بازار میشود که عمدتاً منابع عمومی را در جهت منافع شخصی، به هدر میدهند.
4) جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی
تبیین مقاومت در برابر «تخریب خلاق»، جایگاه این مفهوم در حقوق اقتصادی و اهمیت آن را مشخص میسازد. اگر به کسبوکارهای موفق گذشته و کنونی در دنیا بهخوبی دقت کنیم، احتمالاً نکات مشترکی را در آنها پیدا میکنیم. متوجه میشویم که آنها همیشه در یک رقابت سالم و بدون دغدغه نسبت به مداخلههای دولت اهدافشان را دنبال کردهاند. گاهی اوقات دیده میشود مراکز دولتی یا حکومتی بهطور مستقیم بهعنوان سرمایهگذار در این عرصه ورود میکنند. تجربههای گذشته نشان میدهد که این سرمایهگذاریهای کلان و بدون برنامه در مراکز دولتی در موارد زیادی نمیتواند در طولانیمدت بهدرستی مدیریت شود. درنتیجه باعث میشود که کسبوکارهای رقیب از این رقابت ناعادلانه ضرر کنند و درنهایت مشتری هم در این مسئله متضرر خواهد شد. در همین رابطه از دیگر مصادیق مقاومت در برابر تخریب خلاق، بوروکراسیهای دستوپاگیر مراکز دولتی و حکومتی است.
به همین جهت است که «نقش و کارکرد دولت در اقتصاد متعارف» در حقوق اقتصادی اهمیت مییابد. در اقتصاد متعارف برای تبیین نقش دولت و رابطهاش با بازار گرایش اصلی فکری به سمت بازار آزاد است. «مکتب کلاسیک» بهطور افراطی معتقد بود دخالت دولت، سرمایه و صنعت را در مجاری با بازدهی کمتر میاندازد؛ بنابراین، دولت نباید هیچ دخالتی در اقتصاد داشته باشد؛ یعنی اقتصاد را باید به حال خودش گذاشت تا سطح دستمزدها کاهش یابد و بیکاری از بین برود. از طرف دیگر «کینزینها» معتقد بودند اقتصاد رقابتی سرمایهداری باید تبدیل به اقتصاد مختلط شود تا بخش دولتی و بخش بانکی به بخش خصوصی در ایجاد اشتغال کامل کمک کنند. «نئوکلاسیکها» نظریات دولتگرای توسعه (اقتصاد کینزی و تاریخی) را موردانتقاد قراردادند و ایده سازماندهی فعالیتهای اقتصادی در چارچوب دولت حداقلی و اقتصاد آزاد را مورد تأکید قراردادند. نئوکلاسیکها معتقدند نقش دولت صرفاً به جنبههای پولی و مالی برمیگردد و بهطورکلی دولت باید وظایفی را به عهده بگیرد که از عهده بازار ساخته نیست.
نخبگان نیز بعضاً نسبت به تخریب خلاق مقاومت میکنند. این نخبگان که در رأس امور هستند میگویند ما از طریق یک شایستهسالاریِ (Meritocracy) سالم سرپرستی امور را به دست گرفتیم؛ اما واقعیت دراینباره خیلی روشن نیست. مریتوکراسی (شایستهسالاری) اداره امور به دست افراد تحصیلکرده و ماهر است و در برابر آریستوکراسی (نخبهسالاری) قرار دارد. نخبگانی که در رأس امور هستند اغلب خودشان را در مسیر تخریب خلاق قرار نمیدهند و به دنبال راهی برای محافظت از خودشان در برابر تخریب خلاق هستند. مشاغل بیدردسر از طریق مقررات احمقانه حفاظت میشوند. استادان دانشگاه بعضاً بااینکه در مورد خوبیهای یک جامعه خلاق سخن میگویند در برابر تخریب خلاق ایستایی نشان میدهند. همین امر موجب شورش دنیای مدرن علیه این نخبگان شده است. به تعبیر اکونومیست بخشی از این شورش، ناشی از عملکرد این نخبگان یا درواقع مدعیان آن است که با شعار شایستهسالاری، خود به حفظ وضعیت موجود دامن میزنند و سدی در برابر تخریب خلاق شدهاند. مردم نیز به این باور رسیدهاند که آنها تنها به فکر خودشان هستند و نه میخواهند و نه کاری برای رفع مشکلات جامعه انجام میدهند.
کسبوکارهای سنتی یکی دیگر از دشمنان تخریب خلاق هستند. آنها که نسبت به ورود رقیب جدید (هماکنون بیشتر در قالب استارتآپها) در صنعت خود بدبین هستند، سعی میکنند شرایط را طوری رقم بزنند که روند پیشرفت کار برای کسبوکارهای نوپا بهکندی طی شود یا حتی به آنها برچسب کسبوکارهای غیرقانونی بزنند. لزوم پیشرفت جامعه تغییر صنعتها و ورود به بازارهای جدید است. اینکه کسبوکارهای سنتی به مشکل برمیخورند به خاطر کسبوکارهای نوپا نیست، بلکه به دلیل نبود استراتژی جدید در کسبوکار آنهاست.
ختم کلام) اهمیت جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی
میزانِ ارزش دادن به کارآفرینان و باز کردن فضا برای آنان جهت عرضه ایدههای ناب؛ ایدههایی که ممکن است پایههای اقتصادی موجود را متحول کنند، به درک اهمیت جایگاه مفهوم تخریب خلاق در هر نظام حقوق اقتصادی ملی بازمیگردد. درکی که این تخریب را نه امری هادم و مخرب؛ بلکه یک حرکت خلاقانه و سازنده در مسیر رشد و توسعه اقتصادی تلقی نماید.
همانگونه که راهآهن از دِل دُرشکه درنیامد، همانگونه که الکتریسیته از دل موتور بخار برنخاست؛ به همین ترتیب انقلاب فناوری اطلاعات در مقابله با محدودیتهای حملونقل قیام نکرد. کشورهای در حال توسعه یا کشورهای عقبماندهتر، عمدتاً در تبیین این نحوه ارتباط مقطع قبلی، فعلی و آتی ناتوان هستند؛ به همین دلیل حتی برای پذیرفتن؛ نه خلق، این تغییرات بنیادین نیز بعضاً آماده نیستند. ازهمینروی گشودن بالهای کارآفرینان و پذیرش امکان ایجاد چنین تغییرات بنیادینی در سازوکارهای نهادهای مرتبط این کشورها، خود نیازمند نیروهای بزرگتر از تخریب فعال کارآفرینان میباشد. نیروهایی با تفکرات بلندپروازانه و ایدهآلگرایانۀ جدیدکه بتوانند سازوکارهای نهادی را برای تخریب خلاق شومپیتر پذیرا کنند. چون نیک، نظر کرد پَر خویش در آن دید...