گزیده جستار: دیک چنی (معاون اول آمریکا در زمان جورج بوش پسر) زمانی گفته بود: «شیوۀ زندگی آمریکایی اصلاً جای چانهزنی ندارد». واقعیتهای بیرحم دربارۀ ذخایر منابع دنیا تضمین میکنند که شیوۀ زندگی آمریکایی تغییر خواهد کرد. حقایق مربوط به منابع دنیا را نمیتوان با چانهزنی از هیچ به دست آورد.
اين نوشتار در تاريخ سوم اسفندماه ۱۳۹۹ در هفتهنامه حامیعدالت منتشر شده است.
اين نوشتار در تاريخ هشتم تیرماه ۱۳۹9 در روزنامه ایران منتشر شده است.
1) حدوداً از هر ۱۶ انسان تنها یکی آمريكايى است. این کشور که فقط ۶ درصد از جمعیت جهان را دارد ولی ۳۷ درصد یعنی بیش از یکسوم انرژی موجود را مصرف میکند (ایوان ایلیچ، انرژی و عدالت، ترجمۀ محمدعلی موحد، ص. 12). آقای نیکسون رئیسجمهور آمریکا میگفت: «بههیچوجه بد نیست که ما نياز به اینقدر انرژی داریم؛ زیرا همین نکته نشان میدهد که ما توانگرترین و نیرومندترین ملتهای جهان هستیم و بالاترین سطح زندگی را داریم. باشد که همواره چنین باشد» (همان، ص. 13).
2) اتومبیل معادل نیروی پانصد آدمی را در اختیار یک فرد میگذارد. جهان ما با اتکای غیرمنطقی بر مصرف بیمحابا انرژی، نابرابری آدمیزادگان را به نحو غیرقابلتحملی افزوده و بر فاصله بیشتر در میان فقیر و غنی افزوده است (همان، ص. 13). این امر آغاز بحث انرژی و عدالت (Energy and Equity) است. بخش عمدۀ منابع در جهان اول (جهاندار) مصرف میشود. در جهان با جمعیت 5. 7 میلیاردی، متوسط سرانه مصرف منابعی از قبیل نفت خام و فلزات و متوسط سرانه تولید پسماندهایی از قبیل پلاستیک و گازهای گلخانهای در کشورهای جهان اول (جهاندار) با جمعیت یکمیلیاردی عمدتاً در آمریکای شمالی، اروپا، ژاپن و استرالیا حدود 32 برابر کشورهای درحالتوسعه (جهانگیر) با جمعیت 5. 6 میلیاردی است (جَرِد دایموند، آشوب، ترجمۀ اصلان قودجانی، ص. 538).
3) با این تفاوت فاحش، آیا آرمان دسترسی همۀ جهان به امکانات شیوه زندگی غربی امکانپذیر است؟ اگر کشورهای درحالتوسعه بخواهند به نرخ مصرف سرانه ملی (اعم از نفت، فلزات، آب و غیره) برسند، نرخ مصرف جهان تقریباً 11 برابر خواهد شد که معادل مصرف یک دنیای 80 میلیارد نفری با همین نرخهای مصرف سرانه توزیعشده در شرایط فعلی است. افراد خوشبینی هستند که ادعا میکنند میتوان مصرف 5. 9 میلیارد انسان را روی کره زمین تأمین کرد ولی هیچ فرد خوشبینی دیده نشده است که ادعا کند میتوان منابع موردنیاز انسانها در دنیایی با 80 میلیارد نفر جمعیت را تأمین کرد (همان، ص. 542).
4) کشورهای توسعهیافته به کشورهای درحالتوسعه وعده میدهند که اگر صرفاً سیاستهای صحیح در پیش بگیرند؛ مثلاً دولت سالم و نظام اقتصادی بازار آزاد را محقق کنند، آنها نیز میتوانند به کیفیت زندگی جهان اول برسند. چنین وعدهای کاملاً ناممکن و یک دروغ بیرحمانه است (همان، ص. 542). کشورهای درحالتوسعه به وعدههای کشورهای توسعهیافته اعتنا نخواهند کرد که میخواهند آنان را متقاعد کنند کاری را که قبلاً جهان اولیها انجام دادهاند، انجام ندهند. یگانه دستاورد پایدار برای دنیای جهانی شدۀ انسانها که کشورهایی همانند چین، هند، برزیل، اندونزی، کشورهای آفریقایی و سایر ملل درحالتوسعه خواهند پذیرفت، اوضاعی است که نرخ مصرف و کیفیت زندگی، کموبیش در تمام دنیا یکسان است. این در حالی است که زمین منابع کافی ندارد تا حتی مصرف فعلی جهان اول را بهطور پایدار تأمین کند چه رسد که کشورهای درحالتوسعه نیز بخواهند در مقیاس جهان اول، مصرف و زندگی کنند (همان، ص. 543).
