استراتژیِ عربستان متأثر از ژئواِکونومیِ انرژیِ آمریکا

تاریخ : 1401/10/10
Kleinanlegerschutzgesetz, Crowdfunding, Finanzierungen
حکمرانی جهانی
نمایش ساده

گزیده جستار: اختلاف شخصیتی این دو مرد و اهداف آن‌ها بدون شک در شکل‌گیری روابط میان کشورها بسیار مهم است؛ البته به قول کارل مارکس «افراد تاریخ را می‌سازند؛ اما نه لزوماً به هر روشی که انتخاب می‌کنند».

اين نوشتار در تاريخ دهم ‌دی‌ماه ۱۴۰۱ در روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.

 

استراتژیِ عربستان متأثر از

ژئواِکونومیِ انرژیِ آمریکا

 

 

ازآنجایی‌که نظام بین‌الملل از نظم تک‌قطبی پس از جنگ سرد به سیستمی با محوریت کمتر، تغییر می‌کند، نظم‌های منطقه‌ای متزلزل به‌ویژه در برابر بی‌ثباتی، آسیب‌پذیر هستند. نگرانی کشورهای منطقۀ خاورمیانه و شمال آفریقا از کاهش تعهدات ایالات‌متحده به منطقه یکی از مهم‌ترین عواملی است که مسئله استراتژی عربستان در خلیج‌فارس را مهم‌تر و به درک ژئواستراتژی فزاینده چین در این منطقه کمک می‌کند.

برای دیگر قدرت‌های فرامنطقه‌ای که منافعی در خلیج‌فارس دارند، تغییر اولویت‌ها و رویکردهای ایالات‌متحده اهمیت دارد و روی سیاست‌هایشان اثرگذار است. بسیاری از این کشورها، مانند بریتانیا، هند، ژاپن و کره جنوبی، متحدان یا شرکای ایالات‌متحده هستند و تا حد زیادی تمایل دارند با ترجیحات آمریکا در خلیج‌فارس حرکت کنند. چشم‌انداز تغییر رویکرد ایالات‌متحده، آن‌ها را ملزم می‌کند تا سیاست‌های خود را مجدداً تنظیم کنند تا چشم‌انداز منطقه‌ای در حال تغییر را در نظر بگیرند. اگر این‌طور باشد، می‌توان انتظار داشت که این کشورها سیاست‌های قاطع‌تری را در خلیج‌فارس اتخاذ کنند که احتمالاً با سیاست‌های آمریکا متفاوت است.

آنتونی بلینکن؛ وزیر امور خارجه ایالات‌متحده، فقط یک‌بار به عربستان سعودی سفر کرده که در جریان سفر بایدن در جولای 2022 به عربستان اتفاق افتاد. گفت‌وگوی استراتژیک عربستان و آمریکا هم دو سال است که برگزار نشده است. زمانی که بایدن رئیس‌جمهور شد، از صحبت با ولیعهد عربستان امتناع کرد و اجازه داد گزارش سازمان سیا درباره عاملان قتل خاشقچی منتشر شود. واشنگتن همچنین حمایت خود از اقدامات جنگی عربستان در یمن را محدود و موشک‌های ضدهوایی پاتریوت را از این کشور خارج کرد؛ حتی در شرایطی که عربستان سعودی با حملات موشکی حوثی‌ها در یمن روبه‌رو شده بود. سعودی‌ها به این مسائل توجه می‌کنند. اعطای مصونیت حاکمیتی (Sovereign Immunity) به محمد بن‌سلمان البته یکی از نشانه‌هایی بود که روابط آمریکا و عربستان قطع نخواهد شد. در نوامبر 2022، دولت بایدن در پرونده‌ای که نامزد جمال خاشقچی از شاهزاده محمد بن‌سلمان ملقب به MBS در دادگاه مدنی شکایت کرده بود، مصونیت حاکمیتی اعطا کرد. حکمی که به دلیل سمت محمد بن‌سلمان، به‌عنوان نخست‌وزیر عربستان سعودی صادر شد.

 

 

1) ژئواِکونومیِ انرژیِ آمریکا

رابطه عربستان و آمریکا رابطه عجیبی است. هیچ معاهده یا پیمان دفاعی متقابلی وجود ندارد که ایالات‌متحده را با عربستان سعودی پیوند دهد. در عوض، این یک ازدواج مصلحتی است که تنها بر نفت متمرکزشده است. آدام تایلور؛ گزارشگر واشنگتن‌پست، می نویسد که این همکاری غیررسمی با یک قرار شام بیش از ۷۰ سال پیش در یک قایق نیروی دریایی ایالات‌متحده در کانال سوئز بین فرانکلین روزولت و چهره کمتر شناخته‌شده‌ای به نام عبدالعزیز بن سعود تثبیت شد. ابن سعود یک رهبر نظامی کاریزماتیک بود که رقبای خود را شکست داد تا بنیان‌گذار عربستان سعودی مدرن شود. او اهل دنیا نبود و این اولین‌باری بود که ابن سعود عربستان را برای ملاقات در کانال سوئز ترک می‌کرد. او هشت گوسفند را با خود به ناو یو‌اس‌اس کوئینسی آورد تا برای قرار شام با روزولت ذبح شوند. بحث آن‌ها روی نفت متمرکز نبود، اما محققان می‌گویند این توافق به شکل یک پیمان غیررسمی شکل گرفت که بر اساس آن ایالات‌متحده در ازای حمایت سیاسی، دیپلماتیک و آموزش نظامی برای پادشاهی نوپای آن زمان، از دسترسی به ذخایر نفت عربستان سعودی برخوردار می‌شد. ذخایر نفت عربستان سعودی بسیار زیاد بود، اما این پادشاهی فقیرتر از آن بود که بتواند با آن کار زیادی انجام دهد. بروس ریدل بعدها در کتاب خود با عنوان «پادشاهان و روسای جمهور: عربستان سعودی و ایالات‌متحده» از زبان فرانکلین دلانو روزولت نوشت: «تنها ایالات‌متحده منابعی برای کمک به اقتصاد عربستان داشت تا زمانی که تولید نفت به‌اندازه کافی رشد و پادشاهی آن را حلال کند.» در سال‌های پس از ۱۹۴۵، این دیدار به‌عنوان آغاز یک رابطه منفعت متقابل اسطوره‌سازی شد. عکس‌های روزولت و ابن سعود در پایگاه‌های دیپلماتیک عربستان در سراسر جهان نصب شد؛ اما در حقیقت، هیچ زمین‌لرزه فوری‌ای پس‌ازاین جلسه وجود نداشت. روزولت تنها دو ماه پس از ملاقات با ابن سعود درگذشت. هری اس ترومن جایگزین او شد که نگاه محتاطانه‌تری به پادشاهی داشت. تولید نفت عربستان رشد کرد، اما تأثیری فوری نداشت: برآوردهای بعدی نشان داد در سال ۱۹۵۰، پس از سال‌ها رشد نفتی، درآمد عربستان سعودی کمتر از درآمد متوسط شهرهای آمریکا بود. زمانی که پالایشگاه‌های نفت عربستان سعودی درنهایت رونق گرفتند، دیری نپایید که برخی از آمریکایی‌ها شروع به این سؤال کردند که دقیقه نقطه گسترده‌تر این رابطه چیست. در سال‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳، تحریم نفتی به رهبری عربستان سعودی علیه کشورهای حامی اسرائیل در جنگ یوم کیپور، ایالات‌متحده را به‌طور خاص هدف قرار داد و عربستان سعودی با ثروتمندتر شدن، قدرتمند شد. یکی از دیپلمات‌های آمریکایی در سال ۱۹۷۷ در میان دور دیگری از تنش‌ها به واشنگتن‌پست گفت: «ما به نقطه‌ای می‌رسیم که بیشتر به آن‌ها وابسته هستیم تا آن‌ها به ما. مهم نیست چه دوستان خوبی هستیم، این یک موقعیت ناسالم برای ماست.» خارج از موضوع نفت، منافع مشترک زودگذر بود. زمانی که روزولت و ابن سعود در سال ۱۹۴۵ با یکدیگر ملاقات کردند، بیشتر بحث‌ها حول محور چشم‌انداز یک کشور یهودی در اسرائیل بود که رهبر عربستان سعودی به‌شدت مخالف بود؛ اما اختلافات بر سر آرمان فلسطین بعداً ریشه بسیاری از اختلافات شد. بعدها، هم واشنگتن و هم ریاض در جنگ سرد و پس‌ازآنقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ در مخالفت با تهران متحد شدند. عربستان سعودی در دهه ۱۹۹۰ به یکی از خریداران عمده کالاهای نظامی ایالات‌متحده تبدیل شد و صنعت تسلیحات آمریکا را با همان پولی که از طریق فروش نفت استخراج می‌کرد، تقویت کرد؛ اما جنگ سرد به پایان رسید. عربستان سعودی اکنون خود را به دلایل اقتصادی در اوپک‌پلاس با مسکو همسو می‌بیند. در همین حال، دولت بایدن به دنبال احیای توافق هسته‌ای بین ایران و سایر قدرت‌های جهانی است و علاقه چندانی به معرفی تهران به‌عنوان دشمن خود ندارد

