مرحوم دکتر بهروز اخلاقی: برابری اولین ارائه با آخرین برداشت

تاریخ : 1402/10/26
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
تجارت بین‌الملل گالری
نمایش ساده

گزیده جستار: تابه‌حال در هنگام نوشتن کمتر مطلبی این‌قدر متأسف شده بودم؛ به‌طوری‌که در کافه‌ای که در حال نوشتن آن هستم توجه همه جلب شده است: یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو...

اين نوشتار در تاريخ بیستوششم ‌دی‌ماه ۱۴۰۲ در هفته‌نامه حقوقی روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

مرحوم دکتر بهروز اخلاقی:

برابری اولین ارائه با آخرین برداشت

 

 

 

اولین باری که مرحوم دکتر بهروز اخلاقی را دیدم ترم اول کارشناسی در پاییز 1376 هنگام پایین آمدن از پله‌های جنوبی طبقه اول دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. آنچه در نگاه اول نظرم را جلب کرد به‌غایت شیک‌پوشی ایشان بود: پیراهنی سفیدرنگ، شلواری خاکستری‌رنگ، جلیقه‌ای سرخ آبی و کتی سرمه‌ای‌رنگ با کرواتی خوش‌گره که جزئی مجزاناپذیر از تصور ذهنی من از ایشان برای همیشه ماند. در نگاه‌های بعدی آنچه توجهم را با خود می‌برد آن سیگاری بود که بلافاصله پس از پایان کلاس در پایین آمدن از پله‌ها روشن می‌کردند. دودی که از آن سیگار بیرون می‌دمیدند دلالتی از خرسندی کامل از خود و کلاس طی شده و اعتمادبه‌نفسی کامل برای ادامه کارهای روزانه باقیمانده بود.

کم‌کم که وارد ترم‌های بعدی دوره کارشناسی شدم و سر از کتابخانه دانشکده و مخزن آن پیدا کردم با حوزه فعالیت علمی و کاری ایشان در میان کتاب‌ها، مقالات و پایان‌نامه‌ها آشنا شدم که همگی برداشت اولیه من از ایشان را تکمیل می‌کرد. همیشه معتقد بوده‌ام کمترین کاری که یک استاد می‌کند انتقال اطلاعات است و ارزشمندترین کار یک استاد، انتقال منش و روش است. به‌واقع من اول مجذوب منش و روش استاد شدم و بعدازآن به دنبال اطلاعات ایشان راهی شدم. اولین باری که پای درس استاد مرحومم نشستم در مقطع کارشناسی ارشد و درس حقوق تجارت بین‌الملل مالکیت فکری بود. کلاس کاملاً مشارکت‌محور و با کمک ارائه‌های از پیش تعیین‌شده دانشجویان اداره می‌شد. بیشتر از کلاس، سؤالات تحلیل‌محور و مبنایی آزمون پایان‌ترم، من را به وجد آورد. شاید در کمترین آزمونی در دوران تحصیل در رشتۀ حقوق با چنین پرسش‌هایی مواجه شده باشم. در هنگام آزمون متوجه شدم با همان اعتمادبه‌نفس استاد هنگام پایین آمدن از پله‌ها و زمان تدریس در حال پاسخ دادن به پرسش‌ها هستم. خاطره این آزمون با اخذ یک نمرۀ عالی هم تکمیل شد. استادم یک‌بار دیگر به‌جای آنکه اطلاعاتش را در مغزم فروکند روش و منش خود را در روانم تزریق کرده بود.

 

 

انسان‌ برای انجام دادن کارهایش و رسیدن به اهدافش نیاز دارد که یک نمونه عینی داشته باشد و ببیند که شبیه آن کار و تصمیم او قبلاً رخ‌داده است و نتیجه اخذشده آن الگو باعث انگیزه گرفتن وی می‌شود. می‌توانیم در زندگی‌مان الگوهای مختلفی را انتخاب کنیم که هم با نظام ارزشی ما برابر باشند و هم با تیپ شخصیتی‌مان. الگوهایی که زنده هستند و ما به آن‌ها دسترسی داریم. می‌توانم رفتارشان را ببینیم و یاد بگیریم، خوب نگاه کنیم و اجرا کنیم. از الگوهایی هم که در دسترس ما نیستند می‌توانیم با مطالعه کتاب‌هایشان و نقل‌قول‌هایی که راجع به آن‌ها هست، روایت‌ها و زندگی‌نامه‌شان از آن‌ها درس بگیریم. گرایش به الگوهای برجسته، افکار انسان را منظم می‌کند، به افکار انسان تمرکز می‌بخشد تا بدین طریق بر بحران هویت که بیش‌تر در جوانی آشکار می‌شود؛ به‌خوبی غلبه کند. همگرایی فکری زمانی رخ می‌دهد که آدم درصدد همانندسازی باشخصیتی برتر از خود برآید. شناخت الگوهای رشید و بالنده موجب به کار افتادن استعدادهای راکد و ظرفیت‌های پراکنده انسان می‌شود. هدف از انتخاب فرد یا افرادی به‌عنوان الگو، هدف‌گذاری بهتر در زندگی و رسیدن به اهداف و موفقیت است. الگوهای ناب را باید انتخاب کرد تا روشنگر مسیر زندگی باشند.

 

 

دکتر اخلاقی نمی‌دانست بدون آنکه متوجه باشد الگوی یک دانشجوی ترم اولی حقوق تازه از اصفهان‌آمده، شده است؛ درحالی‌که حتی تا پایان دوره کارشناسی یک دقیقه هم با او کلاس نداشت و کلامی درنگرفته بود. آنچه بود تنها نگاهِ اتفاقیِ از دورِ من به مردی بود که در اوج مسیری بود که با خود قرار گذاشته بودم من هم در آن پای بگذارم.

در صبح روزی که در حال نوشتن این مطلب هستم (25 دی‌ماه 1402) روبه همان پله‌های طبقه اول جنوبی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران که نخستین ارائۀ خود را مرحوم دکتر بهروز اخلاقی در ذهن من اجرا کرد در امتداد قبلۀ مسلمانان در محضر پروردگارش شهادت دادم که ارائۀ نخست (the first presentation) ایشان، آخرین تفسیر (the last interpretation) من از ایشان بود و طی این‌همه سال بلاتغییر ماند. تابه‌حال در هنگام نوشتن کمتر مطلبی این‌قدر متأسف شده بودم؛ به‌طوری‌که در کافه‌ای که در حال نوشتن آن هستم توجه همه جلب شده است: یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو...