آرژانتین 1985: فیلمی راجع به فرایند عدالت

تاریخ : 1401/11/25
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
سینما
نمایش ساده

گزیده جستار: همان عدالتی که دادستان با عبارت پایانی متن خود تکمیلش می‌کند: «دوباره هرگز» (Never Again)!

اين نوشتار در تاريخ بیست‌وپنجم ‌بهمن‌ماه ۱۴۰۱ در هفته‌نامه حقوقی روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

آرژانتین 1985:

فیلمی راجع به فرایند عدالت

 

 

«می‌خواستم مردم این فیلم را در سراسر دنیا و نه‌فقط در آرژانتین، ببینند. این فیلم به همه ربط دارد؛ زیرا باید با تمامِ این دموکراسی‌های معیوب مبارزه کنیم. به نظرم امروز فیلم‌سازان دوباره باید به سیاست بپردازند؛ حتی اگر قصدشان صرفاً سرگرم کردن تماشاگران است». این را سانتیاگو میتره؛ کارگردان فیلم «آرژانتین ۱۹۸۵»، برندۀ جایزۀ بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان گلدن‌گلوب و نامزد اسکار گفته است. موضوع این فیلم اِجرای عدالت است؛ ولی اِعمال عدالتی که مقصد (Destination) نیست؛ بلکه در طیِ یک‌روند مستمر (Constant Process) به دست می‌آید.

قهرمان اصلی فیلم، دادستانی؛ به نام خولیو سزار استراسرا، است که نقش او را ریکاردو دارین؛ بازیگر مشهور آرژانتینی، بازی می‌کند. برحسب اتفاق، او هم چهره‌ای آشنا برای تماشاگران ایرانی است؛ چون پنج سال پیش در فیلم «همه می‌دانند» اصغر فرهادی بازی کرده بود. فیلم به زبانی ساده و روان، روایتگر داستان از زاویه دید دادستان مسئول پرونده است.

 

 

آن‌طور که «آرژانتین ۱۹۸۵» نشان می‌دهد، حکومت ژنرال‌ها طی هفت سال در آرژانتین به بهانه جنگ با کمونیست‌های مسلح صدها تن از مخالفان سیاسی خود را آزار داد، ناپدید کرد یا به قتل رساند. این فیلم بار دیگر خاطره تلخ پدیده «جنگ کثیف» آرژانتین در فاصله سال‌های 1976 تا 1983 را زنده کرد؛ سال‌هایی که در آن کودتاگران نظامی آرژانتینی قتل، حذف، ناپدیدشدگی اجباری، آدم‌ربایی و شکنجه گسترده مخالفان سیاسی خود و کودکان آن‌ها را در دستور کار قراردادند و سال‌هایی سیاه را در تاریخ «سرزمین نقره» رقم زدند. آثار و پیامدهای این ترور سامانمند، هنوز که هنوز است بر سر این سرزمین سنگینی می‌کند و مردم آرژانتین در میانه به یادسپاری و فراموشی این سال‌های سیاه به سر می‌برند. از سویی همچنان پرونده‌هایی مفتوح درباره این جنایات وجود دارد و سایه سنگین این جنایت، هویت ملی مردمان این سرزمین را خدشه‌دار کرده است و از سوی دیگر بسیاری از بازماندگان این فاجعه درگذشته‌اند، برخی از مردم ترجیح می‌دهند آن را به فراموشی بسپارند و لایه‌هایی از جامعه جوان آرژانتین اطلاعات اندکی از آن دارد؛ گویی هنوز فرصتی فراهم نشده تا ملت آرژانتین به صلحی با خویشتن راجع به این تجربه هولناک برسد و چنین جنایتی را که به آن «آشویتس آرژانتین» نام نهاده‌اند، در هویت تاریخی خود، هضم کند. در سال ۱۹۸۳ و بعد از به قدرت رسیدن رائول آلفونسین؛ به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور دموکراتیک آرژانتین بعد از پایان دیکتاتوری ژنرال‌ها، او اصرار داشت که جنایات نظامیان در دوران پیشین در یک دادگاه بررسی شود. دادگاه نظامی آرژانتین که تحت نفوذ همفکران همان ژنرال‌ها بود اعلام کرد حاضر نیست فرماندهان نظامی را محاکمه کند. به همین دلیل رئیس‌جمهور تصمیم گرفت که محاکمه این افراد در یک دادگاه کیفری عمومی انجام شود. خولیو سزار استراسرا؛ شخصت اصلی این فیلم، همان دادستانی است که در سال ۱۹۸۳ از سوی دادگاه فدرال مأمور شد تا اعضای نخستین شورای نظامی آرژانتین، ازجمله شخص خورخه رافائل ویدلا؛ دیکتاتور آرژانتین را که طی سال‌های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۱ قدرت را در دست داشتند، در آن دادگاه کیفری پای میز محاکمه بکشد. لازم به ذکر است دومین شورای نظامی آرژانتین که از ۱۹۸۱ به قدرت رسید، زمینه کناره‌گیری نظامیان از قدرت و برپایی انتخابات در سال ۱۹۸۳ را فراهم کرد و به همین دلیل در جریان نخستین محاکمات، فرمانده آن شورا و برخی نظامیان برجسته آن دوره از میان متهمان کنار گذاشته شدند.