اکتبر 2022، عربستان سعودی اعلام کرد‌ که اوپک پلاس، گروهی متشکل از کشورهای صادرکننده نفت، سقف تولید را تا دو میلیون بشکه در روز کاهش می‌دهد. عربستان به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان نفت،‌ رهبری این کارتل نفتی را برای مدیریت بازار جهانی برعهده داشته است. اقدامی که اثری فوری گرچه نسبتاً ملایمی روی قیمت‌های نفت داشت که از حدوداً 76 دلار به ازای هر بشکه قبل از اعلام این تصمیم شروع شد و تا اواسط نوامبر به 82 دلار تا 91 دلار رسید. شوکی که آمریکایی‌ها براثر تصمیم کاهش تولید نفت احساس کردند، بیشتر ژئوپلیتیکال بود تا اقتصادی: دولت بایدن از عربستان سعودی درخواست کرد تا کاهش تولید نفت را به تعویق بیندازد؛ اما ریاض به درخواست واشنگتن بی‌توجهی کرد و از اعمال هرگونه تغییری سر باز زد؛ اتهاماتی که در پی این تصمیم میان واشنگتن و ریاض مطرح شد، آینده روابط دوجانبه این دو کشور را مبهم کرده است. دولت بایدن در واکنش به تصمیم اوپک‌پلاس اعلام کرد که روابطش با عربستان سعودی را ارزیابی می‌کند و تأکید کرد، کاهش تولید نفت درآمد روسیه را افزایش می‌دهد و اثر تحریم‌های اعمال‌شده علیه این کشور را به دلیل حمله روسیه به اوکراین کم‌رنگ می‌کند.

گرگوری گاس سوم؛ استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تگزاس، در مقالۀ خود (The Kingdom and the Power) در فارِن‌اَفِرز معتقد است که جنجال اوپک‌پلاس به سه تغییر مهم در روابط دوجانبه اشاره می‌کند که فراتر از شخصیت افراد است و عواقب ماندگارتری نسبت به اقدامات و واکنش‌های مسئولان تصمیم‌گیرنده دارد. اول اینکه تعادل قدرت در جهان (Global Balance of Power) تغییر کرده است. با چندقطبی شدنِ جهان (Multipolar) نفوذ نسبیِ (Relative Influence) واشنگتن به‌عنوان برقرارکننده نظم جهانی رو به تضعیف است و کشورهایی مانند عربستان که قدرت نسبی‌تری داشتند به‌احتمال‌زیاد از اینکه خود را در مرحله انتخاب سخت قرار دهند، طفره می‌روند و به‌احتمال کم فقط تمام شرط‌های خود را برای یک قدرت بزرگ وسط می‌گذارند.

دوم، همان‌طور که تغییر اقلیم باعث شده دنیا از سوخت‌های فسیلی روی برگرداند، عربستان سعودی تحت‌فشار است تا از ذخایر نفتی خود تا جایی که ممکن است، درآمدزایی کند؛ حس فوریتی که رویکرد خود در تولید و قیمت‌گذاری نفت را تغییر دهد.

سوم، همانند هر مسئله مهم در سیاست آمریکا، روابط آمریکا با عربستان‌سعودی در امتداد مرزهای احزاب داخلی (Partisan Lines) آمریکا فضای چندقطبی‌ای را ایجاد کرده است و سعودی‌ها تا حد زیادی مواضعشان را برای جمهوری‌خواهان مطرح کرده‌اند. همپوشانی استراتژی بزرگ واشنگتن (Washington’s Grand Strategy) که دهه‌هاست روابط آمریکا و عربستان را تعریف کرده، دیگر وجود ندارد؛ اما چشم‌انداز همکاری در مجموعه‌ای نسبتاً محدود بر سر مسائل داخلی و اقتصادی همچنان خوب است؛ اگر دو طرف این تحولات را درک کنند، راحت‌تر می‌توانند انتظارات مشترک واقع‌گرایانه‌تری از یکدیگر (Realistic Set of Mutual Expectations) داشته باشند.