5) چنین وضعیتی به اینجا میرسد که اذعان جهانی به بحران فعلی جهانی یا پذیرش مسئولیت در تمام جهان بابت مشکلات فعلی یا خودسنجی صادقانه در تمام دنیا وجود ندارد. تهی شدن ظاهراً محتوم منابع زمین، افزایش مقادیر دیاکسید کربن و مقیاس جهانی نابرابری مجال اندکی برای آزمایش کردن و جولان دادن برای انسانها باقی میگذارد (همان، ص. 546). دنیا مکانی درهمتنیده است که در قالب یک کلِّ واحد یا پابرجا میماند یا فرومیپاشد. جَرِد دایموند؛ نویسنده محبوب بیل گیتس، در کتاب دیگرش تحت عنوان «فروپاشی» (Collapse) که در سال 2005 منتشر شد و توسط فریدون مجلسی به فارسی هم ترجمه شده است، نشان میدهد چگونه جوامع راه فنا یا بقا را برمیگزینند و تنشهای بین مشکلات و راهحلهای جوامع را به دو اسب یک مسابقه اسبدوانی تشبیه کرده است: اسب نابودی و اسب امید. این یک مسابقه اسبدوانی عادی نیست که هر دو اسب در آن با حداکثر سرعت ثابت در کل مسیر بدوند، بلکه یک مسابقۀ اسبدوانی با شتابگیری تصاعدی (Exponentially Accelerating) است که هریک از دو اسب، دائماً سریع و سریعتر میدوند (همان، ص. 552).
6) تردیدی نیست که میزان مصرف سرانۀ جهان اول در همین دوره عمر بسیاری از ما به مقداری بسیار کمتر از مقدار فعلی خواهد رسید. البته کاهش مصرف لزوماً به معنای فدا کردن حقیقی رفاه نیست؛ زیرا هرچند نرخ مصرف و رفاه انسانی به یکدیگر ربط دارند ولی صد درصد به همدیگر همبستگی ندارند. بخش عمدۀ مصرف آمریکاییها اسرافگرایانه است و نقشی در کیفیت زندگی عالی ندارد؛ مثلاً مصرف سرانۀ نفت خام در اروپای غربی حدود نصف ایالاتمتحده است ولی رفاه متوسط مردم در آنجا بیش از متوسط رفاه مردم در ایالاتمتحده است (همان، ص. 544).
7) تنها زمانی میتوان به وضعیتی باثبات رسید که در آن جهان اول و سایر کشورها در نرخهای مصرف بسیار کمتر از نرخهای مصرف فعلی جهان اول، با یکدیگر همگرا شوند. اکثر آمریکاییها با چنین همگرایی مخالف هستند. دیک چنی (معاون اول آمریکا در زمان جورج بوش پسر) زمانی گفته بود: «شیوۀ زندگی آمریکایی اصلاً جای چانهزنی ندارد». واقعیتهای بیرحم دربارۀ ذخایر منابع دنیا تضمین میکنند که شیوۀ زندگی آمریکایی تغییر خواهد کرد. حقایق مربوط به منابع دنیا را نمیتوان با چانهزنی از هیچ به دست آورد. آمریکاییها قطعاً از میزان مصرف خود دست خواهند شست؛ خواه با تصمیم خودشان خواه بهاجبار دیگران؛ زیرا دنیا دیگر از عهدۀ تأمین مصرف آنها با نرخهای فعلی برنمیآید (همان، ص. 543). موضوعی که محمدعلی موحد در دیباچۀ مترجم کتاب انرژی و عدالت نوشتۀ ایلیچ متذکر میشود که خیلی پیشتر از بقیه، احمد کسروی بر این نظر بود که آدمیزاد در کشاکش دو گونه پیکار است: پیکار با طبیعت و پیکار با همنوعان خود.