فیلم مستقیم سراغ اصل موضوع می‌رود و از تابستان ۱۹۸۴ آغاز می‌شود، زمانی که شایعه محاکمه ژنرال‌ها در دادگاه کیفری داغ است و قهرمان فیلم تمایلی به انجام مأموریتش ندارد؛ چون باور ندارد که امکان‌پذیر باشد. وقتی هم می‌پذیرد مقدمات شکل دادن به کیفرخواست را در سال ۱۹۸۵ انجام دهد، حقوقدانان باسابقه (حرفه‌ای‌های ملول) و همکاران شناخته‌شده‌اش با او همکاری نمی‌کنند و درنهایت با کمک گروهی از جوانان (غیر حرفه‌ای‌های عاشق)، به مدت هفت ماه شواهد و مدارک را بررسی می‌کند و یکی از بی‌سابقه‌ترین محاکمه‌های قرن بیستم را رقم می‌زند. محاکمه در حالی صورت می‌گیرد که بسیاری از متهمان هنوز بر سرکار هستند و از طرف عده زیادی از مردم و افراد نیروهای مسلح، حمایت می‌شوند. میزان فشاری که دادستان و خانواده‌اش از تهدیدهای آشکار و نهان تحمل می‌کنند، بسیار زیاد است؛ به‌علاوه تمهیدات و کارهایی که در داخل حکومت برای تطمیع دادستان و تأثیر بر نتیجه دادگاه صورت می‌گیرد، از حد بیرون است. بسیاری که با محکومیت اعدام‌ها هم‌داستان هستند، مایل نیستند نیروهای مسلح کشور تضعیف شوند. بااین‌همه روند دادرسی با پیگیری دادستان متوقف نمی‌شود. عزم سیاسی دموکراسی نوظهور حاکم، وظایف حرفه‌ای قضایی و دلگرمی‌های خانواده و برخی دوستان، درنهایت اما او را به این سمت سوق می‌دهد که با وجود تمام خطرات و تهدیدها، در مسیر عدالت حرکت کند و در فرآیندی چندماهه که بخش‌هایی عمده از فیلم شرح همان روند است، اسنادی دال بر دست داشتن ارتشیان در این جنایات فراهم کند و موفق شود شاهدانی را نیز برای شهادت در دادگاه بیاید. درنهایت او و گروه جوانش موفق می‌شوند خورخه رافائل ویدلا و برخی همکارانش را در دادگاه؛ نسخه آرژانتینی «دادگاه نورنبرگ»، به احکامی از حبس ابد تا چند سال زندان محکوم کنند. این احکام سنگین برای بالاترین مقامات کشور در دوره حکومت‌نظامی، نشانه پیروزی مقاومت مدنی و قانونی بر رفتارهای غیرقانونی حکومتی است.

داستان فیلم آرژانتین ۱۹۸۵ آن‌قدر جهان‌شمول است که هیچ‌کدام از ابنای بشر در هیچ کشوری نمی‌تواند ادعا کند در تاریخ کشورش چنین فجایعی را تجربه نکرده‌ است. زنی در دادگاه شها‌دت می‌دهد «او را در حالی‌ ربودند که حامله بوده و کفِ اتومبیل بارش را بر زمین گذاشته است». آرژانتین ۱۹۸۵ فیلمی است که به ما یادآوری می‌کند بلند اندیشیدن در برابر تیرگی یک وظیفۀ اخلاقی است. چه کسی باور می‌کند که عده‌ای حقوقدان جوان و پرشور به سرپرستی یک دادستان پا به سن گذاشته توانسته باشند نظامیانی را؛ که در یک دورۀ هفت‌ساله با دیکتاتوری حکومت کرده‌اند- به جنایت علیه بشریت متهم کنند؟ آیا آنان قهرمان‌اند؟ جواب سازندگان فیلم منفی است. آن‌ها هم‌ از مرگ و کشته شدن به دست دشمنان آزادی می‌هراسند؛ ولی آنچه سبب پویایی آنان و غلبه بر هراسشان شده، غرق شدن در کاری ا‌ست که برایش آموزش‌دیده و قسم‌خورده‌اند. فیلم راوی هم‌زمانِ کوشش دادستان و همکارانش برای متقاعد کردن انسان‌های آسیب‌دیده برای حاضر شدن در دادگاه و غلبه بر ارعاب نیروهای مرموزی ا‌ست که آن‌ها را نمی‌بینیم؛ ولی می‌دانیم که جزئی از همین مردم‌اند و سال‌ها در جوارشان زیسته‌اند. یکی از همکاران دادستان‌ جوانی ا‌ست که تمام بستگانش ارتشی‌اند و باید ابتدا مادرش را برای مواجهه با فامیلشان متقاعد کند که خویشاوندی دلیلی برای فرار از ندای وجدان نیست.