سرد و گرم بودن روابط با عربستان‌سعودی بعد از جنگ جهانی دوم برای آمریکا مهم شده است. درگیری‌ای که تأکیدی است بر نقش مهم نفت در تعیین استراتژی مدرن نظامی و توسعه اقتصادی. گرگوری گاس سوم در همین مقاله فوق می نویسد که از آن زمان تاکنون، دنیا سه دوران مختلف در توزیع قدرت جهانی تجربه کرده است. در اولین دوران، دوران جنگ سرد، عربستان‌سعودی به‌جز حمایت از اهداف ژئوپلیتیکال آمریکا گزینه‌های کمی برای انتخاب داشت. عربستان درنهایت نمی‌توانست به کمک‌های اقتصادی و امنیتی اتحادیه جماهیر شوروی وابسته باشد. شوروی از بسیاری از رقبای منطقه‌ای ریاض و از ایدئولوژی انقلابی کمونیستی متضاد با پایه اسلامی محافظه‌کار قوانین سعودی حمایت می‌کرد. در آن زمان، تصمیم‌گیری درباره تولید نفت سعودی در دستان کمپانی‌های نفت آمریکایی باقی ماند که صنعت نفت عربستان‌سعودی را در دهه 50 و 60 میلادی توسعه داده بود. ریاض، حتی اگر می‌خواست قدرت معامله با مسکو بر سر مسائل نفتی را نداشت. آمریکا و عربستان سعودی زوج عجیب‌وغریب ایدئولوژیکی هستند.‌ دشمنان مشترک و نیازهای اقتصادی مکمل، آن‌ها را به دو همکار تبدیل کرده بود؛ منافع مشترک جایگزین ارزش‌های مشترک شدند. تنها موضوع استثنا در پیوند آمریکا و عربستان درگیری‌های دنیای عرب با اسرائیل بود. عدم توافق در این مسئله می‌تواند به وقوع بحران بزرگ‌تری در تاریخچه روابط دوجانبه منجر شود: تحریم نفت در سال‌های 1973 و 1974، در واکنش به حمایت آمریکا از اسرائیل در جنگ یوم‌کیپور. عربستان سعودی و پنج کشور دیگر عربی برای مدت کوتاهی تولید نفت را کاهش دادند و ارسال آن به آمریکا را متوقف کردند. این اختلال منجر به خرید هیجانی شد و قیمت نفت را چهار برابر کرد. در روابط قدرت‌ها در بازار نفت نیز تغییر مسیر شدیدی به‌وجود آمد. کشورهای تولیدکننده مانند عربستان سعودی حالا تعیین‌کننده بودند؛ کمپانی‌های آمریکایی که صنعت نفت سعودی را اداره می‌کردند به شرکای کوچک‌تر و خدمات‌دهنده به دولت عربستان تبدیل شدند. سیاست‌های سعودی‌ها مستقیماً به اقتصاد آمریکا آسیب‌زده و واشنگتن تهدید به دخالت نظامی کرده است. پس‌ازآن دیپلماسی آمریکایی جنگ را تمام کرد و مذاکراتی را راه انداخت که به پیمان 1979 صلح اسرائیل و مصر منجر شد. واشنگتن و ریاض اهداف استراتژیک مشترکی در جنگ سرد داشتند، ازجمله کاهش نفوذ شوروی در خاورمیانه که به بهبود شکاف بین دو پایتخت کمک کرد. در سال‌های پس‌ازآن، همان‌طور که نفت برای سیاست‌گذاران آمریکایی به مسئله‌ای برجسته تبدیل شد، حفظ روابط آمریکا با سعودی‌ها به‌طور فزاینده‌ای به هدف مهم حزبی تبدیل شد. همکاری‌های آمریکا و عربستان در دهه 80 میلادی بیشتر شد. هر دو کشور برای مقابله با تجاوز شوروی به افغانستان و در زمانی که در جنگ خلیج‌فارس در سال 1990 تا 1991 به اوج خود رسید به مبارزان افغانی و خارجی کمک کردند. دورانی که با پایان جنگ سرد هم‌زمان شد و سودبخش بودن روابط دوجانبه را برای هر دو طرف نشان داد.

دوره دوم، دوران تک‌قطبی ایالات‌متحده (U.S. Unipolarity) بود که از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی شروع شد و به سال‌های 2010 کشید. در این دوران، آمریکا برای عربستان سعودی تنها گزینه‌ای بود که دنبال همکاری با یک قدرت بزرگ می‌گشت. در این دوران، بحران بزرگ دیگری اتفاق افتاد: حمله یازده سپتامبر که توسط اسامه بن‌لادن، فرزند یکی از ثروتمندترین خاندان‌های عربستان سعودی برنامه‌ریزی‌شده بود. از مجموع 19 نفری که هواپیماربایی کرده بودند، 15 نفر اهل عربستان سعودی بودند. ازآنجایی‌که القاعده خانواده حاکمان سعودی و ایالات‌متحده را هدف قرار داده بود، دو کشور بار دیگر فهمیدند که یک دشمن مشترک می‌تواند آن‌ها را به هم نزدیک کند. در دوران «جنگ علیه ترور» (War on Terror)، جرج دبلیو بوش و باراک اوباما، روسای‌جمهوری آمریکا هر دو روابط نزدیکی درزمینۀ مبادله اطلاعات با عربستان سعودی داشتند. واشنگتن تنها قدرت مهم بود و ریاض از طرح‌های آمریکا حتی زمانی که پادشاهی عربستان علناً خرد آمریکایی‌ها را زیر سؤال بود به‌ویژه پس از حمله به عراق در سال 2003، حمایت کرد. بااین‌حال تا سال 2020، هدر رفتن دارایی‌ها و اعتبار آمریکا در عراق و افغانستان، رشد نابسامانی و فضای قطبی در سیاست‌های داخلی آمریکا، ظهور چین و تلاش روسیه برای بازگشت به‌عنوان یک قدرت جهانی، همه باهم ترکیب شدند تا ترکیب جدیدی از تعادل نیرو در جهان به‌وجود آید.

