گزیده جستار: آری؛ در این لحظه اگرچه ایشان دیگر میان ما نمی باشند ولی دانش، منش و روش ایشان دیر زمانی بود که دیگر از لباس زمان و مکان پرگرفته بود.
اين نوشتار در تاريخ دوازدهم شهریورماه ۱۳۹3 در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
نیاز به الگو از نیازهای طبیعی بشر است و انسان را وا می دارد تا با در نظر داشتن الگوی مورد نظر تلاشی هدف دار و آگاهانه برای رسیدن به ویژگی های رفتاری و اخلاقی او در پیش گیرد.
مهمتر از درک ضرورت داشتن الگو، پیدا کردن الگو و امکان الگوسازی از روی آن می باشد؛ زیرا شخصیت الگو به عنوان یک نقطه کانونی در محور رشد و هدایت های اخلاقی و تربیتی قرار می گیرد و در شکل گیری رفتار تربیت شونده آثار زیادی بر جای می گذارد.
به این ترتیب می توان بر این نظر بود که آموزگاران برای دانش آموزان خود به راحتی امکان قرار گرفتن در جایگاه الگو را خواهند داشت؛ اگر متوجه این امر باشند کمترین کاری که در میدان آموزش می توانند انجام دهند انتقال اطلاعات است و مهمترین امری که در این میان انجام می دهند انتقال منش و روش خواهد بود.
مع الوصف تعدادی از منش و روش های استاد تازه مرحوم «دکتر ناصر کاتوزیان» که ایشان را برای این فقیر در جایگاه الگو قرار داد، در ذیل بر خواهم شمرد:
بیان حق به هر بهایی:
«در سال 1331 می بایست مدال درجه یک فرهنگ می گرفتم. رسم بر این بود که در مراسم فرهنگی ویژه، مدال های شاگردان اول به وسیله شاه اعطا شود. من نیز بدین مراسم دعوت شدم. ولی در آن ایام بحرانی ستیز دربار و دولت مصدق به اوج خود رسیده بود و من به شدت از شیوه برخورد شاه با دولت ملی ملول و ناراضی بودم. منتها کار مثبت و مؤثری از امثال من ساخته نبود. دعوت به گرفتن مدال این فرصت را به دستم داد که به گونه ای، هرچند ناچیز، به تحقق آرمان خود کمک کنم. تصمیم گرفتم که به عنوان اعتراض در مراسم اعطای مدال شرکت نکنم.
می دانستم که عدم حضور دانشجویی گمنام اثر چشمگیر ندارد و احتمال هم می دادم که برایم آثار ناگواری داشته باشد، ولی می خواستم من هم به قدر وسع و لیاقت خود در این نهضت ملی سهم داشته باشم. تصمیم خود را عملی ساختم و در مراسم معهود حاضر نشدم. نتیجه آن شد که مدال را برایم فرستادند ولی هنگامی که برای استفاده از بورس اعزام به خارج مراجعه کردم اثر تمرد ظاهر شد.
پاسخ شنیدم که چون بودجه کافی در اختیار نداریم، بورس حقوق حذف شده است. مامور توضیح دهنده افزود که می گویند دانشجویان همه توده ای و چپی هستند و دلیلی وجود ندارد که پول ملت صرف اعزام ایشان شود. پاسخ قاطع و قانع کننده بود! نخستین هزینه مقاومت را پرداخته بودم. ناچار به جستجوی کار مناسب پرداختم.»
حق گزاری:
استاد مرحوم به موجب رای شماره 48 مورخ 7/9/1361 هیات تجدیدنظر بازسازی نیروی انسانی دانشگاه تهران به اتهام ارتکاب اعمال مغایر با مصالح جمهوری اسلامی (شایعه پراکنی) و اصرار به تبلیغ به نفع گروه های ضد انقلاب در محیط آموزشی به استناد بند (11) ماده 20 قانون بازسازی نیروی انسانی وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت مصوب 5/7/1360 تا زمان نقض این رای در تابستان 1370 توسط دیوان عدالت اداری از خدمات دولتی و مؤسسات تابعه دولت منفصل می شوند.
«همراه این حکم، اکثر استادان به مجازات های انفصال از خدمات دانشگاهی و کسر حقوق محکوم شدند و یکباره خانه از اغیار خالی شد و آماده پذیرایی از محرمان گشت. رشته ها و پیوندهای فرهنگی گسست تا کشتیبان طرحی نو در اندازد، طرحی که هنوز هم آثار و بقایای نامطلوب آن را حس می کنیم.»
«روزی که دفترم را در دانشکده حقوق ترک می کردم، گویی دنیا را ترک می کنم، چون دنیای خود را بر پایه تعلیم و تحقیق نهاده بودم و اکنون از آزمایشگاه آن دنیا بیرونم می کردند در حالی که گناهم تنها ستیز با ظلم و طرفداری از حق بود.
پس از رفتن من، دانشکده نیز به جای خود نماند؛ جمع کثیری از نخبگان خانه نشین شدند و جای خود را به نوخاستگان کم مایه سپردند تا انقلاب فرهنگی به معنای واقعی تحقق پذیرد و سایه شوم جنگ نیز بر ابهت آن بیفزاید.»
«اشخاصی که چنین صدمه ای می بینند دو واکنش نشان می دهند: گروهی از همه چیز بیزار می شوند و به معنای واقعی خانه نشین می شوند. گروهی سعی می کنند به طریق دیگری خود را به جامعه ثابت کنند؛ زیرا معتقدند رویدادهای جهان همچون زنجیری ناگسستنی، پیوند خورده و منسجم، در حرکت است. گذشته و آینده دو نیم از یک حقیقت است که هر کدام دیگری را کمال می بخشد. پس رستگاری در این است که انسان با دو چشم خویش حقیقت را ببیند.»
«دوران تنهایی و عزلت، در برابر همه معایب روانی و اجتماعی این حسن را دارد که برای خودسازی فراغتی در خور ایجاد می کند. من نیز به خودم پرداختم. بر توکلم افزودم و از تمناها کاستم تا به قناعت و رضایت رسم. آنگاه با حرارتی که از آتش درون مایه می گرفت به کار تحقیق و تالیف پرداختم.»
«راز غلبه بر این شرایط سخت اعتقاد راسخ به «حق گزاری» بود. اعتقاد داشتم چون همه این رنج ها برای گفتن حق بوده است پس دست حق من را حمایت خواهد و در آخر صدمه نخواهم دید ولو اینکه ابتدائاً و در ظاهر بازنده قرار گرفته شده باشم. اعتقاد به «حق گزاری» توکلم را بر صاحب حق هر روز افزون تر می نمود.»
اینجایی بودن و ماندن
«در اولین باری که بعد از انقلاب اسلامی و پس از انفصال از خدمت موفق به خروج از کشور شدم سوابق علمی و کاری خود را برای ارایه به دانشگاه معتبری در آمریکا به همراه بردم. شبی که فردای آن قرار بود به دانشگاه مذکور بروم تا صبح خوابم نبرد. فکر کردم درست نیست من به سهم خود راه راحتی در پیش گیرم. به این یقین رسیدم ایران وطنم است باید در آنجا بمانم اگر غرق می شود من هم با بقیه غرق می شوم و اگر نجات یابد همه با هم نجات خواهیم یافت.»
...آری؛ در این لحظه اگرچه ایشان دیگر میان ما نمی باشند ولی دانش، منش و روش ایشان دیر زمانی بود که دیگر از لباس زمان و مکان پرگرفته بود. فقط همین...
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود؛
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.
به جان منت پذیرم و حق گزارم!