 

 

 

دادستان در متن کیفرخواستش در انتهای فیلم می‌گوید: «شاید قانونی برای پاک‌سازی عقیدتی و یا بهسازی نژادی، نسل‌کشی و جنایت جنگی در کشورها نوشته‌نشده باشد؛ ولی آوای درونی و ضمیر روشن آدمیان از ورای جهل و تعصب، همیشه آدمی را به عدالت فرامی‌خواند». همان عدالتی که دادستان با عبارت پایانی متن خود تکمیلش می‌کند: «دوباره هرگز» (Never Again)!

دادستان یک‌بار دیگر ثابت می‌کند مقابله با هر نوع خشونتی تنها از طریق مسالمت‌آمیز امکان‌پذیر است، نه از راه خشونت متقابل! نمونه‌ای پیش چشم می‌گذارد که استفاده از محمل‌ها، مناصب قانونی و درخواست مؤکد از او و وادار کردنشان به موضع‌گیری و دخالت، یکی از روش‌های مهم فعالیت مدنی است. فعالیت مدنی غیر خشونت‌آمیز، رودخانه خروشانی است که آهسته‌آهسته هر بی‌طرفی را هم به‌جانب خود می‌کشد و بر هیچ‌کس به هیچ بهانه‌ای، حتی پیشینه‌اش، دست رد نمی‌زند. از همه به‌قدر توانشان انتظار دارد و به هرکس به‌اندازه دیگری بها می‌دهد. تلاش می‌کند با روشی آسان برای همه، حرکتی با حضور همه پدید آورد. فعالیت مدنی معطوف به یک هدف تمرینی برای حکمرانی است؛ هموار کردن و نشان دادن راه‌های ناشناخته، راهی که فقط به این دلیل قدم بر آن نمی‌گذارند که تاکنون کسی نرفته، برف‌هایش را نکوبیده و ثابت نکرده که این هم راهی است حتی مطمئن‌تر! هدف او انتقام نیست؛ هدفش زندگی است، نه مرگ. به همین خاطر، هیچ‌کدام از افسران باآن‌همه قتل و جنایت، اعدام نمی‌شوند. همه تنها یک آرزو دارند و آن را با دادستان فریاد می‌زنند؛ «دوباره هرگز».

در دوران دیکتاتوری، روی ستون منشوری شکل بزرگی در بوینوس آیرس نصیحتی تهدیدآمیز نوشته‌شده بود: «امنیت در سکوت است». تعهد سیاسی حاکمان بعدی دموکرات کشور؛ همچون رائول آلفونسین رئیس‌جمهور که عضو حزب رادیکال و از فعالان حقوق بشر بود، نیز باعث شد جنایتکاران پس از کناره‌گیری از قدرت، حاشیه امنی نیابند و این وقتی در کنار عزم راسخ قوه قضائیه مستقل قرار گرفت، ظهور این واقعیت را متجلی کرد. آرژانتین نخستین کشوری شد که در آن دیکتاتورهای نظامی در دادگاهی غیرنظامی و مدنی محاکمه شدند. اگرچه بعدتر به‌واسطه برخی مصلحت‌سنجی‌های سیاسی مدبرانه و با هدف جلوگیری از بروز نزاع‌های دامن‌گیر داخلی، ملاحظاتی در صدور و اجرای احکام مشاهده شد؛ اما واقع امر آن است که پیگیری و مجازات عاملان آن جنایت‌هایی که چیزی جز «نزول به مناطق تاریک روح انسان» نبودند، هم تابوی ابدی بودن قدرت را شکست، هم اسطوره غیرقابل مجازات بودن نظامیان پُرقدرت آرژانتینی را مخدوش کرد، هم تا حدودی بر روحیه زخم‌خورده یک ملت مرهم گذاشت و هم اندکی از آن به قول استراسرا، «بدهی غیرقابل پرداخت» را که همانا بدهی «نقض کرامت بشریت» بود، ادا کرد تا شاید بتوانیم به آرزویی که استراسرا در پایان نطقش با بانگ بلند بیان کرد، نزدیک‌تر شویم؛ «دوباره هرگز».

 

 

خط‌کشی‌هایی که جهت تحلیل شرایط صورت می‌گیرد به‌هیچ‌وجه تیز و قاطع نیستند. معمولاً سیالیتی فی‌مابین هواداران حاکمیت و سنت‌گرایان و همچنین میان سنت‌گرایان و نوگرایان وجود دارد؛ بنابراین وقتی‌که شرایط تغییر می‌یابد، نقطۀ ثقل این گرایش‌ها و ترکیب آن‌ها تغییر می‌کند. بر این مبنا هیچ‌چیز را قطعی و ثابت نباید فرض کرد. همه‌چیز را باید وابسته به شرایط و تحول‌های محیطی ارزیابی کرد. نتیجه‌گیری این‌که باید از اندیشه خام حذف دیگری خارج شد و در مقام یافتن راهی برای صلح اجتماعی و همزیستی مسالمت‌آمیز بود. هرچند هیچ‌چیز در کنترل کسی نیست و تحولات اجتماعی شرایط را بر فعالان اجتماعی، تحول خواهان و سیاستمداران تحمیل می‌کند.