برخلاف دو دوره گذشته، در دوره سوم هیچ دشمن مشترکی برای تقویت روابط عربستان و آمریکا وجود ندارد. دولت بایدن به دنبال تشکیل ائتلافی بین‌المللی علیه روسیه و چین است، اما عربستان هیچ‌کدام از این دو قدرت بزرگ را دشمن نمی‌داند. چین هم‌اکنون بزرگ‌ترین خریدار نفت و شریک تجاری عربستان است. تجارت بین عربستان و چین از کمی کمتر از 500 میلیون دلار در سال 1990 به 87 میلیارد دلار در سال 2021 رسید. در همان سال، ارزش کالاهای صادراتی عربستان به چین عمدتاً نفت و فرآورده‌های نفتی بود که بیش از سه برابر میزانی است که عربستان به آمریکا و تقریباً دو برابر میزانی است که به هند و ژاپن فروخته است. روسیه نیز شریک ضروری عربستان (اگرچه گاهی سرسخت) در مدیریت بازار نفت جهانی است. کشورهای اوپک‌پلاس تقریباً 40 میلیون بشکه نفت در روز تولید می‌کنند؛ عربستان و روسیه بیش از نیمی از این تعداد را تولید می‌کنند.

فقط درصورتی‌که مسکو و ریاض با یکدیگر هم‌نظر باشند، تصمیمات اوپک‌پلاس می‌تواند بر بازار نفت تأثیر بگذارد. با در نظر گرفتن تمام این دلایل، تصویری که رهبران سعودی از چشم‌انداز ژئوپلیتیکی خود دارند با آنچه همتایانشان در آمریکا می‌بینند بسیار متفاوت است. این واقعیت برای سیاستمداران رده‌بالا واشنگتن که به حمایت تقریباً تضمینی عربستان از ایالات‌متحده عادت کرده بودند، شوک جدیدی بود و برای همین است که برخی از سیاستمداران از تصمیم اوپک‌پلاس برافروخته شدند. این واکنش‌ها صرفاً در برابر قیمت نفت در آستانه انتخابات میان‌دوره‌ای نبود. عربستان و آمریکا بارها درباره قیمت نفت اختلاف‌نظر زیادی داشتند. تفاوت این‌بار درزمینۀ ژئوپلیتیک است؛ به‌ویژه جنگ در اوکراین که دولت بایدن آن را به‌عنوان نقطه عطف تاریخی می‌داند که آینده نظم جهانی را مشخص خواهد کرد. برای عربستان و بسیاری از کشورهای دیگر مانند هند و اسرائیل، جنگ اوکراین جنگی منطقه‌ای است. در این میان سعودی‌ها گلایه‌های خاص خود را دارند. سه رئیس‌جمهور گذشته ایالات‌متحده مبارزات انتخاباتی خود را با این مقدمه آغاز کرده بودند که آمریکا باید زمان و تلاش کمتری را در خاورمیانه صرف کند. این موضوع برای رژیم سعودی که ایران نفوذ خود در عراق، لبنان، سوریه و یمن را افزایش داده است.
پادشاهی عربستان دیگر شریک خودکار آمریکا نیست. رابطه راهبردی دنجی (Cozy Strategic Relationship) که در دوران پیشین وجود داشت، قرار نیست برگردد. همکاری‌های محدود اما بیشتر امکان‌پذیر است حتی اگر سیاست‌های داخلی هر دو طرف همچنان با مشکلاتی همراه باشد. اگرچه عربستان ترجیح می‌دهد نفت را بالاتر ازآنچه روسای جمهور آمریکا در نظر دارند، بفروشد؛ اما پادشاهی سعودی هرازگاهی به درخواست‌های واشنگتن تن می‌داد و نفت بیشتری را در بازار عرضه می‌کرد. این روند معمولاً در آستانه انتخابات آمریکا اتفاق می‌افتاد. در اکتبر 2022، اما درخواست‌های واشنگتن موردتوجه عربستانی‌ها قرار نگرفت. ازنظر ریاض، عربستان باید پیش از پایان یافتن دوران تجارت نفت، از آخرین فرصت خود برای بهره‌برداری از آن استفاده کند. این فرضیه در پس دیدگاه جاه‌طلبانه ولیعهد عربستان برای تغییر ساختار اقتصادی تا سال 2030 است تا به تنوع اقتصادی دست پیدا کند. درواقع قبل از آنکه بازار جهانی نفت تحت‌فشار تغییر اقلیم، ‌حرکت به سمت سوخت‌های جایگزین و دیگر تغییرات تکنولوژیکی قرار بگیرد، این تغییر تا سال‌ها رخ نخواهد داد؛ اما ولیعهد عربستان برای سرمایه‌گذاری در بخش‌های غیرنفتی اقتصاد عربستان و جلوگیری از عواقب دردناک اصلاحات ضروری مانند کاهش یارانه‌های قابل‌توجه برای خدمات عمومی ازجمله آب و برق و اعمال 15 درصد مالیات بر ارزش‌افزوده برای کالاهای خریداری‌شده باید به تمام اهرم‌های سرمایه‌گذاری موردنیازش دست پیدا کند. این موضوع توضیح می‌دهد که چرا سیاست نفتی عربستان در سطحی حفظ می‌شود که محمد بن‌سلمان بتواند برای برنامه‌های جاه‌طلبانه سرمایه‌گذاری کند و همچنان سطح ثابتی از تقاضای جهانی (Steady Level of Global Demand) را حفظ کند.

 

 

2) استراتژیِ عربستان

آمریکا به‌دنبال حملات ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ تحت عنوان «جنگ جهانی علیه تروریسم» به کشور‌های افغانستان و عراق حمله کرد و بنا به آمار و گزارش‌های رسمی صد‌ها هزار نفر را در این دو کشور و حملات پهپادی به سایر کشور‌ها مثل پاکستان، سومالی و یمن به خاک و خون کشید. بنا به اعلام وب‌سایتInformation  Clearing House تنها در کشور عراق بیش از ۱ میلیون و ۴۵۵ هزار نفر به‌دنبال اشغال این کشور از سوی آمریکا کشته شدند. هزینه جنگ جهانی آمریکا علیه تروریسم نیز بنا به نوشته این وب‌سایت بیش از ۸ تریلیون دلار تاکنون برای مالیات‌دهندگان آمریکایی هزینه دربرداشته است. دونالد استوکر؛ مورخ و استاد استراتژی در کالج نیروی دریایی آمریکا و نویسنده کتاب «چرا آمریکا در جنگ‌ها شکست می‌خورد؟» (Why America Loses Wars) که توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۱۹ چاپ شده، استدلال می‌کند که آمریکا به‌دلیل مشخص نبودن اهداف سیاسی و عدم تناسب بین هدف، ابزار و استراتژی نه‌تنها در جنگ‌های افغانستان و عراق شکست‌خورده است؛ بلکه به‌دلیل مشکل پیش‌گفته آمریکا تمامی جنگ‌های خود را از سال ۱۹۵۳ و جنگ کره به این‌سو باخته است. به گفته وی، رهبران آمریکا در طول ۷۰ سال گذشته مردم این کشور را درگیر جنگ‌های پرهزینه و بی‌پایان کرده‌اند؛ بدون آنکه درک درستی از اهداف و مفهوم پیروزی در جنگ داشته باشند. در مصاحبه‌ اخیر جان واترز با دونالد استوکر درباره این کتاب در وب‌سایت Real Clear Defense جان واترز در ابتدای مصاحبه می‌نویسد که «کلاوزِویتس» به ما می‌گوید که قدرت یک جامعه را با رسیدن به پیروزی در میدان جنگ بسنجیم. پیروزی نه‌تنها مستلزم از بین بردن توان رزمی دشمن یا ادعای قلمرو او است، بلکه مستلزم دستیابی به اهداف سیاسی معین نیز هست. سیاستمداران آمریکایی تمایل خود را برای پایان دادن به جنگ‌ها بدون دستیابی به اهداف خود نشان داده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، آن‌ها طبق گفتۀ کلاوزِویتس بدون دستیابی به اهداف سیاسی در جنگ درواقع تمایل خود را به شکست در جنگ‌ها نشان داده‌اند. پیشینه‌ای که با آتش‌بس در جنگ کره سال ۱۹۵۳ میلادی ایجاد شد و زمانی که آمریکا در سال ۲۰۲۱ از افغانستان خارج شد، تأیید شد. درهرصورت، نیرو‌های آمریکایی به پیروزی اهمیت می‌دهند. میل به پیروزی یکی از دلایلی است که جوانان آمریکایی خانه و خانواده خود را ترک می‌کنند تا در ارتش نام‌نویسی کنند. آن‌ها برای کسب حس پیروزی در میدان جنگ به ارتش ملحق می‌شوند. میل به پیروزی یکی از دلایل حضور نیرو‌های آمریکایی در جنگی است که خود در رسانه‌ها از آن با عنوان مبارزه با تروریسم یاد می‌کنند. از هرکسی که در ارتش خدمت کرده است بپرسید که آیا معتقد است استقرار‌های رزمی آن‌ها تفاوتی در وضعیت ایجاد می‌کند یا خیر؛ احتمال دارد که آن‌ها پاسخ «بله» بدهند، اما باید اذعان کرد که سیاست آمریکا در جنگ اشتباه بوده است. هیچ‌کس سربازان را مسئول شکست‌های آمریکا در کره، ویتنام یا افغانستان نمی‌داند. دونالد استوکر درباره آثار کلاوزِویتس درجایی گفته بود که «این رهبران سیاسی آمریکا هستند که فراموش کرده‌اند پیروزی مهم است» و ازآنجایی‌که سیاستمداران آمریکایی معتقد نیستند که پیروزی مهم است، سربازان در دام جنگ‌های بی‌پایانی که به شکست یا بن‌بست منجر می‌شود، گرفتارشده‌اند. حلقه عذابی از یک برنامه‌ریزی ضعیف که به نتایج ضعیف منجر می‌شود که در آن شروع و ادامه یک جنگ به‌خودی‌خود مهم‌تر از شکست یا پیروزی در آن می‌شود. استوکر در کتاب خود (چرا آمریکا در جنگ‌ها شکست می‌خورد) استدلال می‌کند که تفکر ناقص و معیوب درباره جنگ، به‌ویژه جنگ محدود، منجر به سیاست‌های جنگی معیوب و نتایج ضعیف شده است. استوکر آینده جنگ‌های آمریکا را نیز مثل جنگ‌های گذشته پیش‌بینی می‌کند؛ مگر اینکه رهبران سیاسی آمریکا بخواهند تدابیر جدی‌تری به‌کارگیرند.

با این اوصاف، ترس از رها شدن (Fear of Abandonment) یکی از ویژگی‌های هر رابطه نامتقارنی (Asymmetrical Relationship) است، اما در مورد ایالات‌متحده و کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس، این ترس همیشه شدید بوده است. رهبران کشورهای خلیج‌فارس نگران اعتبار تعهد آمریکا به خودشان هستند. این نگرانی به‌ویژه پس از سقوط شاه ایران تشدید شده است. این کشورها خواهان اطمینان دائمی (Constant Reassurance) هستند. 10 سال از قیام‌های بهار عربی (بیداری اسلامی) گذشته و امروز نظم خاورمیانه را می‌توان آشفته توصیف کرد. سیاست بین‌المللی خاورمیانه تحت سلطه رقابت‌های منطقه‌ای، رقابت ایدئولوژیک و درگیری‌های داخلی بیش‌ازحد است که همگی با تنش‌ها در سطح بین‌المللی تشدید می‌شوند. در این اوضاع سیاسی ایالات‌متحده و عموم مردم این کشور به‌وضوح ترجیح می‌دهند از حضور آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا بکاهند و با وجود برتری نظامی آمریکا، نگرانی‌های واضحی در مورد کاهش تعهد سیاسی این کشور به خاورمیانه وجود دارد.

جاناتان فالتون؛ تحلیلگر شورای آتلانتیک، بر این نظر است که این نگرانی در دوران ریاست‌جمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ تشدید شده است. اوباما و ترامپ هنگام صحبت در مورد تعهدات ایالات‌متحده در خاورمیانه ادبیات متفاوتی داشتند، اما هر دو در این دیدگاه اشتراک داشتند که ایالات‌متحده بیش‌ازحد در منطقه درگیر است و باید منابع کمتر و زمان کمتری را به آن اختصاص دهد. مقاله‌ای در سال 2019 از مارتین ایندیک، سفیر سابق ایالات‌متحده در اسرائیل، با عنوان تحریک‌آمیز «خاورمیانه دیگر ارزشش را ندارد»، چیزی را بیان می‌‌کند که بسیاری از مدت‌ها پیش احساس می‌کردند و آن اینکه خاورمیانه بدون آمریکا ممکن است یک فرضیه دور از دسترس نباشد. ایندیک با استدلال در خصوص تنظیم مجدد سیاست ایالات‌متحده برای انطباق با مجموعه‌ای از منافع منطقه‌ای روبه‌زوال، ادعا کرد که «ایالات‌متحده آمریکا منافع حیاتی کمی در منطقه دارد که نگران به خطر افتادنشان باشد». این نکته‌ای است که بسیاری دیگر نیز به آن اشاره‌کرده‌اند. بسیاری معتقدند اگرچه خاورمیانه هنوز برای ایالات‌متحده مهم است، اما اهمیت آن به‌طور قابل‌توجهی کمتر از گذشته است. این عدم اطمینان در مورد نیات ایالات‌متحده، سیاست خارجی را برای سه دسته از بازیگران شکل داده است: متحدان و شرکای ایالات‌متحده در خلیج‌فارس، ایران و قدرت‌های فرامنطقه‌ای که در خلیج‌فارس منافع دارند. رهبران شورای همکاری خلیج‌فارس همیشه می‌دانستند که رابطه آن‌ها با ایالات‌متحده به‌جای ارزش‌ها، مبتنی بر منافع است. ترجیح رهبران پادشاهی‌های خلیج‌فارس قطعاً ادامه قوی حضور منطقه‌ای آمریکا است و این واقعیت که ایالات‌متحده در سال 2017 توافقنامه همکاری دفاعی خود را با امارات برای 15 سال دیگر تمدید کرد، نشان می‌دهد که خروج آمریکا از خاورمیانه کمی اغراق‌آمیز است؛ اما درعین‌حال، کشورهای منطقه این تهدید را جدی می‌گیرند. اینکه دائماً به شما گفته شود که شریک زندگی شما علاقه‌مند است شما را ترک کند و تدارکاتی برای آن پیشامد نداشته باشید، یک قصور در سیاست خارجی است. درنتیجه، کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس به‌طور فعال در حال تعمیق روابط با مجموعه‌ای از شرکای فرامنطقه‌ای خود بوده‌اند. ضربات آمریکا از یک دولت ‌به ‌دولت دیگر، سیاست منطقه‌ای ایران را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. برنامه جامع اقدام مشترک همکاری (برجام) در کوتاه‌مدت برای کشوری که تحت‌فشار شدید داخلی و بین‌المللی بود، فضای تنفسی فراهم کرد. خروج ترامپ از برجام که با کمپین «فشار حداکثری» همراه شد، ایران را دوباره به نقطه اول بازگرداند. از آن زمان، مجموعه‌ای از حملات وجود داشته است که به‌طور گسترده تصور می‌شود از سوی ایران انجام‌شده‌اند، اگرچه تهران دست داشتن در این کار را رد کرده است. چهار نفت‌کش در ماه مه 2019 در سواحل فجیره موردحمله قرار گرفتند و یک ماه بعد دو نفت‌کش دیگر در خلیج عمان موردحمله قرار گرفتند. به دنبال آن حمله تکان‌دهنده به تأسیسات آرامکو عربستان در سپتامبر 2019 و حملات موشکی شبه‌نظامیان به سفارت آمریکا در بغداد در دسامبر 2019 انجام شد. انتظار می‌رفت دولت بایدن رویکردی کمتر خصمانه نسبت به ایران اتخاذ کند و به برجام بازگردد. اگر دولت بایدن این کار را انجام دهد و ایران به همان شکل پاسخ دهد، اهمیت توانایی آمریکا برای شکل دادن به دستور کار امنیت منطقه‌ای، هم برای متحدان و هم برای دشمنان، تقویت خواهد شد.

 

 

روشن‌ساز کلام

مارک مازتی، ادوارد وانگ و آدام اِنتوس در گزارش ۲۶اکتبر خود در نیویورک‌تایمز نوشتند که این فصل از روابط عربستان با آمریکا نمونه‌ای آشکار از این است که چگونه عربستان سعودی، در دوره رهبری ولیعهدی جاه‌طلب و بی‌رحم، مشتاق است تا بخشی از اتکای دیرینه خود به ایالات‌متحده را کنار بگذارد یا از این اتکا بکاهد؛ آن‌هم درحالی‌که شاهزاده محمد تلاش می‌کند عربستان را به‌عنوان یک قطب قدرت تبدیل سازد.

ریاض بر این باور است که در این میان دست برتر را دارد و همان‌طور که در مقاله‌ای که توسط ترکی الدخیل؛ مشاور رسانه‌ای ولیعهد محمد‌بن سلمان، منتشر شد، نشان داده شد. در این مقاله او توضیح می‌دهد که عربستان سعودی چگونه می‌تواند به ایالات‌متحده آسیب برساند، ازجمله با قیمت‌گذاری نفت به یوآن چین به جای دلار و توقف خرید تسلیحات و سایر تجهیزات نظامی ساخت آمریکا.

شوک ژئوپلیتیکال عربستان به آمریکا در همراهی با روسیه در تصمیم اوپک پلاس مورخ اکتبر 2022، همپوشانی بزرگ روابط آمریکا و عربستان را پس از دهه‌ها با تردید مواجه کرده است. الزامات این همپوشانی همیشه با تقویم برگزاری انتخابات آمریکا همخوانی نداشته است. هرچقدر هم‌پوشانی استراتژی بزرگ واشنگتن و نگرانی‌های سیاست خارجی ریاض کمتر باشد، احتمال کمتری وجود دارد که رهبران سعودی نسبت به قبل در مورد مسئله نفت به نفع آرای روسای جمهور آمریکا عمل کنند. محمد بن‌سلمان، سرسخت و مستبد است و هدفش تحول اقتصادی و ارتقاء نقش کشورش به‌عنوان بازیگر مستقل جهانی است. از سوی دیگر جو بایدن، منش محتاطانه‌ای دارد و می‌خواهد دموکراسی را در مرکز سیاست خارجی‌اش قرار دهد و دنیا را علیه روسیه و چین با خود همراه کند. اختلاف شخصیتی این دو مرد و اهداف آن‌ها بدون شک در شکل‌گیری روابط میان کشورها بسیار مهم است؛ البته به قول کارل مارکس «افراد تاریخ را می‌سازند؛ اما نه لزوماً به هر روشی که انتخاب می‌کنند» (Individuals make history, but not necessarily in any way they choose).